شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

شهید کربلا و شهید حیدر جنتی....

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

قربة الی الله

گفت: رفتم بیمارستان ملاقات یکی از بچه‌های زینبیون،بعد از دو روز که تو اون سرما رو زمین مونده بود، تونسته بودن برش گردونن. ازش پرسیدم، چی شد؟ تعریف کن. تعریف کرد که: پای راستم تیر خورد, با کش بستمش و دوباره شروع کردم به تیراندازی. پای چپم هم تیر خورد، با چفیه بستمش،دیگه نمیتونستم حرکت کنم ولی همه چنان درگیر بودم باهاشون.نزدیک سه چهارنفرشون رو زدم. دوباره پای راستم تیر خورد. دیگه توان درگیری نداشتم.افتاده بودم رو زمین و قدرت حرکت هم نداشتم. زمین گل بود و نم بارونی میزد.هوا به شدت سرد بود. با چراغ قوه افتاده بودن دنبالم تا پیدام کنن. تو گل و لای افتاده بودم و تکون نمیخوردم،یعنی اصلا نمیتونستم تکون بخورم. هر آن ممکن بود برسن بالاسرم. ولی پیدام نکردن... . گفت: ازش پرسیدم اصلا ازینکه چطور هنوز بر اثر این همه خونریزی زنده موندی یا چطور اومدن بالاسرت و پیدات نکردن بگذریم، فقط بگو ببینم چطر تونستی اون سرمای وحشتناک رو تک و تنها وسط مسلحین، با اون خونریزی و وضعیت تحمل کنی!!؟ جواب داد: مطمئن بودم, قلبم گرم بود, تنها نبودم....دو تا شهید همه اون دو روز کنارم بودن...با من حرف میزدن....من مطمئن بودم. گفت: پرسیدم که کدوم شهدا؟ جواب داد: شهید کربلا و شهید حیدر جنتی....

..... . . شهید حاج حیدر زینبیون کربلا خلصه

سربازان آخرالزمانی امام زمان عج

فدایی حضرت زینب سلام الله علیها

شهیدمحمدجنتی

@bi_to_be_sar_nemishavadd

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی