گفتگو با مادر شهید حسین ولی زاده
صد ترکش و جراحت به شهادت حسین شهادت میدهند
نیمه شب تن بیمارش را با هزار مشقت روی جانماز میکشاند و با صدایی دردآلود با خدا مناجات میکرد. خدایا با این همه درد و رنج چه کنم. دیگر نه پایی برای رفتن دارم نه جانی برای ماندن. من که شهادتم را از تو خواسته بودم. آنقدر گریه میکرد تا پلکهایش سنگین میشد و به خواب میرفت. دل این مادر رنج کشیده پر است از بیمهریهایی که بعد از جانبازی حسین تا حالا بر جانش تازیانه میزند. میگوید: پسرم برای اعزام به سوریه خودش را به هر دری میزد. بالاخره با هویت یک مهاجر به نام «حسین حسینی» به سوریه اعزام شد. یک شب زنگ زد و از همه حلالیت گرفت. همان شب عازم منطقه جنگی شد. هفت روز از بیمارستان بقیهالله تهران زنگ زد. سراسیمه خودم را به بیمارستان رساندم. الهی هیچ مادری این روز را نبیند. همه بدنش باند پیچی و زخمی بود. بدنش بیشتر از صد ترکش خورده بود. بعد از انجام چند عمل جراحی از بیمارستان مرخص شد. او را به خانه آوردیم اما هنوز هم بدنش پر از ترکش بود. چندین بار به بیمارستانهای مشهد مراجعه کردیم اما کار زیادی برایش انجام ندادند. بارها خودش با تیغ ترکشهای کوچک را از دست و پایش در میآورد. یکی از ترکشها درست در کنار قلبش نشسته بود. شب و روز از درد ناله میکرد و به خود میپیچید آخرش یک شب روحش به آسمانها پرواز کرد و برای همیشه راحت شد. گواهی فوتش را پزشک قانونی صادر کرد وقتی خبر شهادتش را به دفتر فاطمیون دادیم گفتند روح الله با هویت یک مهاجر به سوریه رفته برای اثبات شهادتش باید جنازه را به ما تحویل دهید تا مدت چهار ماه یا کمتر هویت اصلیاش ثابت شود. اما کدام مادر راضی میشود جنازه پسرش بعد از هشت ماه ضجر کشیدن در سرد خانه بماند. میخواستم زودتر به خاک سپرده شود تا آرام و آسوده بخوابد. هرچند جنازهاش با نام شهید مدافع تشییع شد و اسمش هم در لیست شهدا ثبت است ولی من و دخترم فاطمه هر روز با پرونده پزشکی او از دفتر فاطمیون به پزشک قانونی و از آنجا دوباره به دفتر فاطمیون میرویم تا شهادتش را ثابت کنیم. اما هنوز هم شهادت روح الله در هالهای از ابهام قرار دارد. این درحالی است که صد ترکش و جراحتی که در پروندهاش ثبت شده به شهادتش شهادت میدهند.
- ۹۶/۰۴/۰۳
خدا خیرشون بده انشالله که بتوانیم لطف شهدا را جبران کنیم