در انتظارم
سفره را ڪه میچینم مادر میگوید یڪی اضافه گذاشته ای مـا ڪه سه نفریم بین
بماند بابا هـم سر سفره مینشیند مـن مطمئنم
@MolazemanHaram69
در انتظارم
سفره را ڪه میچینم مادر میگوید یڪی اضافه گذاشته ای مـا ڪه سه نفریم بین
بماند بابا هـم سر سفره مینشیند مـن مطمئنم
@MolazemanHaram69
پویا فرزند شهید محمود سالاری؛
بهترین هدیه بابا برای پویا
بابا محمود به جبهه رفت تنها دو سال از بهار زندگی پویا کوچولو میگذشت. او وقتی پسرش را به خدا سپرد و میدانست در نبود او فرشتههای آسمان مراقب او هستند. بابا محمود گاهی به خواب پویا میآید و با او بازی میکند. قاب عکس بابا هر روز از روی دیوار خانه به محمد امین لبخند میزند و او را یاد خواب دیشب میاندازد. انگار همان مرد مهربانی که از پشت قاب شیشهای به او لبخند میزند دیشب در خواب میهمانش شده بود و با او بازی کرده بود. پویا میخواهد وقتی بزرگ شد مثل بابامحمود مهربان و شجاع باشد. او وقتی دلش برای بابایی تنگ میشود قاب عکس بابا را در آغوش میگیرد و با او صحبت میکند. مادر به او گفته بابا همیشه حرفهای تو را میشنود. او از بابا به خاطر اسباب بازیهای قشنگی که برایش خریده تشکر میکند. او خیلی اسباب بازی دوست دارد به خصوص تفنگ بزرگی که بابا برایش خریده را. هر بار که تفنگ اسباب بازی را بر میدارد و بازی میکند به یاد شجاعت بابا میافتد. بابا دوست داشت پسرش پویا هم مثل خودش شجاع باشد برای همین برایش یک تفنگ خیلی قشنگ هدیه خریده تا از کودکی با اسلحه آشنا شود و وقتی بزرگ شد بتواند اسلحه به دست بگیرد و با دشمنان خدا بجنگد. این اسلحه بهترین هدیه بابا برای پویا کوچولو است.
شهید عسگری خصوصیات خوبی داشتند از جمله خیلی کم حرف بود و معمولا کسی از کارهایش مطلع نمی شد و بسیار فعال بود ،
با این که چتربازی ،غواصی ،پرواز با هواپیماهای سبک ،صخره نوردی و خیلی کارهای دیگه می کرد ولی نزدیکانش هم از فعالیتهاش مطلع نمی شدند.
از بسیجیان فعال و پر کار بود.
در فامیل هم خیلی آرام و بی ادعا بود و خیلی دوست داشتنی ..
چند بار که سوریه رفته بود به مادرش گفته بود نباید کسی بفهمه!!
اگر صدا و سیما اعلام کرد تو هم بگو..
فامیل تا شهادتش نمی دونستن این همه فعالیت داره ...
حتی تمام عکسهاشون رو هم بعد شهادتش دوستانش منتشر کردند ،
خودش به کسی عکسهاشو نشون نداده بود.
شهید مدافع حرم مسعود عسگری
فاتحان العیس
در تاریخ ۲۱ آبان مصادف با روز آخرمحرم ،شب اول صفر سال۱۳۹۴
شب جمعه این چهار شهید بزرگوار باهم به شهادت می رسند ،
در حومه شهر حلب ،دوازه العیس ،
بعد از اذان مغرب
شهید احمد اعطایی
شهید مسعود عسگری
شهید محمدرضا دهقان
شهید سیدمصطفی موسوی
@MolazemanHaram69
قربة الى الله
توی کوه های شمال لاذقیه
یه شب وسط عملیات
لای درخت ها سنگر زده بودیم و جا خوش کرده بودیم
با عمار و اسماعیل کنار هم خوابیده بودیم
چله تابستون بود اما از سرما میلرزیدیم
رفتم یه پتو گیر آوردم سه تایی رفتیم زیرش
عمار دستش رو باز کرده بود و سرم روی دستاش ،
دراز کشیده بودیم و آسمون پر ستاره رو تماشا میکردیم
عمار فاز گرفت برام که فردا که اسیر شدی اصن نگران بچه ات نباشی ها
خودم مراقبشم ، مشتی عمویی میکنم براش
زد زیر خنده
گفتم مرتیکه دعا بود کردی
اقلاً بگو شهید
گفت دیوانه اسیرم بشی آخرش میکشنت دیگه ، شهید میشی
اجرشم بیشتره
گفتم داداش ما اجر بیشتر نخواستیم
جون هر کی دوست داری از این لفظ ها برا ما نیا
تو اکه از الان برا من اینجوری نسخه میپیچی ، معلومه چه عمویی میخوای برا بچه هام باشی
بیچاره بچه هام
گفت نه خدایی مثل امیرحسینم مراقبشونم
اونشب برا اولین بار قرار برادری گذاشتیم
قراری که بعد از اون ، سه چهار بار دیگه هم تکرار شد
امشب تولد امیر حسینتِ رفیق
و من عمویی که هزاران کیلومتر ازش دورم
@sangar_neveshteh
یادی ازخاکریزها و کانالهای پیچ در پیچ ،یادکرخه،یاد فکه،حاج عمران سومار،یادی ازخرمشهر ،شلمچه و آبادان،
یادی از فاو،مهران ،گیلانغرب،یادی از پادگان حمید،جزیره مجنون ، هویزه.یادی ازماووت ،حلبچه،شاخ شمیران
زندگی نامه
شهید داود مرادخانی در ۱۳۴۸/۱/۱ در
تهران به دنیا آمد. ۶ ساله بود که خانواده اش به زنـجان مـهاجـرت کـردنـد. جـوانی انقلابی و پرورش یافته در پایتخت شور وشعورحسینی.
۱۷ساله بودکه سنگر دانش را رهـا کـرد تـا بـه یـاری حـسـیـن زمـان برصدامیان بعثی بشورد.سرزمین های غرب و جنوب ایران، شرق دجله و هورالعظیم قدم های این شهید را به خاطر دارند.
شهیدداود م رادخانی درمیدان نبرد در
عملیات والفجر ۱۰ درحلبچه مجروح شد و ازخیل جانبازان شیمیایی بود.
درسال۶۵به عنوان بـسیجی داوطـلب بـه جبهه رفت ودرسال۶۶واردسپاه پاسداران شدودرسال۶۷/۱۰/۲۷ازدواج کردو حـاصل ۲۷سـال زندگی مشترکشان دودختر بود.
شهید پس از پایان جنگ تحمیلی تامقطع فوق دیپلم ادامه تحصیل داد.
شـهیـد داود مـرادخانی مومنی مهربان وخوش روبود که علاقه اش به امام راحل وامام خامنه ای وصف ناپذیر بود. فرمان ولایت همیشه ارجح ترین پیام زندگے اش بود.به نمازعشق می ورزید و خواندن نماز اول وقت از مـهم تـرین ویـژگی هـایش به شمارمی رفت.شهیدداودمرادخانی اهمیت خاصی بـه حـجاب و عـفـاف قـائـل بـود و همـواره دو دخـتـرش را به برترین حجاب توصـیه مـیکرد.در هـنـگام کـار روحـیه ای جهادے وتوام باتواضع داشت.
تنها ملاک او در زندگی رضای خداوند متعال بود. شهید، همسری وفادار و پدری دلسوز و مهربان بود. او همیشه الگو بود و اهل مطالعه وکتاب.نماز شب ازعادت های همیشگےاش بود.وقتےبه هردلیل ازچیزے ناراحت می شدبه قرآن روی می آورد. آیه های نور بود که آن شـهید بـزرگوار را آرام میکرد.
بـا حمله دشمنان قسم خورده اسلام به حرم امامان وحضرت زینب( س)، طاقت نیاوردوبه داوطلبان مدافع حرم پیوست.
اوکه همیشه شوق شهادت داشـت قبل از عزیمـت و دفـاع از حـریم حرم ولایت به خانواده اش مـی گـوید: اکـنون در معرض امتحان الهی هستیم.حریم اهل بیت مورد تعدی دشـمنان اسـلام است و نـبایداجازه داد دشمن به آنها اهانت کند. این پرستوی عاشق پـس از حـضور به وعـده الهی عمل کــرد و در نــجـات بــرادران وخــواهـران مسلمانش صفحاتی شکوهمند از حماسه آفرید.
سرهنگ پاسدار داود مرادخانی در۲۱ اسفند ۱۳۹۴ به آرزوی دیرینه اش دست یافت و در سوریه به وصال معبود رسید وحسین وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست
شهید مدافع حرم داود مرادخانی
سالروز شهادت
ڪانال جاماندگان قافله شهدا
@jamondegan