من میان خنـده هایت
زندگـی را یافتـم ؛
ڪیمیای زندگـی
در نورِ لبخند تو است ...
ولادت : ۱۳۶۲/۱۰/۲۴ آمل
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶ سوریه
شهید روحالله صحرایی
سالروز ولادت
@modafeonharem
من میان خنـده هایت
زندگـی را یافتـم ؛
ڪیمیای زندگـی
در نورِ لبخند تو است ...
ولادت : ۱۳۶۲/۱۰/۲۴ آمل
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶ سوریه
شهید روحالله صحرایی
سالروز ولادت
@modafeonharem
رهبر معظم انقلاب:
اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه می خواهید، به او خواهم گفت :
تحصیل،
تهذیب
ورزش
@Agamahmoodreza
شهید ابو تراب؛ قبل از آزادی جنوب لبنان (سال ۲۰۰۰) در یکی از محورهای نظامی، در اثر زیاد ماندن در برف قدرت راه رفتن را از دست داد.
دوستان خود را برای طلب شفا از حضرت زینب فرستاد و بعد از برگشت آنها، شفا پیدا کرد و بعد از سالها در دفاع از حرم حضرت زینب به شهادت رسید.
به نقل از همسر شهید صحرایی
من از دوران راهنمایی، بعد از نمازهایم که دعا میکردم، از خدا می خواستم یک همسری قسمت من بکند که به کمک هم بتوانیم هر چه بیشتر به خدا نزدیک شویم و با هم بتوانیم به کمال برسیم، وقتی گفتن خواستگارت پاسدار هست، تا حدودی خیالم راحت شد، چون میدانستم هر کسی لیاقت ندارد وارد سپاه شود و بعد از صحبتهایش در جلسه خواستگاری گفتم: این پسر همانی هست که همیشه از خدا می خواستم،
در خواستگاری از شغلش گفت و از سختی هایی که ممکن است به جهت شغلش داشته باشیم، و مهمترین چیزی که گفت این بود که دوست دارم همسر آینده من راضی و رازدار باشد
می گفت اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکرگذار... بعد از صحبتهایش فهمیدم که معرفتش خیلی بیشتر از آن چیزی هست که همیشه از خدا میخواستم.
مهریه ام ۱۱۴ سکه و یک جلد قرآن کریم بود.
پنج سال و نیم با هم زندگی کردیم، ولی از اول عقدمان ایشان در ماموریت بود. و به این ماموریت رفتن ها و سختی ها عشق می ورزید،
در دوران نامزدی مان یک سال مرز زاهدان بود، بعد از عروسی دو سال مرز کرمانشاه و ۶ ماه، پیرانشهر بود و یکماه سوریه، که به شهادت ختم شد.
روح الله مخلص بود، دوست داشت کارهایش طوری باشد که فقط خدا ازش راضی باشد و نظر عرف جامعه برایش مهم نبود.
شهید روح الله صحرایی
@modafeonharem
خیلی وابستش بودم بهش می
گفتم : زمان بیشتری رو توی خونه
بمون.
اما اگه نمی تونست کار و
وقتش رو طوری تنظیم کنه که
کنارم باشه من وقتم رو تنظیم می
کردم که کنارش باشم و
همراهش می شدم.
چند بار پیش اومد که مصطفی
قرار بود به گشت شبانه بسیج بره
و من با اصرار همراهش شدم.
اعتراض می کرد می گفت : نمی
تونم تو رو با بچه کوچیک توی
ماشین تنها بزارم
اما من بهش می گفتم : در ماشین
رو قفل می کنم و منتظرش می
مونم تا کارهاش تموم بشه.
برام مهم نبود که مثلا ساعت 12
شبه و توی ماشین منتظرشم همین
که کنار مصطفی بودم خیییلی
خوب بود.
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده
راوی همسر شهید
@AhmadMashlab1995
مادر است دیگر
دلش بهانه فرزندش را میگیرد
ولی امان از روزگاری که حتی مزاری برای دلخوشی نداشته باشد
مادر شهید مدافع حرم سعید کمالی در حال تمیز کردن یادمان فرزندش
پیکر پاک این شهید بازنگشته و مادر تنها همین یک یادگار را از پسر دارد...
@modafeonharem
در مدح تو لال می شود هر "غالی"
تو مثل خدا مُحَوِلَالاحوالی؛
در شامِ ولادتِ تو ای ماهِ دمشق،
جایِ همهیِ مدافعانت خالی...
بی بی جانم
تولدتان مبارک
السلام علیک یا زینب کبری
فاتح لانه فتنه قیطریه
دلاور عاشورای ۸۸
مدافع حرمین عسکریین
💐از فتنه۸۸ تهران تا کوچههای سامرا هرجا ندای جنگ با کفر و داعشیهای وطنی و خارجی آمد آنجا حاضر شد
پاسدار مدافع حرم عسکریین
شهید مهدی نوروزی
شیـــر ســامـرا
سالروز شهادت
@modafeonharem
یک دوست داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد:
با محمدرضا در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم.
سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که:
«ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان / نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم.
وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت....
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.
دوست شهید
دلتنگی
روضه بخوان
@ra_sooll
مهمان ویژه تولد مهدی
تولد مهدی
مهدی فرزند شهید زنگویی گرچه جشن تولدش را در سن ۱۱ سالگی و بدون حضور پدر جشن میگیرد اما همکاران پدر آمده بودند تا مهدی سنگینی نبود پدر را احساس نکند.
به گزارش مشرق، نگاهش به عقربههای ساعت است، دل در دلش نیست، یک چشمش به ساعت و چشم دیگرش به در است، منتظر آمدن دوستان، همکلاسیهایش است، خود را آماده پذیرایی از یک مهمانی کرده است که قرار است ۱۱ سالگیاش را جشن بگیرند.
مهدی را میگویم، مهدی فرزند شهید زنگویی است، مادر تصمیم گرفته در نبود پدر جشن ۱۱ سالگیاش را جشن بگیرد تا او سنگینی نبود پدر را احساس نکند، بادکنکها، کیک همه مهیای یک جشن تولد هستند، دوستان مهدی یکییکی خوشحال و خندان وارد خانه میشوند و از خوشحالی مهدی خوشحالتر میشوند.
مهدی با اینکه از آمدن دوستانش در جشن تولد خوشحال است اما هر از گاهی نگاه به تصویر قابگرفته پدر شهیدش در کنج اتاق میاندازد، اگر خوب نگاه کنی، گوشه چشمش اشک جاری میشود، مادر که حال او را بهخوبی میفهمد هر از گاهی بر صورت مهدی بوسه میزند شاید مهدی در ذهن خاطرات پدر را مرور میکند.
بچهها سرگرم شادی جشن تولد برای مهدی هستند، بادکنکها را میترکانند، برف شادی روی هم میریزند، اما باز هم مهدی نگاه از چشمان قاب عکس پدر جدا نمیکند، ناگهان در میان هیاهوی بچهها، زنگ خانه به صدا درمیآید، مهمانانی متفاوت به جشن تولد مهدی آمدهاند تا او را در این جشن همراهی کنند.
رنگ و طرح لباسشان مانند لباس پدر مهدی است، مهدی با دیدن آنها خوشحال میشود و «سردار مسروری» را در آغوش میگیرد، آری همکاران پدر امروز آمده بودند تا مهدی در جشن تولد ۱۱ سالگیاش نبود پدر را احساس نکند.
فرمانده مرزبانی خراسانجنوبی با نگاهی به فرزند شهید زنگویی میگوید: ما به شهدا خیلی مدیون هستیم برای همین امروز آمدهایم تا ضمن تجدید دیدار با خانواده شهدا جشن تولد یازده سالگی مهدی عزیز را جشن گرفته و به او بگوییم گرچه پدر نیست اما خاطرش آنقدر عزیز بود که نمیگذاریم در شادیهایت نبودش را احساس کنی.
اما بهراستی وقتی نگاه به خانواده شهدا میاندازی، درمییابی گرچه شهدا کار حسینی کردند اما خانوادههای آنها کار زینبی کردند، شهدا مایه سربلندی و افتخار ملت ایران اسلامی است و همه ما مدیون خون شهدا، صبر، استقامت خانوادههای آنها هستیم.
هرچند امروز در وضعیتی هستیم که هیچ قدرت جهانی به مخیله خود خطور نمیدهد که به خاک ایران چشم داشته باشد و با زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا به دشمنان میگوئیم شهدا زندهاند و از بالا بر ما نظارهگرند.
گرچه امروز در این جشن تولد پدر مهدی حضور ندارد اما سایه امنیت بر سر ما و مهدی قرار دارد، مهدی لباس پدر را بر تن کرده تا بگوید راه پدر ادامه دارد.
گفتنی است خراسانجنوبی بیش از ۳۶۰ کیلومتر مرز مشترک با کشور افغانستان دارد و مرزبانی استان خراسانجنوبی در راستای تأمین امنیت مرزها تاکنون ۵۴ شهید تقدیم انقلاب کرده که شهید زنگویی نیز در زمره این شهدای بزرگوار است.