شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


خبرگزاری فارس: شیعه بود اما در جمع رزمندگان اهل سنت به شهادت رسید

قطعاً بارها نام‌هایی چون زینبیون، فاطمیون، نجبا، حیدریون، حشدالشعبی و... را در جبهه دفاع از حرم شنیده‌ایم. نام‌هایی که هر کدام شناسه یگان‌های مجاهدانی از پاکستان، ایران، افغانستان، عراق ، لبنان و... است، اما در میان این نام‌ها «نبویون» از همه گمنام‌تر است.

به گزارش خبرگزاری فارس، قطعاً بارها نام‌هایی چون زینبیون، فاطمیون، نجبا، حیدریون، حشدالشعبی و... را در جبهه دفاع از حرم شنیده‌ایم. نام‌هایی که هر کدام شناسه یگان‌های مجاهدانی از پاکستان، ایران، افغانستان، عراق ، لبنان و... است،اما در میان این نام‌ها «نبویون» از همه گمنام‌تر است. نبویون شامل مدافعان حرم اهل سنت سیستان و بلوچستان هستند که در دفاع از حریم اهل بیت در سوریه می‌جنگند. آری!اگر یک سوی میدان، سر بریدن و مثله‌ کردن پیکرها را برای نمایش قدرت به دست گرفته‌اند، این سوی میدان نجابت و ایمان، باعث شده تا شجاعت برگرفته از عقلانیت دینی در دل مردانی با چهره‌هایی مهربان و لطیف متجلی شود و سینه‌هایشان را در دفاع از اسلام سپر کنند. آرمان‌های اسلام ناب محمدی گروهی از شیرمردان اهل سنت «نبویون» را به صورت داوطلبانه به میادین نبرد علیه تروریست‌ها کشانده است. شهید عبدالحمید سالاری از شهدای نبویون است. هرچند او خود شیعه بود،اما برحسب رفاقتی که با اهل تسنن داشت همراه این گروه راهی میدان جهاد شد. شهید عبدالحمید سالاری رفیق و همرزم اولین شهید مدافع حرم اهل تسنن شهید عمر ملازهی بود که به شهادت رسید. گفت‌وگوی ما با مریم سالاری،همسر شهید عبدالحمید سالاری را پیش‌رو دارید.


همسر شما که شیعه بود چطور با رزمندگان اهل سنت عازم دفاع از حرم شد؟

همسرم خیلی دوست داشت برای دفاع از حرم برود، اما چون از سپاه بندرعباس اعزامش نمی‌کردند، به واسطه یکی از دوستانش از ایرانشهر اقدام کرد و همراه بچه‌های نبویون راهی میدان جهاد شد. من تا زمان شهادت همسرم اطلاعی از نبویون نداشتم. بعد از شهادت عبدالحمید متوجه شدم که نبویون شامل رزمندگان اهل سنت سیستان و بلوچستان است. عبدالحمید همراه یکی از دوستان اهل تسنن که رفاقت خیلی زیادی با هم داشتند و به هم وابسته بودند راهی شد. این اولین و آخرین اعزام همسرم بود. کسی جز من و خواهران شهید از اعزامش اطلاع نداشت. به من گفت موضوع را با بچه‌ها مطرح نکنم که ذهنشان درگیرشود. بچه‌ها زمان شهادت پدر متوجه شدند که ایشان برای دفاع از حرم راهی شده است. در حقیقت پدر و مادرش یک هفته قبل از شهادتش متوجه اعزام ایشان شدند. عبدالحمید در آخرین روزهای حیاتش با پدر و مادرش تماس گرفته بود و گفته بود که درمنطقه است. همسرم برای جهاد دوبار از دیارش هجرت کرد. یک‌بار به سیستان رفت و سپس از آنجا عازم سفر به سوریه شد.


با شهید سالاری چگونه آشنا شدید؟

پسرخاله‌ام بود. هر دو هم اهل و ساکن بندر هستیم. من متولد 1356 هستم و همسرم عبدالحمید سالاری متولد 1355 بود. سال 1379 با مهریه 14سکه با هم ازدواج و زندگی مشترکمان را آغازکردیم. ایشان نظامی بود،اما چند سالی قبل از شهادت از کارش استعفا کرده بود و شغل آزاد داشت. از آنجایی که پدرم نظامی بود، من با مسائل زندگی نظامی آشنا بودم. عموی خودم هم شهید شده است؛شهید علی سالاری،اما من هم همیشه دوست داشتم همسرم نظامی باشد و آرزو داشتم همسر شهید شوم.


واقعاً چنین آرزویی داشتید؟

بله، ما در دبیرستان شش دوست بودیم. همگی آنها ازدواج کردند و رفتند. وقتی برایم خواستگار می‌آمد و من جواب منفی می‌دادم می‌گفتند چرا قبول نمی‌کنی؟ می‌گفتم من همسری نظامی می‌خواهم که شهید شود. نمی‌دانم چطور ولی از همان دوران نوجوانی خیلی دوست داشتم شوهرم نظامی باشد و همسر شهید شوم. بعد از ازدواج با عبدالحمید متوجه ارادت ایشان به شهدا شدم. خوب به یاد دارم هر سال زمان تحویل سال سفره هفت سین مان را کنار مزار عموی شهیدم پهن می‌کردیم. عمویم فرمانده گردان ادوات بود که در عملیات کربلای 4 شهید شد. وقتی سرمزار عمو می‌رفتیم عبدالحمید خیلی گریه می‌کرد و بی‌تاب می‌شد. می‌گفت من به حال اینها غبطه می‌خورم. نمی‌گفت دوست دارم جنگ شود،اما می‌گفت خوش به حال اینها که شهید شدند. ما دیگر نمی‌توانیم خودمان را به اینها برسانیم. همیشه به حال شهدا غبطه می‌خورد. من هم می‌گفتم خیلی دوست دارم اگر جنگ شد تو اولین نفر باشی که برای جهاد بدرقه‌ات کنم.

وقتی به میدان عمل رسیدید، مانع رفتنش نشدید؟

‌در مدت همراهی با ایشان داشتن کدام خصیصه در وجود همسرتان را بهانه آسمانی شدنش می‌دانید؟

ما 15سال با هم زندگی کردیم. حمید همیشه نمازهایش  را اول وقت می‌خواند و احترام زیادی به مادرش می‌گذاشت. بسیار به مادرش اهمیت می‌داد. به نظر من آنها که شهید شدند علاقه خاصی به اهل بیت(ع) داشتند. عبدالحمید عاشق سقایی در مراسم اباعبدالله (ع) بود.


نگاه مردم شهرتان را به مقوله شهدای مدافع حرم چگونه دیدید؟

عموم مردم رفتار خوبی دارند،اما گاهی آدم به موارد دلسرد کننده‌ای برخورد می‌کند. وقتی دخترم زهرا بعد از شهادت پدرش به مدرسه رفت حرف و حدیث‌ها آغاز شد. وضعیت در مدرسه پسرم کمی بهتر بود. کنایه و طعنه‌ها به دخترم فشار میآورد. به او می‌گفتند چقدر پول به شما داده‌اند، چقدر به حسابتان واریز کرده‌اند؟ چندین بار این حرف‌ها را به زهرا زده بودند. یک بار زهرا به من گفت مامان چقدر پول برای شهادت پدر به ما داده‌اند؟ گفتم چطور؟ گفت مامان برخی از دوستانم می‌گویند، پول زیادی به حساب شما ریخته‌اند،اما مادرت از شما پنهان می‌کند. پسرم هم از این موضوع شکایت داشت. من هم به بچه‌ها می‌گفتم این حرف‌ها را باور نکنید. یک بار که  برای کار اداری رفته بودم خانمی که ارباب رجوع بود و گویی مصاحبه من را از تلویزیون دیده بود آمد و گفت برو حالا نوش جان، کیفت را بکن. 200 میلیون دیگر به تو می‌دهند. من هم در پاسخ ایشان گفتم خانم 200 میلیون که چیزی نیست اگر دوبار برویم و بیاییم می‌شود 400 میلیون. شما که می‌دانی خوب است حتماً همسرت را بفرست برود. شنیدن این حرف‌ها از لحاظ روحی برایم سخت بود و خیلی مریض می‌شدم. متأسفانه برخی قدر این امنیت را نمی‌دانند و طوری دیگر به موضوع مدافعان نگاه می‌کنند. می‌گویند واقعاً چرا برای کشور دیگر به جنگ رفتند؟آنها نمی‌دانند که اگر مدافعان حرم در سوریه و عراق با دشمن مقابله نمی‌کردند باید امروز در شهر‌های کشور خودمان روبه‌رویشان می‌ایستادیم. البته هستند آنهایی که قدر خون شهدا را می‌دانند و در مراسم تشییع همسرم با حضورشان سنگ تمام گذاشتند.

منبع: روزنامه جوان

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی