شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی
۱۶
مرداد


شهید مدافع حرم حسن احمدی

خانه ی پدر که می آمد، بیکار نمینشست.

اول از پدر شروع میکرد، موها و محاسنش را اصلاح میکرد.

ناخن هایش را میگرفت و لباس تمیز به بابا می پوشاند.

بعد هم میرفت سراغ خانه.اگر کاری روی زمین مانده بود،انجام میداد.

به نقل ازمادر شهید.

همیشه درخانه درکارها خیلی کمک میکرد،

وقتی هم که مهمان داشتیم بیشتر خودش پذیرایی میکرد. 

وقتی که غذا آماده میشد در پهن کردن وچیدن سفره و بعد هم کمک میکرد 

سفره راجمع کنیم و داخل آشپزخانه می آمد ومی گفت 

خانمم شما خسته شدی من همه ی کارهارا انجام میدهم.

نقل ازهمسرشهید

شهادت محرم۹۴

کانال شهید 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد

باباےمهربـونم

میگویند جایی ماندی به نام  خانطومان

نمیدانم شاید پاگیر غریبی عمه‌ےساداتی

اما خودمانیم 

سخت بود باز کردن چمدانت بدون خودت!

کاش تو می آمدی جای سوغاتی

شهید علیرضا بریری 

https://telegram.me/joinchat/BUoPxDvi9Qkf39zYYrvtNQ

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد


قسم به خون 

و آخرین فشنگ 

که پیراهنت 

پرچم صلح بود

"حمزه احمدی"

بیسیم چی

https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد


زنده باشی محمدعلی... 

آمده بودی کسی جای خالی سیدابراهیم را میان گردان‌عماری‌های دیروز و امروز حس نکند

زود قد بکش؛ مصطفی شو؛ عمار باش.

عکس نوشت: پنجشنبه؛ 28 مرداد 1395؛ یادوارهء عطش: بزرگداشت شهدا و رزمندگان گردان عمار"

دم عشق،دمشق" 

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد


 آخرین نوشته های این شهید خانواده پزشکی ایران در پاسخ به شعار اسرائیلی "نه غزه نه لبنان"!

 کانال روشنگری

 @roshangarii

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد

بار آخر یک ماهی بود که می‌خواست برود سوریه. ساکش را هم آماده کرده بود اما جور نمی‌شد که برود. دو سه روز قبل از اینکه برود به من گفت: «شما و مادرم به من دل بسته‌اید و نمی‌گذارید که من بروم وگرنه تا به حال رفته بودم.» من گریه کردم و گفتم: «نه به خدا قسم من این‌طور نیستم. 'من واقعاً از ته دل می‌گویم از تو دل کندم. '

مادرت هم اگر چیزی می‌گوید، به‌خاطر اینست که شما فرزندش هستید. دلش نمی‌آید که می‌گوید ناراحت است وگرنه چه راهی بهتر از شهادت. مادرت هم دلش نمی‌آید که فرزندش به داخل خیابان برود و اتفاقی برایش بیفتد و از بین برود. چه بهتر که شهید بشود.»

همان‌جا هم گریه‌هایم را کردم و هم حرف‌هایم را با او زدم و گفتم: «از طرف من خیالت راحت باشد. من اصلاً در نظر ندارم که تو را به‌سمت خود بکشانم و برای خودم نگه دارم، چون می‌دانم تو برای این دنیا نیستی».

محمود می‌گفت دوست ندارم صدای گریه‌تان را نامحرم بشنود/ با شهادت به آرزویش رسید

پسرم، محمد هادی دوسال و نیمه است و هنوز شهادت پدرش را درک نمی‌کند و متوجه نمی‌شود. خیلی به پدرش عادت دارد. پدرش خیلی با او سر و کله می‌زد. شب که از سر کار برمی‌گشت اکثر وقتش را با محمد هادی می‌گذراند و دیگر شب‌ها من خیالم از بابت پسرم راحت بود که پیش بابایش است. 

آقا محمود هرجا هم می‌خواست برود محمدهادی را هم با خود می‌برد. قبل از رفتنش به سوریه گفت: «من از هر دوی شما دل کندم.» امیدوارم خدا کمک کند بتوانم او را همان‌طور که پدرش می‌خواست تربیت کنم.

همیشه به من و خواهرانش می‌گفت اگر من شهید شدم دوست ندارم صدای گریه و زاری‌تان را نامحرم بشنود، به همین خاطر هرطور هستید در تنهایی‌ها غم خود را خالی کنید". الآن خیلی خوشحالم که همسرم به آرزویش یعنی شهادت رسیده است.

شهادت مرداد۹۵ 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم

@Haram69

  • دوستدار شهدا
۱۶
مرداد


خــــــــادم الـشــهداء 

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۱۵
مرداد


به پرداخت خمس و صدقه  مقید بود و اهتمام عجیبی داشت که از بیت المال استفاده نکند.

به زیر دستانش خیلی توجه می کرد و بیماری و مشکلات خانوادگیشان را هم پیگیری می کرد.

خــــــــادم الـشــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۱۵
مرداد

پلاک آغشته به خون شهید مدافع حرم زینبی

سرهنگ مهندس مر تضی زرهرن

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

نشر معارف شهدا در تلگرام.

  • دوستدار شهدا
۱۵
مرداد

یادش بخیر....شهید مجاهد می گفت: بعد از حرم حضرت زینب...

هیچ حرمی مثل حرم حصرت معصومه درقم براش احساس صفا وراحتی نداره....

 اونجا رو خونه عمه خودشون میدونستند.

 نابِ جَهٰادىْ٨حِیفٰاراباموشَکْ میزَنیمْ

  • دوستدار شهدا