نمیخوام جا بمونم..
قبل از شهادتش خواب یکی از فرماندههای زمان جنگش که شهید شده رو میبینه.. میبینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی میکنه.. ازش میپرسه که اینجا چیکار میکنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی میکنیم..! فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگه..توو چیکار داری میکنی..! کجا داری میری..! اسدالله میگه: چطور مگه..؟ فرماندشون میگه: تو داری خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی..! داری حسابی اوج میگیری..! این خواب رو اسدالله قبل از اعزامش دیده بود و برای ما تعریف میکرد..همیشه میگفت توو اون جنگ عقب موندیم و سی سال طول کشید تا فرصتی به دست بیاریم.. این دفعه هم اگه تموم بشه و ما نرفته باشیم خدا میدونه که کی دوباره قسمتمون بشه.. دیگه نمیخوام جا بمونم..
راوی: مراد علی کیپور شهیدجاویدالاثر اسدالله ابراهیمی @Modafeaneharaam
- ۹۸/۰۷/۱۸