شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

خاطره ا زشهید مدافع حرم حمید قنادپور

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ب.ظ

خاطرات برادر رزمنده از 

شهید مدافع حرم 

حمید قنادپور

روز ١٣رجب بود عملیاته سنگینی انجام شده بود

کلی شهید  و مجروح داده بودیم به قدری حال بچه ها خراب بود که حوصله ی هیچ چیزو نداشتیم یهو یکی از بچه ها گفت بریم بیمارستان (الحاضر) مجروحا رو ببینیم شاید بچه ها اونجا باشن یکم حالمون عوض شه

رفتیم بیمارستان دیدم اونجا به قدری مجروح و زخمی زیاده که ما هم بسم الله گفتیم شروع کردیم کمک کردن

بعد از چند ساعت که مجروح را رو سر و سامان دادیم تازه نشستیم و شروع به استراحت کردیم 

اولین بار بود حاجی و دیدم تعریف شوخ بودنشو زیاد شنیده بودم ولی اولین بار بود از نزدیک دیدمش 

اون شب دکتر حال خوبی نداشت معلوم بود تو فکر اینه که چرا جا مانده و شهید نشده

باشون احوال پرسی کردم و گفتم حاجی ما شنیدیم شما شوخ طبع هستینو اومدیم با بچه ها شب میلاد امام علی یکم حالمون خوب بشه شما هم مثل اینکه حال خوشی ندارین

که یهو حاجی بلند شد رفت تو داروخانه بعد از یه مدت دیدیم با لباس روحانیت اومد بیرون

دقیقا شبیه به خودش که یه چشمش اشک بود و یه چشمش خنده ما هم همون حالو پیدا کردیم

اون روز شاد شدیم با کارای حاجی اما ته دلمون غصه ی چرا جامانده ایم مونده بود  ما هنوز هم جا مانده ایم اما اون حاجی اون دکتر اون پرستار غصه ی دلش واقعی بود و تو روز میلاد امیرالمومنین شهادتشو تو شب شهادت امیرالمومنین عیدی گرفت.

خوشابه حالش

بدا به حال ما

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی