شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

حیدر رفت و یتیم شدیم

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۱ ب.ظ

شهید محمد جنتی  - حیدر 

داستان حیدرِ زینیون گذشت. چند روز بعد عکس حیدر قاب خیابان اطراف منزل ما شد. بچه های پیروزی و میدان شهدا و نبرد، میهمان تصویر شهید محمد جنتی بودند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق -  تو عصبانیت و ترافیک اتوبان نواب مانده بودم، حرارت و گرمای آن روز را فراموش نمی کنم، موبایلم زنگ خورد و بخاطر اینکه مجبور نباشم گوشی جواب بدهم، ماشین را کشاندم کنارِ اتوبان و تلفن را برداشتم تا زنگ بزنم.

+ سلام، برادر چه خبر خوبی؟

- [گریه امانش را بریده بود. هِق هق می کرد] حیدر، حیدر حاجی شهید شد!

+کدام حیدر؟

- حاجی یتیم شدیم، حیدر و کربلا را با هم از دست دادیم. حیدر و کربلا.

[تلفن قطع کرد. عصبی تر شدم. خدایا حیدر کیه؟ کربلا! کدام کربلا. نکنه منظورش بچه های موقعیت کربلا و حیدر. نکنه تیپ حیدر کرار و کربلا را میگه. داستان چیه. حتی اگر همه اینها باشد چه ربطی به این رفیق ما داشت. او که تو این محورها نیست.]

چند دقیقه بعد گوشی ام صدا کرد. عکس حیدر بود. در جا رو ترمز زدم و وسط خیابان وایسادم. چند وقت قبل دیده بودم. بچه هایِ زینبیون می گفتند: «پدر ماست». راست می گفتند. هر وقت برای خانواده شهدا و جانبازان مشکل پیدا می شد، این حیدر بود که وسط میدان می آمد. تو این چند ماه از حیدر خیلی چیزها شنیده بودم. از کربلا هم همینطور. یادم نمی آید کربلا را دیده باشم یا نه. اما بچه ها می گفتند: «کربلا، خودش یک حیدر بود». فرمانده خوش فکرِ پاکستانی که تو خیلی از نبردها علیه تکفیری ها، وسط میدان نبرد، فریاد می زد: «هل من مبارز؟»

گذشت. داستان حیدرِ زینیون گذشت. چند روز بعد عکس حیدر قاب خیابان اطراف منزل ما شد. بچه های پیروزی و میدان شهدا و نبرد، میهمان تصویر شهید محمد جنتی بودند. حیدر حالا دیگه یک اسم رمزِ جهادی نبود. سردار رشید سپاه اسلام محمد جنتی آغاز یک تولد جدید بود.

دیروز یکی از بچه ها بهم پیام داد. «اشلونک شیخنا!» . پیام که باز کردم دیدم یک روحانی رزمی تبلیغی نیروهای مردمی عراق است. فرمانده شجاعی که با عمامه می جنگد و سلاح به دست و لباس جندی به تن! بعد کلی حال و احوال، تازه توجهم به تصویر پروفایلش رفت. عکس حیدر بود. نمی دونم حیدر چه رابطه ای با این رفیق ما داشت. اما انگار رازِ حیدر هنوز جا داره تا باز شود.

[حیدرها رفتند، تا بعضی ها تو همین کشور خودمان، همین بیخ گوشمان، همین کنار دستمان، مسئول سیاسی ما حرف از مذاکره با داعش بزند! آره والا. همین هایی که دهه هفتاد می گفتند «بیایید با طالبان و القاعده هم مذاکره کنیم». خون حیدر فراموش نمی شه.]

*امیر مسروری

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی