شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


فدائیان حرم: آخرین باری با شما تماس داشتن کی بود و چی گفتن؟

همسر شهید: دوشب قبل شهادتشون زنگ زدن و من گفتم که کی برمیگردین ایشون گفت شاید دیگه اصلا بر نگردم تو باید صبور باشی.

فدائیان حرم: چه حالی شدین اینطور گفتن؟

همسر شهید: خوب اون موقع واقعا حالم عوض شد حتی اون لحظه قلبم توسینم سنگینی میکرد حال خیلی بدی بود.

فدائیان حرم: شهید چی به شما گفتن که قلبتان با رفتن ایشان آرام گرفت و مثل کوه پشتش ایستادین؟

همسر شهید: همان طور که بهتون گفتم خواسته شهید خیلی برام مهم بود با این حال که میدونستم در نبود ایشون زندگی خیلی برام سخت و طاقت فرسا میشه ولی چون شهادت آرزوی شوهرم بود و رفتن باعث خوشحالی ایشون میشد من با این موضع کنار اومدم.

فدائیان حرم: از این کاروان چند نفر سوی خدا پر کشیدن؟؟.

همسر شهید: شیش نفر که اولین شهید هم ایشون بودن.

فدائیان حرم: از حال هوای زیارت شهید برایمان بگید چی شد انتخاب شدن در لیست شهادت ؟

همسر شهید: دستم را به پیکر پاکش کشیدم و گفتم خوش امدی زیارت قبول. 

فدائیان حرم: چه کارهایی در منزل و بیرون  از شهید ناب بود ؟

همسر شهید: انسان های پاک و با خدا اهل زندگی در زمین نیستن !ذاتن آسمانی هستن هر کاری هم بکنیم اهل زمین نمیشن!

فدائیان حرم: از وداع شهید و پیکر برامون بگید؟ عکس از پیکر دارین ؟

همسر شهید: با این پیامتون ناخداگاه اشکم جاری شد

چون دستان من جز طابوت پیکری حس نکرد .

چیزی که زبان زد نه من و بلکه همه فامیل و آشنایان بود زیارت عاشورایی ایشون بود که همیشه میخواند و حتی موقع شهادت شون هم توی جیبشون بوده

وداع.........

سخته سخت....

فدائیان حرم: پدر شهید جانباز بودن درسته ؟ از خدمت محمد حسین به پدرشان و لحظه وداع با پدرشان بگید برامون؟

همسر شهید: بله جانباز بودن فقط اینو میدونم که وقتی پدر ایشان رو به خاک سپردن همه رفتن ولی ایشون تنها بالای سر ایشون ایستاده بود و زیر لب زمزمه ای میکرد.

اونقدر انس با پدر داشتن که وصیت کردن سجاده پدرش که تنها یادگاری بود با ایشان دفن شود!

ایشون خیلی آروم کم حرف بودن و با بچه ها تو حیاط خونه بازی میکردن.

ایشون نماز اول وقتشون و خواندن زیارت عاشورا بعد نماز ظهر عصر هیچ موقع ترک نمی شد و غسل جمعه که هر هفته داشتن و تو طول سال ایشون سه ماه روزه بودن رجب شعبان و رمضان.

به نظر شما چه عملی از ایشان باعث پذیرفته شدن در محضر حضرت زینب(ع) بود؟؟

فروتنی که داشتن و زیارت عاشورایی که هیچ موقع ترک نمی کردن.

دیدار با رهبر انقلاب داشتید؟؟

متأسفانه نه.

حضور شهید رو چطور حس میکنید؟؟

شاید باورتون نشه ولی من به چشم خودم دیدم که شهید اومده بود و داشت با فرزندش بازی میکرد 

پسره کوچیکم نشسته بود و داشت بازی میکرد که یهو گفت بابا سلام خوبی داشت براش تعریف میکرد که بابا ببین پام زخم شده.

چطور با جامعه و حرف های مردم کنار میاید؟؟؟

با بعضی از حرف هاشون میشه کنار اومد ولی بعضی هارو نه و واقعا آزاردهنده هست.

اگر دوباره به عقب برگردید؟؟اجازه اعزام میدید؟

بله با افتخار قبول میکنم و حتی اگر فرزندانم هم بزرگ بودن برای این راه می فرستادم.

و در اخر نکته ایی و خاطره ایی توصیه خاصی،

 ممنون میشیم بهره ببریم از بیانات شما؟

من درحدی نیستم که بخوام توصیه به کسی بکنم.

یه خاطره کوچیک که ایشون قبل رفتن بهم گفت من شهید میشم و من گفتم که پدر خودم هم رفته جبهه ولی شهید نشد تو هم میری بر میگردی ولی ایشون فقط خندید فقط خندید.

شهدای مدافع حرم قم

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی