شهید مدافع حرم
جاوید الاثر حاج رضا فرزانه
ولادت:١٣٤٣/٣/٢٢
شهادت:١٣٩٤/١١/٢٢
در سالروز ولادت شهید
یاد و خاطره این شهید گرامی باد.
@jamondegan
شهید مدافع حرم
جاوید الاثر حاج رضا فرزانه
ولادت:١٣٤٣/٣/٢٢
شهادت:١٣٩٤/١١/٢٢
در سالروز ولادت شهید
یاد و خاطره این شهید گرامی باد.
@jamondegan
پدر شهید سید علی اصغر شنایی :
همه ساله،شب نیمه ماه رجب،مصادف با شهادت حضرت زینب(س) برای عزاداران عمه سادات،سفره طعام پهن می کنیم.
در شب بیست و پنجم ماه رجب،مصادف با شهادت موسی بن جعفر(ع) و پس از گذشت ده روز از شهادت حضرت زینب(س)، بی بی زینب را در خواب دیدم که به من فرمود:امانتیِ روزیازدهم محرم را باید تحویل بدهی.!
از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم. یادم آمد علی اصغر روز یازدهم بدنیا آمد.چند روزی گذشت.سرکار بودم که خبر دادند حال خانواده خوب نیست و سریع به منزل برو.
با خود گفتم: این بهانه ای بیش نیست وخبری دیگر مطرح است. وقتی به منزل رسیدم فهمیدم که امانتم را تحویل دادم.
در همان شبی که این خواب را دیدم
روح سیدعلی اصغر هم پرواز کرده بود
آن هم در جوارحرم حضرت زینب(س).
@Agamahmoodreza
امام خمینی(ره):
شهادت فخر اولیا بوده و فخر ما.
سالروز شهادت شهید مدافع حرم حسینعلی پورابراهیمی
@jamondegan
نوشته ای که شهید علی شاهسنایی لحظه آخر
رفتن از گروهان تخریب نوشت و زیر شیشه میز گذاشت و رفت....
@jamondegan
چقدر خوب است وقتی یک شهید روایتگر خاطرات شهید دیگر باشد...
سید ابراهیم (شهید مصطفی صدرزاده) محرم ۹۴ شهید شد ...
و حسن آقا، رجب ۹۳ ...
کلا حدود ۲۰ روز با هم دوست بودند، آنهم چه دوستی ...
حسن را همان ب بسم الله می گذراند مسئول تک تیراندازها ...
و او برایشان مادری میکند ...
با ماشین تدارکات برای بچهها غذا و سلاح میبردند که یک تصادف وحشتناک میکنند.
همهی افرادی که در آن ماشین بودند به شدت مجروح میشوند اما حسن سالم سالم میماند!
سید ابراهیم میگفت: حسن خیلی بچهی خونگرمی بود.
سریع دوست شدیم و صمیمی. حسن از خاطراتش در پایگاه بسیج و ماجرای حرم رفتنش با ویلچر و ... تعریف میکرد ...
همانجا بود که سید فهمید حسن بچهی مشهد و ایرانی است!
پنج شنبه بود حسن گفت برویم حمام!
نزدیک ولادت امیر المومنین(علیه السلام) بود، و حسن همانجا با شور خاصی مدح امیرالمومنین(علیه السلام) میخواند و بچهها دست میزدند!
ماجرای عملیات امام رضا(علیه السلام) که ۸ نفر داوطلبانه برای پاکسازی ساختمان ۳ که دست دشمن بود، رفتند و دلاوریهای حسن و رجزخواندنهایش و نحوهی تیر خوردن و شهادتش ....
گفتنی نیست ...نوشتنی هم نیست.
خودتان از زبان شهید سید ابراهیم (مصطفی صدر زاده) بشنوید ...
شهید صدرزاده تعریف میکرد:
یک هفته بعد از آمدن حسن، سلاح کاتیوشا، مشکل پیدا کرد، و خیلى هم لازم بود. حسن گفت: من درستش میکنم. اول باور نکردم که کارى از دستش بر بیاد؛ با اصرار شروع کرد. بعد از ساعتى سلاح درست شد و به کار افتاد؛ باورم شد که حسن دستش پر است و....
در حلب، شبها حسن با موتور، غذا و وسائل مورد نیاز را به گروهش میرساند. ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم. یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسانیم، چراغ موتورش روشن بود و میرفت.
چند بار گفتم چراغ موتور را خاموش کن. امکان داره با قناسه ما را بزنند. خندید. من عصبانى شدم. با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند. دوباره خندید. و گفت: "مگه خاطرات شهید کاوه رو نخوندى که گفته شب روى خاکریز راه میرفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد میشد؛ نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین. تیر میخورى. در جواب میگفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده. تو هم نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده".
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایى برایش افتاد. و بعد چه خوب به شهادت رسید ...
شهید حسن قاسمی دانا مدافع حرم
دل نوشتهی یکی از دوستان شهید برای او:
محمد حسن، شهیدی که با بشارت رفت
حسن جان! دنیای تو در دستت بود و دنیای ما در دل ما،
وچه راحت دنیا و جان شیرینت را با دست دادی و چه سخت دنیا و جان شیرین را با دست گرفتهایم!
چه بگویم، بدانم یا ندانم مهم نیست،
شهر با بودنت تنفس میکرد و دوستدارانت با بودنت زندگی،
اکنون که خوب مینگرم میفهمم،
روزگارانی که ما برای بقاء دوان دوان بودیم تو برای لقاء به سفینة النجاة روان،
و ما چه میدانیم سفینه کجاست و حقیقت نجات چیست؟
«حسن جان اینها را میگویم که بگویم بیچاره ما »
تو بگو چگونه زیستی،
چه گفتی،
چه کردی که بشارت رفتنت را به مادرت دادند،
همان شب که همه از پیکر بی جانت در سرزمین زینب، سوریه، بیخبر بودیم و مادر صبورت تو را در خواب مقابل خود در هالهای از نور میبیند
نوای یا صاحب الزمان در فضا پیچیده و به او تبریک میگفتند،
✴️همان ندایی که در دوران غیبت منجی،
هر از گاهی برای عروج اصحاب آخرالزمانی موعود،
در فضا منتشر میشود و گوشها از شنیدن آن عاجزند.✴️
حسن جان!
فردای آن شب بود که دلبستگانت تازه از پرکشیدن و نماندنت مطلع شدند، واحسرتا
هر کس نداند ما که میدانیم دردت چه بود،
هر کس ندید ما که دیدیم مسیرت چه بود،
و هر کس نشنید ما که شنیدیم حرفت چه بود،
"امام تنها نماند" این بود تنها وصیتت که نوشتی،
حسن جان شهید سید مرتضی آوینی گفت:
"ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم" این ما یعنی شما،
تا امثالتان باشند امام تنها نمیماند و ای کاش باشند !!!
عزیزم محمد حسن!
دلم از نبودنت گرفته بود که نوشتم.
چاره چیست، نیستی،
و امثال تو میخواهند نباشند تا علی و فاطمه باشند،
راستی در شرفیابیت به محضر زهرا از قول ما بگو،
پس سهم ما چه؟ و تکلیف ما چیست؟ بگو که از ماندن بدون شما می ترسیم،
در آخر بگذار دوباره بگویم بیچاره ما، بیچاره ما، بیچاره ما،
به یادت میمانم به یادم بمان.
تقدیم به روح حاضر "شهید محمد حسن قاسمی اشکفتکی"
پی نوشت: این جمله را یکی از علمای اهل دل در تعبیر خواب مادر شهید قاسمی فرمودند.✴️
شهید محمد حسن قاسمی مدافع حرم جامعه پزشکی
وصیت نامه شهید مدافع حرم
علی امرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام آنکه هستی از آن اوست و حسین را آفرید تا عشق را به ما بیاموزد و ما در مکتب حسینش به کمالات برسیم.
بنابراین با ذکر ارباب بیکفن شروع میکنم تا ببینم به کجا ختم میشود.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)
زمانی که این نوشته را میخوانید من در جمع شما نیستم؛ اگر به شهادت رسیدم بدانید به آرزوی دیرینهام رسیدهام و راضی نیستم کسی در مراسم دفن و... من گریه و زاری کند.
چون مرگ در راه خدا، هیچ گونه گریهای ندارد. بلکه شادی دارد و اشک شوق.
چون در آخر، خدا مرا خرید و جانم را در راه اهل بیت دادم و عاقبت به خیری که تمام اهل دل دنبال آنند، نصیبم شد.
نمیدانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم برنمیگردم. دلم برای حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیها خیلی تنگ است، و بیشتر از آن دلتنگ حرم ارباب، ولی الان دیوانه حرمین دمشق شدم. به این سفر میروم چون نیاز است الان در آنجا باشم به خاطر آرامش دل حضرت زهرا و امیر المومنین علیهالسلام و به خاطر آرامش دل حسن و حسین و عباسابن علی علیهم السلام. تا به زینب ثابت کنم "کُلّنا عَبّاسُکِ یا زینب".
بعد از حمد و سپاس پروردگار دو عالم و سجده شکر به درگاهش، مدیون حسین ابن علی(ع) هستم و تمام زندگیم را از او دارم و ایشان خواست تا اینگونه او را زیارت کنم. مانند همان خوابی که دیدم. خواب کربلا. حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمود: "بیا تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر من رو سیاه را هم خرید پس گریه و زاری معنی ندارد چون به وصال عشقم رسیدم.
پدر ومادر عزیزم!
.....با اینکه در راه خدا و اهل بیت کشته شدم باز هم مثل همیشه به دعای خیر شما نیاز دارم و مرا از دعای خیر خود محروم نفرمایید.
و یک خواهش دیگر!
میدانم سخت است ولی به خاطر من که آرزویم است اگر توانتان بود عمل کنید. حال که در این راه جان باختم میخواهم در جلوی درب ورودی حرم حضرت زینب و یا حضرت رقیه(س) در خاک سوریه دفن شوم و این آخرین درخواست من از شما پدر و مادر عزیز است. واگر این اتفاق افتاد مخالفت نکنید. چون عمریست که آرزویم خاک کف پای زائران حسینی است. و خود این مقام، که خاک پای زائران زینب یا رقیه شوم آرزوی بزرگان است و اگر چاره داشتم و میشد میگفتم بدنم را دوتکه کنند و نیمی از آن را درحرم حضرت زینب ونیمی دگر را در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها دفن کنند. و این آخرین خواهش من در دنیا از شماست.
سعی کنید روضه حضرت زهرا(س) را هرساله طبق سالهای قبل بگیرید. و نگذارید این چراغ خاموش شود زیرا برکت زندگی و خانه است.
و بدانید هرچه داریم و به دست خواهید آورد از همین روضهها و گریه بر مصیبت اهل بیت است. زیرا خودشان فرمودند برای ما اهل بیت شادی قرار ندادند. پس چشمهای گریان، هم نوا با زهرا، علی و اهل بیت علیهم السلام است و هیچگاه برای دنیا اشک نریزید چون بی ارزشتر از دنیا خودش است و خودش.
هرگاه برای خرج روضه، کم آوردید تمام دارایی که متعلق به خودم است جمع کنید و در راه حسین ابن علی علیه السلام همان کشته غریب کربلا خرج کنید و به جای من اگر توانتان بود به زیارت ایشان بروید و سلام مرا به آقا برسانید و بگویید: "ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود که بیایم ولی دیدم که در حال حاضر پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجبتر است و به همین دلیل نتوانستم به پا بوسی شما بیایم.
رفتم تا دگر از قافله کربلاییان جا نمانم و مانند سالهای قبل غصه بخورم. رفتم تانوکر کوی زینب شوم و تا ابد در این خانه بمانم وخاک کف پای زائران زینب و رقیه(س) شوم تا به آن امید که یک روز که امام زمان(عج) برای زیارت این دو حرم آمد من خاک کف پای ایشان شوم و به آرزویم نیز برسم. و می دانم که تمام اهل بیت به زیارت این دو حرم می روند و چه خوش باشد که اهل بیت از سر قبرم برای زیارت این دو حرم عبور کنند و در آخر عاجزانه میگویم که هم برایم دعا کنید و هم حلالم کنید.
برادر خوبم باتمام زحماتی که برایت در طول زندگی داشتم، دیگر الان که تنها شدی هرگاه خواستی بر من گریه کنی به یاد آن لحظهای که حسین ابن علی(ع) دست به کمر گرفت بیفت و بر آن مصیبت گریه نما تا دلت آرام گیرد.
....خواهران خوبم از شما حلالیت میطلبم و خواهش میکنم که برایم خیلی دعا کنید و نگران نباشید از اینکه مرا از دست دادید، زیرا خود اهل بیت فرمودند: هرکس را که خدا دوست داشته باشد ابتدا عاشق حسینش مینماید، بعد به کربلا میبردش، بعد دیوانه حسینش میکند، بعد جانش را میستاند و بعد خود خدا، خون بهایش می شود. آیا مرگ بهتر از این سراغ دارید؟! پس جای نگرانی نیست. بزرگترین آرزویم شهادت و دیگری خاک کردن بدنم در یکی از حرمین شریفین بود و اکنون به یکی از آنها رسیدم ولی دومی دست شماست.
از تمام دوستان وآشنایان، طلب حلالیت نمایید تا من خیالم راحت شود.
اگر الان هم به شهادت رسیدم دستمزد آن بود که من زندگیم را به راه حسین دادم و او هم مرا خرید.
حرف کوتاه کنم......
ما که در این طرف حال میکنیم شما چرا گریانید. من به آرزویم رسیدم. راستی یک سفر امام رضا(ع) به جای من بروید. خیلی دلم تنگ امام رضاست.
ای پسر سبز قبای علی
بر تو بود جود عطای علی
همه شب نهادهام سر چو بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
اگر حسین ما نبود عشق این همه زیبا نبود
چیزی به نام عاشقی تو سینه ماها نبود.
یاعلی مدد
مدافع حرم
شهید محمد اعتمادی
معروف به سرخوش
فرزند : سرور اعتمادی
در بامیان ولسوالی ورس قریه سورخجوی در یک خانواده مذهبی درسال۱۳۷۲ دیده به جهان گشود.
او در زمستان ۹۳ داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(س) عازم جهاد به جبهه حق علیه باطل شدند...
این رزمنده فداکار اسلام اولین باری که برای دفاع از حرم های مقدس به سوریه رهسپارشدند به خط مقدم در جبهه دمشق اعزام شدند.
بعد مدتی برای باردوم به منطقه عملیاتی حلب اعزام شد و در آنجا بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به صورت ایشان ، به شدت مجروح می شوند.
بر اثر جراحت شدید در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۰ جام شیرین شهادت نوشید و در ۱۳۹۴/۵/۲۹ بدست شیعیان و عاشقان اهلبیت اعم از مهاجرین و انصار باحضور شخصیت های کشوری و لشکری در شهر رباط کریم تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت.
ایشان به حضرت ابوالفضل العباس (ع) و حضرت فاطمه الزهرا(س) ارادت عجیب و خاصی داشتند و در زندگی از این بزرگواران الگو میگرفتند واخلاق وکردار آنها را در زندگی اجرا میکردند و چهره خندان او به یادماندنی است......
محمد به خانواده مخصوصا مادر محترمش بسیار احترام میگذاشت و در تمام امور برای کمک به فامیل ، دوستان و آشنایان پیش قدم می شدند و در تمام کارهای خیر مشتاق بودند و به همه خدمت رسانی میکردند...
برای شادی روح شهدای راه اسلام برمحمد و آل محمد صلوات
✍️راوی: برادر_شهید
گروه فرهنگے سرداران_بی_مرز
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ
مےگفتند امام حسن (ع) غریب است
هرسالجشنمیلادامامحسن(ع)را برگزار مےڪردند. تعدادے از دوستان را جمع مےڪردند و در خانه به آنها افطار مے دادند
شهیدمدافع حرم
حمیدرضا فاطمی اطهر
@jamondega