پدر شهید افغانستانی:
پسرم راهش را انتخاب کرد و ما هم به راهش ایمان داریم
پدر شهید افغانستانی:
پسرم راهش را انتخاب کرد و ما هم به راهش ایمان داریم
در فتنه سال 88 و در روز عاشورا همچون ارباب خود با سنگ، چوب و ضربات مشت و لگد یزیدیان آنچنان آسیب دید که فتنهگران گمان کردند جان خود را از دست داده و در گوشه میدان ولیعصر او را رها کردند؛ در حالی که حکمت الهی این چنین بود که شهیدعبداللهزاده جان خود را در مقابله با داعش از دست بدهد.
شهید مدافع حرم حسن عبداللهزاده
@zakhmiyan_eshgh
همیشه میگفت: یک چیزی که مانع میشه و داره من رو به این دنیا دلبسته میکنه پسرم امیرعلی است امیرعلی بدجوری داره من رو به این دنیــــا دلبسته میکنه! من همیشه میگفتم که بچهات هستش مسئلهای نیست! متوجه نمیشدم که داره چی میگه ولی ایشون میخواست حتی از بچهاش،از همسرش و حتی از زندگیــــش بگــذره و به ایــــن درجــــه والا برســــه چون چیزی رو بالاتر از زندگی و زن و بچهاش میدید!
علیاصغر خــــدا و ائمهاطهار علیهمالسلام رو میدیــــــــد!
علےاصغر شیردل راوے: همسر شهید
@AHMADMASHLAB1995
تنها کسی که بر حاجقاسم حق وِتو داشت...
یکی از دوستان حاج قاسم تعریف میکرد که با حاجی جلسه داشتن و زمانش طولانی شد، توی همین حین شهید حسین پورجعفری آمد و چیزی به حاج قاسم گفت. حاج قاسم هم برگشت و با خنده گفت تنها کسی که بر من حق وتو داره و میگوید باید کجا باشم حسین آقاست.
آخرین وداع حاجقاسم با مادر، او سه مرتبه از مادر حلالیت طلبید و
چون دلش آرام نگرفت دست مادر را بوسید رفت و دوباره برگشت و کف پای مادر را بوسید که فهمیدیم وداع آخرین است.
برادر شهید حاجقاسم سلیمانی
قول داده بود مرا به زیارت حضرت زینب(س) ببرد اما به این شرط که برای شهادتش دعا کنم!
انتشار بمناسبت سالروز شهادت "شهید گل آقا مرادی"
گویا در اعزام آخر به خودش هم الهام شده بود که بر نمیگردد،
چون تمام لباسهایش را به نیازمندان بخشیده بود
شهید مدافع حرم داوود نریمیسا
به خانواده اش اهمیت زیادی میداد، خیلی با محبت بود، درخانواده به مادرش ازهمه بیشتر نزدیک بود. همیشه پایه ی مسافرت بود. کوچک که بود هنگام رمضان زودتر از اولین روزهمراه مادرش روزه میگرفت. جوان هارو به راه راست هدایت میکرد. عاشق اهل بیت بود ، نمازش تاجایی که میدانم همش سروقت بودتاجایی که میدانم قضا نشده بود. برای ماه رمضان تاسحر بیدارمیماند تانماز نمیخواند خواب به چشمامش نمی امد موذن بود مداح بود اواخر فرمانده بود به هم گروهانیاش گفت از گروهان ما فقط من شهید میشم و منم فدایی همه شما هستم توی عملیات هم مثل اربابش اول از دست جانباز شد بعد مثل آقاش از سر مورد هدف قرار گرفت و شهید شد.
شهادت:94/11/12
آزادی نبل الزهرا
همسر شهید فاطمیون: محمد خودش را برای شهادت آماده کرده بود!
زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمیگرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و در حالی که سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند رو به زینب گفت: «به شما قول میدم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حاج قاسم قول داد پیکر این شهید را برگرداند +تصاویر به گزارش جهان نیوز، شهید سعید انصاری ازجمله شهدای مدافع حرمی است که پیکر پاکش مدتها در سوریه مفقود بود. اما پس از قول شهید سپهبد قاسم سلیمانی به خانوادهاش، این پیکر پیدا شد. همسر شهید انصاری درباره ماجرای قول شهید قاسم سلیمانی در مصاحبهای گفته بود: آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود... در همان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبهرویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید. زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمیگرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و در حالی که سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند رو به زینب گفت: «به شما قول میدم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی میکشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه بهزودی نشانی از پدرتان به شما میرسه.» از آخرین درخواست بچههایم هنوز سه ماه نگذشته بود که استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت.