شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

روایت زندگی شهید مدافع حرم محمد حسین سراجی2

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ

 ‍ وقتی عزم رفتن به جبهه های سوریه را کرد، ۵سالی می شد که لباس سبز سپاه را پوشیده بود  در لشکر علی بن ابیطالب(ع) سپاه استان قم خدمت می کرد، تلاش بسیاری کرد تا بتواند با گردان امام حسین(ع) به جنگ با تکفیری های داعشی برود و از تأخیر در رفتنش بسیار غصه می خورد. روزهای اولی که قصد رفتن به سوریه را داشت از جهت دلتنگی، راضی به رفتنش نبود اما او گفت که برای دین می رود، برای امنیت من و سایر هموطنان و برای سربلندی نظام و دفاع از دین و حرم اهل بیت ...  این گونه با تمام وجود رضایت به رفتنش دادم.

 این حرف سردار سلیمانی را شنیده اید که -در کنگره هشت هزار شهید گیلان -گفته است: « شرط شهید شدن، شهید بودن است و تمام شهدا قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند همانگونه که شرط عالم شدن، علم‌آموزی است.» به راستی چنین است! همسر من دنیایی نبود، از هر کلام و هر رفتارش عطر شهادت به مشام می رسید، دائم الوضو بود و ذکر گفتنش ترک نمیشد؛ با اینکه در رشته کاراته، دارای کمربند مشکی دان یک کیوکوشین بود اما بسیار مهربان و رحمین دل بود.

« محمدحسین، روزی قبل از عزیمتش به سوریه، در گزار شهدا به قبور مطهری اشاره می کند و و به خواهرش می گوید: اینها شهید هستند و یکی از این قبرها هم برای من است ! » او خود خبر شهادتش و محل دفنش را به خواهرش نشان داده بود .

همسرم، دوست داشت مانند مادرش فاطمه زهرا(س) به شهادت برسد. دوستان همرزمش تعریف می کنند:« هر وقت، فرصتی دست می داد، محمدحسین به قرائت زیارت عاشورا می پرداخت و همیشه می گفت، دلم می خواهد مثل مادرم زهرا(س) شهید شوم و 13 بهمن سال 94 در آزاد سازی نبل و الزهراء که بیش از چهارسال در دستان داعشی ها بود با فرو رفتن  قناصه به پهلویش با زخمی شبیه مادرش زهرا(س) در به شهادت رسید.» و پیکر مطهرش را در گلزار شهدای علی بن جعفر قم دفن کردیم .

 اینگونه همسر من به عنوان دومین شهیدی که اصالتی بوشهری داشت و متولد  و ساکن قم بود  به جمع دیگر همرزمان شهیدش پیوست و حال من و دو پسر مان؛  امیر علی و امیر محمد آروزیی جز سلامتی رهبر معظم انقلاب و دیدار با امام خامنه ای نداریم...

 بیا سعدی از اینجا کن طوافی

بر این مردان سر بر تن اضافی

تو با یک قافیه در عشق ماندی

دمشق آنک پر است از این قوافی

و قصه زیبای محمدحسین و محمدحسین ها، میراثی است گرانبها که باید دهان به دهان، سینه به سینه با طلوع و غروب خورشید برای فرزندان ایران زمین گفته شود تا همه پاس بدارند دامن مادرانی که چنین فرزندانی را تربیت می کنند و قوت دل و سکینه القلوب همسرانی را که با دستان خود عزیزترین پاره وجودشان را عازم جبهه می کنند، این داستان ها باید گفته شود تا دشمن در خواب و بیداری حراسناک غرش غیورمردان ایران باشد که نه تنها بر مرزهای اعتقادی و آبی و خاکی و آسمان ایران بلکه حتی بر نام این سرزمین کهن بر صفحه نقشه، جرات چپ نگاه  کردن را نداشته باشند.

بالا رفتیم آب بود، پایین اومدیم خاک بود قصه ی ما پاک بود.

منیره غلامی توکلی

کانال شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeharam_qom



  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی