شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

پای درد و دل های مادر علیرضا می نشینیم 

از حرفای زیبایش درباره 

فرزند عزیزش

و برادر دلاورش

از خانواده ی صبور شهید اسدالله کمالی خداحافظی کردیم و در همان محل به خانه ی شهیدان علی ناظری و حسن مرادی رسیدیم.

آنجا خانم مرادی برای ما هم از برادرش حسن گفت و هم از پسرش علی.

علی ۲۲ساله و تک تیر انداز از لشگر فاطمیون بود.

خانواده ی او ۳ پسر و ۲ دختر داشت.

حالا با رفتن علی یکی از جمع آن ها کم شده.

او عضو فاطمیون بوده و تنها توانست مدرک تحصیلی سیکل بگیرد.اما به قول قدیمی ها یک موی این جوان از صدها موی تحصیل کردگان از خدا بی خبر با ارزش تر است.

خانواده  آن ها از ۲۶ سال پیش تا کنون در ایران زندگی می کنند و حالا در منطقه زینبیه ی اصفهان ساکن شده اند.

علی کاشی کار بود و پدرش در منطقه محمد آباد در کوره های آجر پزی لقمه ای حلال برای خانواده فراهم می کرد.مادر علی می گوید:علی آرزوی شهادت داشت و می گفت که من خود را نذر حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده ام ان شاءالله حضرت زینب شهادت او را از ما بپذیرد.

مادر میگفت که وقتی علی دید دایی اش به سوریه می رود آمد سراغ من و گفت مادر برگه ی رضایت والدین را می توانی امضا کنی؟

اما من گفتم برا کجا؟

او انگشت مرا گرفت و اثر انگشتم را برداشت و رفت تا اینکه به همراه دایی حسنش به سوریه اعزام شدند.

وقتی به سوریه رسیدند و تماس گرفت در مرتبه اول نماز ظهر می خواندم که گفت من با دایی و پسر خاله در سوریه ایم و از آن زمان هر هفته تماس می گرفت.

استرس زیادی داشتم و وقتی نماز می خواندم دلم شور میزد تا اینکه پس از مدتی از ناحیه پای چپ تیر خورد و برای درمان به ایران آمد و دو شب در بیمارستان بود بعد که درمان شد به او گفتم دیگر نرو.او گفت نه مادر آنجا جای خوبی است و من آنجا را دوس دارم و باید بروم و با اصرار زیاد خداحافظی کرد و رفت.

علی مدتی بعد در ۲۱ رمضان در تماس با خانواده گفت که من در حرم حضرت رقیه هستم و سالمم و عکس هایش را از طریق تلگرام فرستاد.

دیگر از او خبری نداشتیم تا اینکه سه روز پس از عید فطر در تماس با یکی از همرزمانش فهمیدیم که شب بیست و سوم رمضان(شب قدر) از ناحیه سمت راست سر ترکش خورده و شهید شده.

مادر دل شکسته از برادرش می گوید:

برادرم حسن هم ۳۵ ساله بود که شهید شد.

او در افغانستان فرمانده یکی از فسمت های ارتش بود.یک سال بیشتر در ایران زندگی نکرده بود که به زیارت کربلا رفت.پس از بازگشت هوای سوریه به سرش زد .او عضو زرهی جبه مقاومت فاطمیون سوریه شد.

حسن در سوریه ۱۲ نیرو تحت فرماندهی خود داشت.تا اینکه در یک عملیان توسط نیروهای داعش محاصره و با آتش گرفتن تانک شهید شد و پیکرش سوخت به طوری که وقتی برا شناسایی او به باغ رضوان رفتیم جنازه اش اصلا معلوم نبود و با سیم ها و لاستیک های سوخته تانک مخلوط شده بود

او چهار فرزند داشت و همسرش فوت شده بود و حالا فرزندانش یتیمش در افغانستان زندگی می کنند.

مادر دلسوخته ی علی در حالی که بغض گلویش و اشک چشمانی را گرفته بود می گفت:

پس از این واقعه ما به همراه ۱۵ خانواده شهید افغان دیگر از شهرستان های دیگه اطراف اصفهان از طرف بنیاد شهید برای زیارت به سوریه اعزام شدیم.و در آنجا از خانواده ی علی به خاطر رشادت ها و جان فشانی ها تجلیل شد.و مدال لیاقت و لوح تقدیر به ما داده شد و مدت ۴ روز در دمشق و حرم حضرت زینب حضور داشتیم.

ان شاءالله که حضرت زینب از ما این دو قربانی را قبول کند.علاوه بر این امسال در افغانستان پسر عمو و پسر عمه ام در افغانستان بودند نیز به دست طالبان و داعش شهید شده اند.

دیدار ما با این خانواده ی شهداء مدافع حرم اصفهان پایان یافت.

اما یاد و خاطره ی شهداء مدافع حرم از ذهم ما پاک نخواهد شد.

به امید روزی که با ظهور منجی عالم بشریت رزمندگان  و شهداء فاطمیون را در رکاب حضرت ملاقات کنیم..

@fatemeuonafg313

 کانـــال رسمــے فاطــــمیون

  • دوستدار شهدا

حسن مرادے

علیرضا ناظرے

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی