وباز میهمان داریم ...
وباز میهمان داریم ...
یادم نمیره اون روزی که شهدای غواص رو آوردند تازه علیرضا (بریری) از ماموریت برگشته بود درست همون صبح رسیده بود با تموم خستگیش آماده شد و رفتیم برای استقبال. استقبال از بهترینهای دنیا که مظلومانه و غریبانه شهید شدند زنده زنده...
اون روز کسی از اومدنش خبر نداشت همه با دیدنش خیلی خوشحال شدند و هر کسی علیرضا رو میدید اونو در آغوش می کشید و می گفت پسر کجا بودی دلمون برات تنگ شده...
بعد تشییع شهدا علیرضا طبق برنامه همیشگیش رفت بانک خون تا خون بده میگفت به خاطر ماموریت دیر شده .
اون روز علیرضای خسته ، رفت و نجوا کرد با شهدا بعد هم خونش رو اهدا کرد برای یه هموطنش ،یعنی هنوز خون علیرضا بریری تو وجود یه ایرانی در جریانه....
نمی دونم اون روز با اون شهدا چه نجوایی کرد و چه عهدی بست اما ...
میدونم
بهترین رو برای خودش خواست
شهادت یعنی بهترین بهترینها برای علیرضایی که عاشق گمنامی بود
تو سوریه هم دوباره علیرضای خسته رفت به پیشواز شهدا و خون داد
خونی برای رهبرش .ملتش.کشورش .خانواده ش ...
امروز هم دوباره شهدای دست بسته غواص رو میارند ...
بهترین بهترینها رو ازشون طلب کنیم
شهدا دست گیرند دستت را بلند کن تا بگیرند
به آرزوت رسیدی و فدایی حرم شدی
پناه خونمون بودی پناه کشورم شدی
دلنوشته دلتنگی
همسرانه
@shahidalirezaboriri
- ۹۶/۰۳/۰۴