خاطره ای از شهید رسول خلیلی
دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۴۴ ب.ظ
روزی "رسول" به پایگاه بسیج آمده بود تا مادرش را صدا کند خاطرم هست کلاس چهارم یا پنجم دبستان بود پشت پرده اتاق ایستاده بود و صدا میزد "یا الله یا الله یا الله". آمدم بیرون به رسول گفتم بیا داخل تو هنوز دهنت بوی شیر میدهد به ما نامحرم نیستی، اما "رسول" داخل نیامد من هم چادر و روسری را برداشتم تا عکس العمل او را ببینم ناگهان دیدم رسول فرار کرد و قید مادرش را هم زد.
راوی: خانم نظری مسئول بسیج زمان کودکی
@ra_sooll
- ۹۷/۱۱/۱۵