شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

محمد رفت تا آموخته‌های کربلا را عملی کند ۱

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ

گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهید مدافع حرم محمد کیهانی که هشتم آبان ماه 95 آسمانی شد.

محمد رفت تا آموخته‌های کربلا را عملی کند  

مبلغ 500هزار تومان به حساب شهرداری اهواز واریز گردد. شاید برگه یا خودکاری اضافه صرف نموده باشم...

نویسنده : صغری خیل فرهنگ   

خواندن وصیت‌نامه شهید مدافع حرم محمد کیهانی که همین چند روز پیش خبر شهادتش در فضای مجازی و رسانه‌ها پیچید، نکات جالبی در خود دارد. در متن این وصیت‌نامه آمده است: «مبلغ 500هزار تومان به حساب شهرداری اهواز واریز گردد. شاید برگه یا خودکاری اضافه صرف نموده باشم.» اینگونه‌اند مردانی که دلبسته هیچ تعلقاتی نمی‌شوند و شاید همین توجه‌شان به حلال و حرام و حق بیت‌المال است که از آنها شهید می‌سازد.  برای اینکه بیشتر با شهید کیهانی آشنا شویم، سراغ خانواده‌اش را گرفتیم و تماس با همسر شهید برقرار شد. آن هم در لحظاتی که تنها دو روز از شنیدن خبر شهادت محمد کیهانی می‌گذشت. در ابتدای این همکلامی، همسر شهید خودش را اینطور برایمان معرفی کرد: «زهرا عبادی‌نژاد هستم از اندیمشک، افتخار همسری شهید مدافع حرم در این دنیا و ان شاء‌الله در آخرت نصیبم شده است.» متن زیر برگرفته از روایت‌های همسر شهید کیهانی است که پیش رو دارید.

  متولد انقلاب

محمد متولد انقلاب اسلامی، یعنی سال 1357 است و همیشه ما به او می‌گفتیم که شما خوش‌قدم هستی. آشنایی من و محمد از نماز جمعه آغاز شد. مادر ایشان من را در نماز جمعه دید و بعد از معرفی و آشنایی به پسرشان آقا محمد معرفی کرد. محمد طلبه ساده و متدینی بود. ارزش‌ها و ایمان ایشان بهانه‌ای شد تا جواب مثبت بدهم و در سال 1376 زندگی مشترکمان را زیر یک سقف آغاز کنیم. نکته قابل توجه این بود که از آشنایی تا ازدواجمان، تنها یک هفته بیشتر طول نکشید و همه کارها در عرض یک هفته انجام شد.
  اهل ماندن در دنیا نبود
در روزهای ابتدایی آشنایی‌مان، محمد حرفی از شهادت نمی‌زد. اما چهره و ظاهر ایشان نشان‌دهنده این بود که اهل ماندن در این دنیا نیست. شرط و شروط زیاد سختی هم برای یکدیگر نگذاشتیم. من دوست داشتم ایمان، صداقت و وفاداری در زندگی‌مان رعایت شود که بحمدالله همه این موارد از جانب محمد رعایت می‌شد. روز عروسی هم مراسم بسیار ساده در روستا برگزار شد و همه جهاز من در صندوق پشت اتوبوس جای گرفت. برای ماه عسل به مشهد رفتیم و زندگی ساده و شیرین‌مان به دور از تجمل در اولین روزهای 1376 در اصفهان آغاز شد.  محمد در یکی از حوزه‌های علمیه شهر اصفهان مشغول به تحصیل شد. ماحصل زندگی شیرین و به یادماندنی من با ایشان سه فرزند پسر است؛ کمیل متولد 1377، مقداد متولد 1383 و فرزند سوم ما میثم متولد 1384. اصل و اساس این زندگی را هم رزق حلال و نان سالمی تشکیل می‌داد که با زحمت سرسفره خانواده آورده‌ می‌شد. محمد و خانواده‌اش به پرداخت خمس و زکات و نان حلال توجه خاصی داشتند؛ اصولی که بعدها در زندگی مشترکمان هم مورد توجه خاص قرار گرفت.
 
  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی