خاطره ای از مادرخانم شهید مدافع حرم پاسدار حسین دارابی
با اینکه من در یک خانواده ی مذهبی و تقریبا شناخته شده بزرگ شدم و سنی ازم گذشته بود، ولی تا به اون روز این چنین دعای عرفه رو درک نکرده بودم..
🌹چند وقتی از عقد دخترم و حسین آقا می گذشت که یک شب ایشون در منزل ما بودن و فردا صبح باید به محل کار یا ماموریت کاری می رفتن، که به من یادآوری کردن: حاج خانوم فردا روز عرفه است..
و حالتی داشتن که نگران وقتشون بودن و براشون خوندن دعا عرفه اهمیت زیادی داشت..
حدودا ساعت 2, 3 بعداز ظهر بود که حسین آقا برگشتن خونه و تا در و باز کردم گفتن: سلام دعا شروع شده؟؟
دیدم خیس عرق بود و گفتم: الاناست که شروع شه..
دقیق خاطرم نیست ولی انگار نهار هم نخورده بود. باعجله وضو گرفت و از من مفاتیح خواست، بعدش شروع کرد با تلویزیون دعا خوندن و منم به اتاق دیگه ای رفتم..
وقتی به اتاق برگشتم تا چیزی بردارم، خدا میدونه دیدم صفحه ی مفاتیح خیس شده و پر از اشک و حالت عجیبی داشت...
یهو خودم خجالت کشیدم. از اون روز به بعد، اگر خدا قبول کنه، هر سال، یک روز مونده به عرفه خودمو برای این روز و دعا آماده میکنم، واز دیدن اون صحنه درس گرفتم.
@shahiddarabi
- ۹۶/۰۷/۱۴