شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


صادق از نظر قیافه و خصوصیات اخلاقی کاملا به پدرش شباهت داشت. خودش نیز از این موضوع خوشش می آمد و سعی می کرد همانند پدرش رفتار کند، مثلا چیزهایی را بخورد که پدرش می خورد. 

دوران خردسالی او با اتمام جنگ و بازگشت آزادگان همراه بود؛ مادرش همانند دیگران وقتی تصاویربازگشت اسراء از تلویزیون پخش می شد، اشک شوق می ریختند. 

آن زمان صادق تقریباً یک سال و نیم سن داشت. به قدری تیزهوش و زیرک بود که به این رفتار مادر توجه می کرد و وقتی تلویزیون برنامه اسراء را پخش می کرد و مادر حواسش نبود مادر را صدا می زد و می گفت: « مامان بیا گریه کن آمدند» 

مادرش شاغل بود و صادق را از دو، سه سالگی به مهد بردند او را در کلاس نوزادان نگهداری می کردند، اما در یک هفته اول به قدری بی قراری و گریه کرد که معلم رده نوپایان صادق را به کلاس خودش برد تا آرام گیرد. 

با اینکه آن رده بزرگتر از سن صادق بود، اما به قدری خودش را با کودکان آن کلاس وفق داد که از همان روز نشان داد با افراد بزرگ تر از خودش راحت تر است و می تواند ارتباط برقرار کند از آن روز به بعد همیشه در کلاس هایی که یک رده از سن خودش بزرگ تر بود، می ماند. 

شهید صادق عدالت اکبری

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی