خاطره از شهید رسول خلیلی
چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۱ ب.ظ
بسم رب الشهدا والصدیقین
رسول با دوستاش رفته بود راهیان نور، دیار شهدا...
مناطقی که به گفته ی خودش غریب بود...
موقع برگشت از سفر، اتوبوس رفت و رسول نرفت!
گفت جا موندم...
بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و
رسول هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه...
اون یک مدت شد ده روز!
و از همان جا بود که با شهید محمدحسین محمدخانی آشنا شد.
با آمدن رسول به منطقه شرهانی ، بعد از مدتها یک شهید پیدا شد...
چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن قضیه ی پیدا شدن شهید...
به نقل از مادر بزرگوار شهید رسول خلیلی
@ra_sooll
- ۹۷/۰۷/۱۱