خاطره ای از شهید مدافع حرم سید مجتبی ابوالقاسمی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
فرمانده گردان بیت المقدس و شاعرو مداح اهلبیت (ع) از حوزه مقاومت بسیج دزفول
گوشے تلفن همراهم زنگ خورد. سید مجتبےبود.
گفتمش آقا سید عجب شبے زنگ زدے ، شب میلاد حضرت ابوالفضل (ع) است و من عیدے میخوام.
سید فقط مےگفت محمد شوخی بزار براے بعد فقط بگو کجایے؟ گفتم مسجدم، گفت سریع بیا دم در. دلم ریخت و نگران شدم با عجله خودم رو به دم در رسوندم.
سید نگاهے بهم کرد و گفت چرا پس با دمپایے اومدی. من عجله دارم سریع کفش بپوش و بیا فلان آدرس دنبالم. منم سریع کفش پوشیدم و رفتم ، دیدم بله آقا سید شخصے رو دستگیر و مقدارے طلا و جواهرات سرقتے ازش گرفته.
خلاصه با هر سختے که بود سارق رو به حوزه منتقل کردیم. سید به عنوان مسول عملیات حوزه بسیج چندتا سوال ازش پرسید و شروع کرد به نصیحت کردنش که این مال دزدےچ تاثیراتے رو زندگے و فرزندت داره و ... شخص تحت تاثیر صحبتها،مهربانی و شخصیت سید مجتبے قرار گرفت و گریه مےکرد. در نهایت زنگ زدیم به صاحب منزل سرقت شده اومد و گفت طلا و جواهرات رو بهم بدهید من ازش شکایتے ندارم.
خلاصه سید به سارق گفت که آزادت مےکنم که برےشخص که از صحبتهای سید تحت تاثیر قرار گرفته و فهمید شب میلاد حضرت اباالفضل است اصرار داشت که دست سید رو ببوسه و سید اجازه نمےداد، سید قران کوچکے از جیبش دراورد و گفت این رو ببوس و در پناه قرآن برو ...
پنج ماه بعد:
ساعت ۲۰ چهارشنبه بود و قرار بود پیکر سید مجتبے را ساعت ۲۳ از فرودگاه اهواز تحویل بگیریم . بنر بزرگ شهید درب حوزه حمزه سیدالشهدا خودنمایے مےکرد و درب حوزه جایے براے ایستادن نبود .
در آن شلوغے نگاهم به شخصے افتاد که روےموتورنشسته و با دست بر پیشانےخود میزد و دختر کوچکش جلوےاو نشسته بود آن جوان گریه مےکرد گویے دنبال یک چهره ے آشنا مےگشت .من را دید و صدام کرد و گفت من رو میشناسے .قیافه اش آشنا بود اما ...
گفت من فلانے هستم که آن شب دستگیرم کردین . فقط بهم بگو این شهید همون سید بامرام و خوش رو است گفتم :آره . صداے گریه اش بلند شد . هے مےگفت ببین بعد از اون صحبتها عوض شدم ، کار خلاف گذاشتم کنار و به زندگےو زن بچم چسبیدم . کجاست سید ببینه ...
چند وقت پیش مراسمے بود در آستانه متبرکه سبزقبا باز این شخص رو دیدم با همسر و فرزندش که براے زیارت آمده بودند تا من را دید بغلم کرد و باز شروع کرد به گریه کردن ...
دوش دیدم جوانے گریه آلود
به سر مے زد ز داغ رفتن تو
به زیر لب چنین مے گفت سید
امان و الامان یا حضرت هو
ڪانال مدافعان حرم
@Iran_Iran
- ۹۶/۰۲/۲۹