شهید مدافع حرم شجاعت علمداری
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۱ ب.ظ
هر وقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد. صبح با اشک و قرآن بدرقه اش کردم. دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
ﺭاﻭﻱ :همسرﺷﻬﻴﺪ
شهید مدافع حرم شجاعت علمداری
- ۹۹/۰۴/۰۹