شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

از وقتی رفتی ایستگاه های صلواتیتم رفته!

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۴۵ ب.ظ

 واسه همه مراسما سعی میڪرد یه برنامه داشته باشیم... محرم بود. حسین(معز غلامی) اومد و گفت حاجی ایستگاه صلواتی بزنیم؟ گفتم آره چرا ڪه نه، اما با چی؟ گفت با همین چای و بیسڪوییتای خودمون! یه میز گذاشت دم در مقر و شروع ڪرد. خودش هم چای میریخت و هم بیسڪویت میداد... حال و هوای ایستگاه های ایران شده بود، مردم هم تعجب ڪرده بودن... تا حالا تو "عقارب" ( سوریه) ازین ڪارا نشده بود ... حسین بنیان یه ڪار زیبارو گذاشت... قرارشد واسه هفده ربیع هم اینڪارو انجام بدیم ڪه البته نشد. دشمن زد به محورمون وڪلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا درگیرشدیم. حسین گفت هرطور شده ایستگاهو میزنیم و بعد اینڪه شرایط مساعد شد همین ڪارو ڪرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود. بعدها جاسوسان خبر دادن که از ڪار حسین عصبانی شدن و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به محور ما... 

از وقتی رفتی ایستگاه های صلواتیتم رفته! 

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی