شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

سجاد جان! برگرد مادر.

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ


مفقودالاثرسیدسجادخلیلی

تولد:1370/9/15 بهشهر

فوق دیپلم ازدانشگاه امام حسین(ع)

لیسانس از دانشگاه اصفهان

دومین اعزام 14فروردین95

از21 فروردین،در خان طومان مفقود شدندو تاکنون خبری از ایشان در دست نیست.

مادر بزرگوار مفقودالاثر سید سجاد خلیلی :

قبل از عید95 بود، می گفت:

یک بار دیگه میخوام برم سوریه و من بهش گفتم که باید ازدواج کنی .

فهمید که می خوام با ازدواج مانع رفتنش بشم؛ گفت: اگر ازدواجم کنم همسری رو انتخاب میکنم که با رفتن و هدفم مخالفتی نداشته باشه.

گفت :این بار اجازه بدین برم وقتی برگشتم ازدواج می کنم.

صبح روز چهاردهم فروردین به من زنگ زد و گفت: من هستم تهران ، می خوام برم ماموریت .

 همین که گفت ماموریت گفتم: سوریه؟ 

گفت :بله ؛یه دفعه ای شد و باید برم .

گفتم: سجاد مگه بهت نگفتم دیگه نرو..!! 

من مادرتم اگر راضی نباشم چی؟ گریه کرد و گفت مامان تو رو خدا.. 

تو رو به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) قسم میدم که راضی باش به رفتنم.

یکی از دوستانش بعدا برام از گریه اون روزش می گفت ،که چقدر سجاد گریه می کرد از اینکه مادرش ناراحت بود و به ما می گفت که مادرم راضی نبود من اومدم و الان از من ناراحته..

چون سجادم خیلی به من و پدرش احترام می گذاشت و هیچ وقت ناراحتمون نمی کرد.

سجاد به پدرش زنگ زد و خواست که راضیم کنه. همسرم باهام صحبت کرد که چرا راضی نیستم و بی قراری میکنم؟  گفتم: قرار نبود بره.

گفت: بسپارش اول به خدا و بعد چهارده معصوم .کمی آروم شد دلم .

سجاد که دوباره تماس گرفت ، گفتم در پناه خدا ؛ فقط هر روز زنگ بزن.

مادر بزرگوار مفقودالاثر سید سجاد خلیلی :

 پنهان شدن را همیشه دوست داشتی..

قایم باشک بازی میکردی

توی کمد!

پشتِ لباس ها!

تو حیاط خانه!

بین گل ها و درخت های خانه پدربزرگ..

یادت می آید حتی

برای همان چند لحظه که خودت را نشان بدهی چه بی تاب می شدم ؟!... 

سجاد جان!  برگرد مادر..

بی قرار آمدنت هستم.

این بار اسپند آماده می کنم و دورت می گردم ، که پسرم مدافع حرم عمه جانش بوده..

بوی خوش برگشتنت را حس میکنم مادر

بیا دوباره علَم به دست بگیر و صدای ابوالفضل گفتنت مازندران را به وجد بیاورد

سجاد جان صدای اذان می آید ..

همه حواسم سمت مسجد است که بازصدای تکبیر تو را بشنوم..

 برای مادر اذان بگو ...

یک سال و نیم گوش به زنگم و نگاهم به در است

هرجا که بروم زود برمی گردم نکند مسافرم بیاید و کسی نباشد در را برایش باز کند..

من هنوز منتظرم ...

 @Agamahmoodreza


  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی