شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

من همیشه پیشِتَم

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۵۳ ب.ظ

همسر بزرگوار شهید سید رضا طاهر: 

قصد داشتم برای اربعین به کربلا بروم.

پیاده روی نجف تا کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا

همه  میگفتند:سید محمد را تنها نگذار و نرو؛ بچه در این موقعیت به حضورت نیاز دارد.

ولی با اطمینان میگفتم:  سید محمد مشکلی ندارد، می سپارمش به پدرش. حتما پدرش مراقبش هست که این سفر را برایم جور کرده.

دلم پر میزد برای رفتن.

سید محمد راگذاشتم پیش مادرم و رفتم.

مادرم با جان و دل مراقبش بود.

یک شب که همه خواب بودند، مادرم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار می شود

 میبیند  او بلند بلند و از ته دل میخندد.

بعد از چند لحظه بیدار میشود و میگوید: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.

کلی باهام بازی کرد. برام غذا آوُرد. بهم گفت: سید محمد، از چیزی نترس، من همیشه پیشِتَم.»

"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی