شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی



بابا! دلم خیلی برایت تنگ شده است، می دانی دلم دست های گرمت را می خواهد، دست های مردانه ی زحمتکشت را، دست های قوی و زبرت را.

یادت می آید، آن روز در هال خانه تان نشسته بودم، می خندیدی و برایم خاطره می گفتی، خاطره ی دست هایت را.....

می گفتی رفته ام حرم برای خادم شدن، اثر انگشتم را خواسته اند ولی اثر انگشت نداشته ام ! می خندیدی و 

می گفتی در اثر کار بنایی زیاد دستانت ساییده شده و اثر انگشتت از بین رفته است....

بخند بابا ....بلند بلند بخند ...بگذار دوباره صدای خنده ات را بشنوم و دلم آرام بگیرد از صدای بودنت.

بعد تو بابا  همه ی روزهای زندگیم خاکستری و بی رنگ شده ..... فقط بخند.....

کانال شهید مدافع حرم حاج حمید مختاربند (ابو زهرا)

@shahid_mokhtarband

شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی