دلنوشته ی رزمنده ی مدافع حرم ابویحیی در فــراق دوستان ِ شهیدش
دلنوشته ی رزمنده ی مدافع حرم ابویحیی ،
در فــراق دوستان ِ شهیدش
این روزهآ بیشتر از هر زمان ِ دیگـــری,
دلم روانه ی زینبیه میشود ،
و به یاد ِنوای دسته جمعی بچه ها بر گـِرد ِ ضریح ِبی بی
زمزمه میکنم :
هوای این روزای من هوای سنگره ...
و هنوز صدای شهید مرتضی کریمی در گوشم نجوا میکند این نوا را ...
کـآش میتوانستم ،
لبخند شهید محمد آژند،
متانت ِشهید محمد اینانلو،
اخلاص شهید امیرعلی محمدیان،
سـادگی شهید رضا عباسی،
مهربانی و ادب ِشهید علیرضا مرادی
را یکبار دیگر تجربه کنم ...
چه آتشی در وجودم انداخته، پروازِ این پرستوها ...
روزهایی نه چندان دور ،
شرهانی ،فکه وشلمچه ،سکوی پرواز بود
و امـروز خناصر و الحاضر ...
رُفقـآ ! دلتنگم برایتان ...
من در جمع ِ شما ، ایمان ِ شهید همت را دیدم ...
استواری شهید باکری را تجربه کردم ...
شجاعت ِشهید خرازی را نیز هم ...
من پابه پای شما ،تا قله های عشق و عرفان آمـدم ،
و بعد از پروازتان ،تازه فهمیـدم فرسنگها راه ،با شما فاصله دارم ...
کآش آوینی بود تا امـروز هم
به یاد ِسوم خرداد و آزادی خرمشهر ،
پا به پای رزمندگآن ِمدافع حرم ،
آزادی ِکوچه پس کوچه های نُبـُل و
الزهرا را ،
برایمان به تصویر می کشید ...
کاش آوینی میآمد همراه ِدوربینش ،
و از پیکار ِشیران ِ سیدعلی ،
در پشت ِخاکریزها و سنگرهای
خان طومان ،حُمص و اَلعِیس ،
روایتِ فتح دیگری ، رقم میزد ...
خدا را بر این محنت شاکرم که در این بـُرهِه از زمآن ،
که آلودگی ِدنیـآ ، بیداد میکند ،
لباس رزم بر تنم پوشاند تا در پناه ِ
زینب ایمن باشم
و شدم جیره خوار ِ دخترِ بوتراب ...
آری !
من همچنان کنار ِ بابُ الشهادة ،
ایستآده ام به انتظار ِ اِذن ِ دخول...
کاش میشد عُمر ِ خود را هدیه میدادم به
زینب (س)
زندگی را دوست دارم... اما !
حـَـرَمش را بیشتر...
صل الله و علیک یا عقیلةالطالبین...
ادرکنی یا زینب ...
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
- ۹۵/۱۰/۳۰