خاطره ای از شهید بزرگوار بیاضی زاده
اسفند ماه سال ۹۳ بود که هنوز در غم از دست دادن استاد گرانقدر مرحوم دادخواه بودیم و در همین ماه و با فاصله کمی استاد خوشرو هم از بین ما پر کشید و رفت.همراه شهید بیاضی و چند تن از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم در مراسم تشییع و تدفین این استاد بزرگوار شرکت کنیم،با اتوبوس به سمت بیرجند حرکت کردیم و بعد از مراسمات توفیق داشتیم که به زیارت امام هشتم مشرف بشیم در راه مشهد بودیم که با خبر شدیم فرمانده دلاور فاطمیون شهید توسلی معروف به ابوحامد و جانشینش فاتح به شهادت رسیدند و پس فردا در مشهد تشییع میشن و فردا هم مراسم وداع با پیکر این شهیدان بود.با دوستان در مراسم وداع شرکت کردیم، من و دوستان بلافاصله بعد از مراسم به مدرسه امام صادق ( علیه السلام) برگشتیم میدانستیم که شهید بیاضی تا با حال خودش با شهدا مناجات نکند بازنمیگردد پس منتظرش نشدیم، تا اینکه شب به همراه یک نفر غریبه وارد مدرسه شد و او را معرفی کرد که(او سید عمار از بچه های تیپ فاطمیون بود) ، آن شب به یاد ماندنی سید عمار تا دیر وقت از خاطرات رزمندگان فاطمی و دلاوری های آنان برایمان تعریف کرد و شهید بیاضی مدام با خود میگفت کاش اهل کشور افغانستان بودم تا به راحتی در بین رزمندگان مدافع حرم حاضر میشدم... بالاخره صبح شد و ما قصد برگشت داشتیم که شهید بیاضی اصرار کردند مراسم تشییع را هم شرکت کنیم بعضی از دوستان برگشتند و ما به همراه یکی دیگر از دوستان و شهید بیاضی در مدرسه امام صادق (علیه السلام) اقامت کردیم فردا که به تشییع رفتیم،شهید به همراه پیکر ها به بهشت رضا رفت و اصرار های ما برای برگشت به قم بی فایده بود حدود ۷ شهید بودند که قرار بود آنروز دفن بشوند شهید بیاضی برای تدفین تک تک شهدا صبر کردند و حاضر به بازگشت نبودند...
سعید، عاشق شهدا بود و شبیه آن ها نیز شد.
به نقل از دوست شهید
@shsaeed_bayazi
https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT8asaRTEMLDAA
شھداے مدافـــع حـــرم قــــمــ
- ۹۵/۰۹/۱۶