شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۹۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۷
اسفند

  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند

 بابای عزیزتر از جانم

هر صبح با یادت چشم میگشاییم

وقتی...

خورشید همچون دستان نوازشگرت

صورتم را بوسه باران میکند...

و من....

به خیال گرمای نفس هایت چشم میگشایم!

حالا که نیستی...

چیزی جز خیال بودنت ، التیام بخش لحظه های تنهاییم نیست !

تو نیستی ، ولی!

یادت همیشه با من است!

تو نیستی،ولی!

خیالت گرمابخش لحظه های تنهاییم است!

تو نیستی، ولی!

تو نیستی....!!!! 

درست مثل دیشب که تولدم بود

اما تو نبودی

بابای خوبم 

همه اومده بودن

عموها

زن عموها

دخترعموها

همه اومده بودن

اما تو نبودی

تولد فرزند شهیدرضا ایزدیار

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند

کوثر جان تولدت مبارک 


  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند

حضور در جبهه‌های جهاد افغانستان

* تسنیم: از چه زمانی وارد جبهه مقاومت و دفاع از اسلام شد؟

ایشان کارهای متعددی را تجربه کرد تا این که جنگ طالبان در افغانستان اتفاق افتاد که در سپاه حضرت محمد(ص) ثبت نام کرد و به همراهی برخی از دوستانش که سن آنها 17 الی 18 سال بود، در کوتاه ترین زمان ممکن برجستگی و لیاقت خود را نشان داد. در جنگ‌های تخار کابل و بلخاب و برخی دیگر نیز حضور داشت. در یکی از درگیری‌ها  به دست طالبان اسیر می‌شود و بعد از مدتی آزاد می‌شود.

ماجرای تشکیل هسته اولیه «فاطمیون»

* تسنیم: چه زمانی و چرا تصمیم گرفت به سوریه برود؟

بعد از شکست طالبان و امنیت نسبی در افغانستان، بحث جهاد و مبارزه کمرنگ تر شد و چند سالی فراغت پیدا کرده و به کارکردن پرداخت. تا این که جنگ سوریه آغاز شد و با همان دوستانی که در سپاه حضرت محمد(ص) داشتند، نشسته و فکر کردند که چه کاری باید انجام دهند، چون موقعیتی است که اسلام و به خصوص شیعیان در خطر هستند. بنابراین گروهی به نام جهادی «فاطمیون» تشکیل دادند. یکی از موسسین این گروه، همین شهید بزرگوار و دیگر بزرگواران، مثل شهید «ابوحامد» هستند. خیلی از دوستانی که در سپاه حضرت بودند، با هم این هسته را تشکیل دادند و هدفشان دفاع از ارزش ها بوده است. خاک برای آنها مهم نیست که در افغانستان، سوریه، عراق یا ایران باشند، مهم دفاع از ارزش ها است. این گروه از همان روزهای آغازین جنگ ایجاد شد و زمانی که بحث تخریب قبر «حجربن عدی» اتفاق افتاد، همه جوان‌های مسلمان جهان از جمله این بزرگواران برافروخته و مستقیما وارد عمل شدند و از همان زمان مبارزات را شروع کردند. این مبارزات ادامه داشت و بیش از 3 الی 4 سال ایشان در سنگرها و جبهه‌های آنجا حضور فعال داشته و طبق گفته دوستان همرزم و اسنادی که بر عهده داشتند، فرمانده بسیاری از عملیات ها بود.


اغلب عملیات‌هایی که ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، با کمترین تلفات منجر به پیروزی می‌شد و بیشترین پیروزی‌ها را به دست می آورد. وقتی با خیلی از دوستانی که با او بودند صحبت می ‌کنیم همگی معتقد هستند که ایشان لیاقت و شایستگی فرماندهی را داشتند به همین دلیل مسئولیت اطلاعات شناسایی حساس و کلیدی را به وی محول می‌کنند.

در مقابل حق بسیار دفاع می کرد/ وظیفه سنگین تر برای ما این است که راه آنها را به بهترین وجه ممکن ادامه دهیم و کاری کنیم تا راه آنها گم نشود

* تسنیم: از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید.

ایشان خیلی متواضع بود. وقتی از سوریه برمی‌گشت و ما به دیدن او می آمدیم، هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد و می گفت:«من آنجا هیچ کاره هستم.» حتی در فضای مجازی که با ایشان در ارتباط بودیم و سوالی می پرسیدیم، چیز خاصی جواب نمی داد.

هیچ اطلاعاتی به خانواده و پدر و مادر نمی‌داد و از عملیات‌هایی که انجام می دادند، حرفی نمی زد. الان درباره تواضع ایشان صحبت می‌شود که چقدر خاکی بود و هیچ وقت از خود تعریف نکرده است. اخلاق و رفتار ایشان در اجتماع و خانواده بسیار نمونه بود. از غیبت کردن بسیار ناراحت می شد و هر جا بحث می شد مخالفت می کرد، من بارها این مسئله و اعتراض شدید او را دیدم. از حق بسیار دفاع می کرد و خیلی دقیق بود. به نظر بنده علت موفقیت ایشان در عملیات‌ها، کارها و مسئولیت‌هایش، دقت و موشکافی در کار بود. خصوصیات اخلاقی فراوانی داشت. با دوستان ارتباط خیلی صمیمی داشت. در خواندن نماز اول وقت و مسائل دینی خیلی مقید بود.

تمام رفتار و گفتار سید، این اواخر با خانواده متفاوت بود. زمانی که خانم ایشان خبر شهادت او را شنید، در آن موقعیت حساس، حرف های روز آخر، کارهای شهید و توصیه هایی که داشت را یادآوری می‌کرد. این شهید بزرگوار وظایف خود را به بهترین نحو انجام داد و وظیفه سنگین تر برای ما این است که راه آنها را به بهترین وجه ممکن ادامه دهیم و کاری کنیم تا راه آنها گم نشود و به صورت صحیح، از هر طریقی به مردم بشناسانیم و هر کسی هر کاری که از دستش برمی آید، دریغ نکند.


هدف‌های این شهدا والا است و به مرز جغرافیایی منتهی نمی‌شود/ آنانی که با جبهه و جهاد بیگانه‌اند، فاطمیون را نمی‌فهمند

* تسنیم: به نظر شما هدف مدافعان حرم از حضور در سوریه چیست؟

متاسفانه بعد از شهادت مدافعان حرم و شهادت ایشان، برخی عوام، یکسری برداشت‌ها و قضاوت‌هایی داشته و دارند و می‌گویند این عزیزان به خاطر مادیات می روند. ایشان وقتی آن موقع این حرف ها را می‌شنید، از این که چرا اهداف این شهدا بیان نمی‌شود، بسیار ناراحت می‌شد. هدف های این شهدا والا است و به مرز جغرافیایی منتهی نمی شود. اهداف آنها برای خیلی از افرادی که با جبهه، مقدسات و جهاد ارتباط ندارند، قابل درک و هضم نیست. اگر حقیقتا درک کنیم، این شهدا در ظرف مکان و زمان نمی‌گنجند. این ها فراتر از زمان و مکان خود زندگی، فکر و حتی عمل کردند و خیلی جلوتر از بقیه بودند. هدف آنها دفاع از ارزش ها، اعتقادات، حریم اهل بیت(ع) و جامعه بشری است که خیلی ها به این موضوع پی نمی‌برند و جنبه مادی و مرز جغرافیایی را می بینند و قضاوت می کنند.

امیدوارم روزی برسد که شاهد باشیم این خون ها و جهادها به انقلاب حضرت مهدی(عج) برسد و پیروزی همه شیعیان مقابل کفر را ببینیم. اگر بتوانیم در زمان فعلی، نگاه مردم را نسبت به جهاد تغییر دهیم، کار بزرگی نسبت به شهدا و شهدای مدافع حرم به خصوص شهدای مدافع حرم فاطمیون که مظلوم بوده و هستند، کرده‌ایم.



  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند


سید حکیم جلوتر از زمان و مکان عمل کرد/ آنانی که با جبهه و جهاد بیگانه‌اند، فاطمیون را نمی فهمند 

سید ابوطالب حسینی پسرعمو و داماد ارشد خانواده سید حکیم می‌گوید: سید حکیم و سایر شهدا فراتر از زمان و مکان خود زندگی، فکر و حتی عمل کردند و خیلی جلوتر از بقیه بودند. اما خیلی ها به این موضوع پی نمی‌برند و مرز جغرافیایی را می بینند و قضاوت می کنند.

گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم ــ پرونده ویژه حکیم فاطمیون: فرزند ارشد خانواده بود. در میان تمام فرزندان خانواده، سید حکیم با خلقیات جهادی‌اش برای خانواده چیز دیگری بود. دروس حوزه علمیه او را به‌لحاظ معرفتی رشد داد، از همین طریق هم با سپاه حضرت محمد(ص) آشنا شد و از 16 سالگی بود که برای مجاهدت در کنار سایر همرزمان افغانستانی‌اش به جنگ طالبان رفت. در این مسیر روزهای سخت و سنگین اسارت را هم تحمل کرد اما خدا آزادی را نصیبش کرد. سوریه را هم که ادامه دهنده همین جهاد می‌دانست.

وقتی جنگ سوریه آغاز شد، با دوستانش در سپاه حضرت محمد(ص) فکر کردند که چه کاری باید انجام دهند، چون اسلام و به خصوص شیعیان در خطر هستند. بنابراین گروهی به نام جهادی «فاطمیون» تشکیل دادند. گروهی که خاک برای آن‌ها مهم نیست، مهم دفاع از ارزش‌ها است. سید ابوطالب حسینی پسرعمو و داماد ارشد خانواده که از کودکی دوست و همراه شهید «سید حکیم» بود این سخنان را از زمان تاسیس فاطمیون می‌گوید. او روحیه فرماندهی سیدحکیم را در چند جمله به خوب به تصویر می‌کشد و در این باره می‌گوید: «سید حکیم فرمانده بسیاری از عملیات‌ها بود. اغلب عملیات‌هایی که ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، با کمترین تلفات منجر به پیروزی می‌شد و بیشترین پیروزی‌ها را به دست می‌آورد. لیاقت و شایستگی فرماندهی را داشت به همین دلیل مسئولیت حساس و کلیدی اطلاعات عملیات را به او محول می‌کنند.» روایت سید ابوطالب که هم از نگاه یکی از اقوام، سید حکیم را خوب می‌شناخت و هم با نگاه یک دوست قدیمی او را توصیف کرده است، جالب و خواندنیست.

سردار شهید سید حسن حسینی با نام جهادی سید حکیم، یکی از فرماندهان ارشد و از بنیانگذاران لشکر فاطمیون بود که به عنوان معاون فرمانده تیپ دوم لشکر سرافراز فاطمیون ایفای وظیفه می‌کرد. سردار دلاور فاطمیون شهید سیدحکیم در ابتدای امر مسئولیت فرماندهی یگان اطلاعات و عملیات فاطمیون را از سوی فرمانده دلاور فاطمی، سردارشهید ابوحامد عهده دار شد. نیروهایی که با سیدحکیم کار کردند و آموزش دیدند هر کدام بعدها توانستند فعالیت‌های عمده‌ای را در فاطمیون سازماندهی کنند. او بعدها از طرف ابوحامد به حماء اعزام شد و معاونت فرماندهی تیپ دوم لشکر فاطمیون را پذیرفت و سرانجام در 16 خرداد ماه امسال به شهادت رسید.

گفتگو با سید ابوطالب حسینی پسرعمو، داماد ارشد خانواده و دوست سید حکیم در ادامه می‌آید:

* تسنیم: از دوران کودکی سید حکیم و زمان طلبگی ایشان بگویید.

سید حکیم پنجمین پسر خانواده است که به این صورت از این دنیا رفت و مایه افتخار خانواده، اقوام و هم رزمانش شد. چهار فرزند دیگر این خانواده به دلایل مختلف به رحمت خدا رفته‌اند. این بزرگوار در ولایت «سرپل»روستای «تل عاشقان» و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدر بزرگ پدری و مادری ایشان، مرحوم «حجت الاسلام سید محمد حسن کپرک» بوده که در زادگاه سید حکیم دفن و محل زیارت مریدان ایشان است.

سید حکیم در خانواده ای که علم، دانش و فضل داشتند، رشد کرد که یکی از سرشناسان این خانواده، همین پدربزرگ پدری و مادری ایشان است. خانواده سید حکیم در زمان جنگ شوروی به ایران عزیمت کردند که سید، آن زمان 18 ماهه بوده است. دوران تحصیل ابتدایی را در اطراف مشهد و جاده قدیم قوچان سپری می کند. سپس به خاطر برخی مشکلات، مثل عدم همکاری دوستان انصار با مهاجرین، تا همین مقطع ابتدایی درس می  خواند و بعد از آن وارد حوزه علمیه می شود که در این راه توفیق همراهی ایشان را داشتم.

چند سالی در حوزه علمیه تربت جام بودیم و بعد به حوزه علمیه در «جاغرق» رفتیم و به عنوان طلبه به تحصیلات ادامه دادیم. دوران خوبی بود ولی باز هم به دلیل برخی مشکلات و یکسری دیدگاه های نامناسبی که در مورد مهاجرین بود، طلبه افغانستانی را در سال‌های 73 و 74 جذب نمی‌کردند. در آن مقطع زمانی و از آنجایی که ایشان ازدواج کرده بود و حوزه هم به وی شهریه نمی‌داد، به خاطر مخارج زندگی مجبور به جدایی از حوزه شد  و وارد عرصه کسب و کار شد. در ابتدا در یک مغازه کار می‌کرد و بعد از مدتی به مقنی گری یا همان چاه کنی پرداخت که بعد از شهادت ایشان در برخی خبرها، این طور تیتر زده شد:«سردار شهیدی که مقنی بود.»



  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند


در چه سالی و تاریخی به سوریه اعزام شدن؟

در 14 فروردین 1395

تاریخ شهادت ایشان؟

17 اردیبهشت 1395 شام مبعث پیامبر و شب جمعه

پیکر ایشان برگشت ؟

خیر ایشون جاوید الاثر هستند... ایشون عاشق گمنامی بودن و دوست داشتن مثل حضرت زهرا گمنام باشن...

در این مدت که در سوریه بودن تماس داشتن با خانواده؟

بله چندین مرتبه تماس گرفتن و با کلیه اعضای خانواده صحبت کردن..

از عملیات در خانطومان اطلاعی دارید برایمان بگید؟

اطلاعات دقیقی در اختیار ما قرار ندادن. اما اون چیزی که قطعیه اینه که در آتش بس بودن و دشمنان ناجوانمردانه حمله کردن و نیروهای ما هم با تعداد کم در مقابل تعداد زیاد آنها مقاومت کردند و تعداد زیادی را به درک واصل کردن و در نهایت به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت نائل آمدند.

درسته حضرت زهرا مزارشان گمنامه ولی وقتی مدینه میری حال آدم دگرگونه.

 شما وقتی دلتنگ داداش میشین چه حالی دارید که پیکر مفقودالاثره ؟

من هیچ وقت احساس نمیکنم که داداشم نیست همیشه اونو حاضر و ناظر کارهای خودم میبینم...همیشه ...

از اخلاق و رفتار ایشان برایمان بگید از حال هوا و عبادت شهید ؟

داداشم عاشق رهبری بودن، هر جا کار فرهنگی در شهرستان بود ایشون هم بودند،آنقدر دغدغه کار فرهنگی داشتن که حتی رشته دانشگاهی خود رو از معماری به مدیریت فرهنگی تغییر دادن.همه ساله جزء برنامه های ثابت ایشون،خادمی شهدا در تمام ایام عید در مناطق جنوب کشور و اردوهای جهادی در ایام تابستان در محرومترین مناطق کشور در روستاهای سیستان و بلوچستان با دمای 50 درجه بودن.ایشون مسئول موسسه فرهنگی و مذهبی شهدای گمنام شهرمون بودن، بسیار با اخلاق و با حیا بودن در مقابل نامحرم سرشان را بالا نمی گرفتند،بسیار آرام بودند و خوش اخلاق ، در قسمت اطلاعات سپاه نیز به عنوان نیروی بسیجی فعالیت داشتند ، دو سال پیاده اربعین کربلا رفتند،هر جا در شهر یادواره شهدا برگزار می شد ایشون جزء برنامه ریزان و یکی از افراد پیگیرکننده این برنامه ها بودن، ..

بعد از شهادت کسی از نزدیکان شهید خواب دیدن از ایشان؟

بله. خیلی‌ها خواب دیدن. درچهلمین روز شهادتش یکی از نزدیکان خواب عروسیش را دید، در اربعین همین امسال در کربلا یکی خوابش رو دید و به او گفت به خانوادم بگید من هم جام خوبه هم حالم خوبه..

نام جهادی ایشان چی بود؟

با گروه جهادی محمد رسول الله قم می رفتند گروه جهادی...


  • دوستدار شهدا
۲۵
اسفند


شهید علی جمشیدی متولد چه سالی و در کجا به دنیا آمدن ؟

علی آقا متولد 15 آبان 1369در شهرستان نور استان مازندران متولد شدن.

تحصیلات ایشان و مشغول چه کار و فعالیتی بودن؟

علی آقا دوران متوسطه در رشته نقشه کشی ساختمان تحصیل کردن. فوق دیپلم معماری و لیسانس مدیریت فرهنگی دارند.

ایشون بسیجی بودن. و در تمام فعالیت های فرهنگی شهرستان به عنوان عضوی فعال حضور داشتند...

شهید متاهل بودن یا مجرد؟

مجرد بودن.

اهل کدام شهر ؟

شهرستان نور استان مازندران..

اعزام ایشان به سوریه از طرف بسیج بوده؟

خیر از طریق سپاه بوده.

از اعزام برایمان بگین چندمین اعزام بود به شهادت رسیدن؟

اولین اعزامشون بود که بعد از 33 روز به شهادت رسیدند...

پدر مادر شهید در قید حیات هستن؟

بله در قید حیات هستند..

وقتی متوجه شدن برای سوریه اعزام دارن چه عکس العملی داشتن پدر و مادر؟

راستش برادرم یک سال و نیم پیگیر اعزام به سوریه بود اما چون بسیجی بودن هیچ جا قبول نمی کردن که بره تا اینکه داداش دومیم که پاسداره که اتفاقا ایشان هم دو بار به سوریه اعزام شدند و بار دوم مجروح شدند و در بیمارستان بقیه الله بستری بودن . در بیمارستان فقط باید اعضای درجه یک همراه باشن که ایشون همراه داداشم بودن.بعد چون داداشم همیشه و همه جا پیگیر بود که بره سوریه.داداشم که مجروح شد مسئولین که به ملاقاتش می اومدن..یه روز متوجه شد که یکی از همین مسئولین ،مسئول اعزام به سوریه هست بعد شمارش رو ازش گرفت و هر روز چندین مرتبه با ایشون تماس می گرفتن و طرف که بعضی اوقات خسته میشد و جواب نمی داد برادرم به ایشون پیامک می داد و اون رو به حضرت زینب و رقیه سلام الله علیها قسم می داد..تا اینکه در 14 فروردین امسال 1395 یکی از پاسداران که  داشتند اعزام می شدند به سوریه به برادرم که پاسدار در تهران بودن تماس می گیرن و ازشون حلالیت می طلبن و برادر بنده هم همان موقع تماس میگیره با مسئول اعزام و میپرسه که اینها امشب اعزام دارن یعنی هدف برادرم سوالی بود که مسئول اعزام میگن بله .به برادرتون بگید بیان.


  • دوستدار شهدا
۲۳
اسفند

خاطرات شهید مصطفی صدرزاده

خاطرات دوستان شهید

 آشنایی من و مصطفی در سال 1382 هنگامی که وارد شهرک سپاه شدیم، از کانتینر جلوی مسجد شروع شد. 

مصطفی بچه ی بامحبتی بود و زبان شیرینی داشت، جوری که وقتی با کسی آشنا میشد ناخودآگاه مهرش می افتاد توی دل طرف.

من وقتی وارد کانتینر شدم، قبلش توی مسجد کهنز بودم. باوجود این که سیزده سالم بود، کارکرده بودم.

مصطفی دوست داشت من کمکش کنم.

 اون موقع کار فرهنگی میکردیم.

 آقا مصطفی جذب نوجوان ها رو داشت، من هم توی کانتینر بودم.

سال1385 رفتیم اردوی راهیان نور، 

موقع برگشت آقا مصطفی اهواز پیاده شد و کانتینر را سپرد به من.

ما هم از فرصت استفاده کرده با بچه ها میرفتیم توی کانتینر و پلی استیشن بازی میکردیم. 

⚡️یه شب ساعت 11 رفتیم برای بازی کردن. 

سرد بود ، بخاری برقی ای که زیر پنجره و کنار چوب لباسی بود را روشن کردیم.

 نصف شب بازیمون تمام شد و رفتیم، من فراموش کردم بخاری را خاموش کنم.

مصطفی قرار بود صبح فرداش برسه تهران.

ساعت 10 صبح به من زنگ زد و گفت بلند شو بیا ببینم چیکار کردی. 

حالت عصبانیت داشت، ولی داد نزد. هیچ وقت سر بچه هاش داد نمیزد.

من رفتم سمت مسجد و دیدم پایگاه آتیش گرفته.

 براش توضیح دادم چی شده.

 بنده ی خدا دیگه چیزی نگفت.

کانال

شهید مصطفی صدرزاده

( با نام جهادی سیدابراهیم)

@shahidsadrzade

  • دوستدار شهدا
۲۳
اسفند


باباجونم..

کیک تولدت رو ماهابجات فوت کردیم

ولی دلمون آرزوی لبخند تورو داشت

دعاکن برامون تا دل کوچیکمون تا اومدن امام زمانمون طاقت دوریت رو داشته باشه

شهید جمال رضی

@molazemanharam69

  • دوستدار شهدا
۲۳
اسفند


21اسفند94بودکه اولین عملیات برای آزادسازی تدمر آغازشد.

سیداسماعیل چندروزی بودکه به عنوان جانشین فرمانده گردان وارد گردان ماشده بود.

چون گردان ما خطش کن بود بایدهمیشه آمادگی میگرفتیم و...

درتمام این مدت سیداسماعیل تحربیاتش رو به ما انتقال میداد.

روز قبل از آغاز عملیات سیداسماعیل اومد دم مقر ما وازبچه هاخواست که عکس دسته جمعی بگیریم،یکی ازبچه ها به شوخی بهش گفت:هرکی تو سوریه عکس بگیره شهید میشه، لبخند تلخی زد وگفت:ما از این شانس ها نداریم...

شب عملیات رسید، کم کم راه افتادیم تا برای آزادسازی ارتفاعات 800آمادگی بگیریم

نیمه های شب بودکه به منطقه رسیدیم

وتونستیم با کمترین زمان و تلفات منطقه رو از دشمن بگیریم.

امابعدازروشن شدن هوا با شناختی که دشمن از منطقه داشت و غافل گیری ما مارا از3محور محاصره و غافلگیر کردند و بشدت بچه هارو زمینگیرکردند.

روحیه بچه ها کم کم ازبین رفته بود ، تونستن تا ظهر مقاومت کنند...

سیداسماعیل خیلی تلاش میکرد تا تلفات بچه هارو کم کنه...

اما دشمن مارو دورزد و ازپشت سر به 200متری و کم کم به 100متری ما رسید

سیداسماعیل خیلی تلاش میکرد

ازاین سنگربه اون سنگر حرکت میکردو درهرسنگراز یک سلاح استفاده میکرد وبه سنگریعدی میرفت و...

تا دشمن رو سرگرم کنه که بچه هابتونن راه حلی پیدا کنند

دشمن 4تا از سنگرهامونو گرفت و 4تا ازبچه هارو اسیر کرد که یکی از آن ها محمدمهدی هاشمی نژاد بود که چند ماه بعد پیکرش برگشت...

درگیری شدت داشت سیداسماعیل چون علاوه بر جانشینی گردان فاتحان2، فرمانده دسته ما بود به همه بچه های دستش گفت برگردیدعقب و...

بجه ها یه راه باریکه برا برگشت باز کردند و...

به سیداسماعیل اصرارمیکردیم که که برگرده عقب اما میگفت:اول بچه ها بایدبرگردن بعد من میرم

که تیر میخوره به پهلوش باز بلندمیشه تا دشمن رو سرگرم کنه که باز تیر میخوره به پاش،

دیگه نمیتونست بلندشه...

بیسیم ها  مهم بودند و حاوی اطلاعات ،

وتا لحظه اخر دست سیداسماعیل بود که  درحال ارتباط گرفتن بود،

اما محاصره شد ...

دشمن بهش نزدیک شد تا اسیرش کنه و بیسیم هارو بگیره که سیداسماعیل خودش رو با نارنجک منفجر میکنه تا بیسیم ها دست دشمن نیفته...

هم بیسیم ها از کار میفته،هم خودش شهید میشه و هم چندتااز داعشی ها زخمی و...

شهادتتان مبارک

 راوی: مقداد

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

  • دوستدار شهدا