شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ


شهید مصطفی عارفی

پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.

 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده.

بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.

ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن  ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم.

بعد از چند ساعت که برای بازپس‌گیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.

همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.

اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.

خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.

هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....

راوی: شهید حسین هریری



  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی