شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۶۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۴
مرداد

پاسدار مدافـع حـرم حاج‌حسین معماری از نیروهای قرارگاه فجر اهواز و فرزند «شهید علی معماری» که چندی پیش در حمله پهبادی در دفاع از حرم اهل‌بیت (؏) در عـراق مجروح شده بود ؛ شامگاه شنبه براثر جراحات شدید در بیمارستان شهید چمران تهران به فیض شهادت نائل آمد.

هنیئا لڪ یا شهید

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
مرداد

شهید والامقام دارای مدرک کارشناسی مدیریت دولتی بود و در حوزه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، ورزشی و سیاسی فعالیت می کرد و در دوران پیش از شهادت فرمانده پایگاه مقاومت بسیج و مدیر مسئول کانون فرهنگی هنری مسجد در گتوند بود. شهید تاجبخش از سال 1393به عنوان مدیرمسئول کانون  قیصر امین پور شاعر برجسته انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ،تا پیش از شهادت فعالیت می کرد، اختلاف بین کانون و نیروهای مسجد در مدت زمان کوتاهی وجود داشت، که شهید تاجبخش با مدیریت خوب خود توانست اختلاف را برطرف و اتحاد را بین اعضای کانون و نیروهای بسیجی پایگاه در مسجد برقرار کند. تاثیرگذاری اخلاق و رفتار این شهید بر روی قشر جوان و نوجوان چشمگیر بود به طوری که کانون دکتر قیصر امین پور یکی از فعال ترین و پرتعداد ترین کانون های فرهنگی هنری در شهرستان گتوند بود. شرکت اعضای کانون این شهید گرانقدر در همایش های مختلف قرآنی فرهنگی و هنری، مسابقات ورزشی و دیگر حوزه ها نشان از مدیریت شهید تاجبخش بود که اعضای این کانون به دلیل علاقه ای که به شهید داشتند، پس از به شهادت رسیدن این شهید والامقام فعالیت خود را در برنامه های کانون پررنگتر کردند.

شهید محمد تاجبخش

شهید مدافع حرم

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
مرداد

متن شفاعت شهیدمدافع حرم از همسرش:

اینجانب مرتضی غلام حضرت زینب متعهد میشود درصورت شهید شدنم شفاعت همسر عزیزم را درمحضر خدا و رسولش و اهلبیت بزرگوارش بکنم.

یاعلی  @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۴
مرداد


بسم الله الرحمن الرحیم 
قربة الی الله 
گفت:
خوابش رو دیدم.... خواب محمود رضا رو؛
با لباس کار...لباس رزم...لباس سبز...لباس سبز لجنی،

مهربون بود، مثل همیشه؛
خندون بود، مثل همیشه؛
.
گفتم محمودرضا وقتی رفتی رو تله انفجاری و زخمی شدی اذیت شدی؟

گفت:
آره....
اما بخاطر خدا تحمل کردم و از اون مرحله رد شدم....چون واقعا میخواستم شهیدبشم و شهادتو دوست داشتم.
.
.
گفت:
و این یک رویای صادقه بود.

محمودرضا،
این غزل رو به یادت، با صدای خودت میخونم داداش،
تو گوشم زمزمه کن رفیق...
.

 

ﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺸﺘﻢ ﺯ ﭘﺎﯼ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺍﻭ
ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻨﯽ ﻭ ﺟﻠﻮﻩ ﮐﺮﺩ ﻧﺤﻦ ﻫﻮ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﭼﻮ ﺷﺪﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪ
ﻣﻪ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﺍﺑﺮ ﭼﻮﻥ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﺳﻮ
ﺯ ﯾﻤﻦ ﻋﺸﻖ ﺷﺒﻢ ﺭﺍ ﻧﻤﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ
ﻫﻼﻝ ﻭﺍﺭ ﭼﻮ ﺑﻨﻤﻮﺩ ﮔﻮﺷﻪ‌ﯼ ﺍﺑﺮﻭ
ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻣﺴﺘﻢ
ﮐﻪ ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﻭ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺳﺒﻮ
ﺑﺨﻮﯾﺶ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻢ
ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﺨﻮﯾﺶ ﯾﮑﺴﺮ ﻣﻮ
ﻓﻀﺎﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻏﯿﺐ ﻣﺎﻻﻣﺎﻝ
ﻭﻟﯽ ﺑﮑﺲ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺯﻫﺎﯼ ﻣﮕﻮ
ﺑﺤﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﺑﯿﺎﺭﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻩ ﻧﺪﻫﻨﺪ
ﺑﮑﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ کسی رﺍ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﯼ ﻧﮑﻮ
ﺑﻪ ﻧﯿﺶ ﻫﺠﺮ ﮔﺮﺕ ﺳﯿﻨﻪ ﭼﺎﮎ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﻨﺎﻝ
ﮐﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﺷﺘﮥ ﻭﺻﺎﻝ ﺭﻓﻮ
ﺑﯿﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺯ ﯾﮏ ﻧﮑﺘﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺿﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﺠﻮ
ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺭ ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺩﺭ ﻃﺮﯾﻘﺖ ﮐﻮﺵ
ﻭﻟﯽ ﺧﻼﻑ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﻣﭙﻮﯼ ﯾﮏ ﺳﺮ ﻣﻮ
ﻗﺪﻡ ﺯ ﻭﺍﺩﯼ ﮐﺜﺮﺕ ﮐﺴﯽ ﻧﻬﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﮐﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﻌﺒﮥ ﻭﺣﺪﺕ ﭼﻮ ﻭﺣﺪﺕ ﺁﺭﺩ ﺭﻭ
.
.
رفیق
محمود
ﺑﻪﻧﯿﺶﻫﺠﺮﮔﺮﺕﺳﯿﻨﻪﭼﺎﮎﮔﺸﺘﻪﻣﻨﺎﻝ
ﮐﻪﻋﺎﻗﺒﺖﺷﻮﺩﺍﺯﺭﺷﺘﮥﻭﺻﺎﻝﺭُﻓﻮ
سربازان آخرالزمانی امام زمان عج
فدایی حضرت زینب سلام الله علیها 
شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd

  • دوستدار شهدا
۱۲
مرداد


به بچه اش میگفت :( حاج علی )

یک روز سر کار خواب آلود بود پرسیدم :چی شده محسن ؟ دیشب نخوابیدی؟

گفت حاج علی دیشب خیلی بی قراری میکرد و نمیخوابید ، ساعت دو نیم شب با ماشین رفتیم گلزار شهدا با هم برگشتیم تا خوابش برده !)

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۱۲
مرداد


بعد از چاپ کتاب شهید ابراهیم هادی ( سلام بر ابراهیم ) ، منطقه فکه و مخصوصا کانال کمیل خیلی سر زبونها افتاد. 

همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه .

فکه بوی کربلا می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود.

این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته ، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود. رسیدیم پشت کانال ، سیم خاردارها مانع عبور به کانال شد.

 بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد.

تنها چیزی که مرحم دلمون بود روضه آقا سید الشهدا علیه السلام بود ، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت ، خواهش می کنم من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم ، اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه اجازه نداریم ، سید بغض کرد.

بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم.

 گفت بچه ها وارد که شدید سجده کنید و از شهدا حاجت بخواهید.

تا درب کانال باز شد گویی درب بهشت باز شده. بوی عجیبی آمد ، لحظه های سنگینی بود. 

سید میلاد در قتلگاه ابراهیم هادی در سجده بود و فقط داد می زد. خاکها رو بر می داشت و به سر و صورتش می کشید.

 با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند.

سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه توی حال و هوای خودش بود.....

 شهید سیدمیلاد مصطفوی 

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۱۲
مرداد


پدر علاقه ی شدیدی به مادرم داشت.

 بعد از شهادتش💔، از همرزمانش شنیدیم که وابستگی بیش از حدی به خانواده اش داشت و همیشه دوست داشتند راز این دلبستگی را بدانن.

این علاقه حتی دربین همرزمانش در سوریه هم پیچیده بود.

همیشه به ما سفارش میکرد که به مادرتان احترام بگذارید و دست و پای مادرتان را ببوسید.

دوستت دارم را خیلی به مادرم میگفت.

مدافع حرم

شهید حسین رضایی

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۱۰
مرداد


یه روز که شهید حاج‌مجید صانعی موفق(مدافع حرم) اومده بود خونه ما و داشتیم در مورد یک سری مسابقات ورزشی برنامه‌ریزی می‌کردیم؛ چشمش به عکس امام خامنه‌ای افتاد که روی دیوار بود با حالت ناراحتی ازم پرسید که چرا فقط عکس امام خامنه‌ای رو گذاشتی پس عکس امام خمینی کو؟ من بهشون گفتم که فقط عکس امام خامنه‌ای رو داشتم.

شهید بزرگوار برام توضیح داد که منظورش چی بود ازین حرف، گفت اگه ما فقط از عکس امام خامنه‌ای استفاده کنیم به تنهایی، اونایی که کینه‌ای نسبت به انقلاب توی دلشون هست، پیش خودشون گمان میکنن که ما فقط به شخص وابسته هستیم و چون دیگه امام خمینی از دنیا رفتن ما با راه امام کاری نداریم و با جابجا شدن رهبری ما هم راهمون رو عوض می‌کنیم.

ولی اگه از عکس دوتا بزرگوار باهم استفاده کنیم معلوم میشه که هم شخص رهبری برامون مهمه هم راه و روش ولی‌فقیه که از امام خمینی شروع شده.

 شهید مجید صانعی موفق، رییس کمیته بازرسی هیأت ورزش‌های رزمی استان همدان و بنیانگذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بودند.

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۱۰
مرداد


مسئله ورزش از همان کودکی در احمد شکل گرفت‌ من هم به فوتبال ، دو  و شنا  علاقه داشتم. از همان کودکی هروقت میخواستم با دوستان فوتبال بروم احمد را هم می بردم.

از همان جا عشق  فوتبال در احمد شکل گرفت‌ آرام آرام فوتبالش خوب شد تا جایی که برای تیم منتخب استان قم دعوت شد. 

آمد پیش من و گفت: بابا چه کار کنم؟

گفتن: تصمیم با خودته. اگه خواستی برو فوتبال، اگرم خواستی برو موسسه برای حفظ قرآن.

چون مسئله حفظ قرآن پیش آمد فوتبال را تعطیل کرد.

راوی: پدر

شهید مدافع حرم

احمد مکیان

طلبه شهید مدافع حرم

حافظ کل قران

@modafeanharam77

  • دوستدار شهدا
۱۰
مرداد

 از پایه فرو ریختــ

دلم تاڪه‌تو رفتے

در پیله‌ےخود

مُردم و...

پروانه نشد دل

شهید محمود نریمانی 

سالروز‌ شهادت

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا