شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی
۰۴
اسفند


معرق و نجاری را خوب بلد بود

«دعا می‌کردم خدا عمر مرا به ایشان بدهد.» علت این دعایش را مثمرثمر بودن حضور همسرش می‌داند. «خیلی ذهن فعالی داشت. روزی را به یاد ندارم که فقط به یک کار مشغول بوده باشد. اگر مأموریت نبود و خانه بود، به کارهای بسیج و مسجد رسیدگی و کارهای خانه را رتق و فتق می‌کرد و خلاصه همزمان چندین مسئولیت را برعهده داشت. من از خدا می‌خواستم عمر طولانی به او بدهد چراکه وجودش برای همه نفع داشت.» شهید احمد اسماعیلی دستی هم در هنر معرق و منبت داشت. کارگاه نجاری پدر در گوشه حیاط خانه را همچنان حفظ کرده بود. «کمد و قفسه مرغ و خروس‌ها را خودش ساخت. چند تابلو نیمه‌کاره معرق هم در کارگاه دارد. در این مدت اصلاً به کارگاه سر نزدم. نمی‌خواهم جای خالی‌اش را ببینم.»  همسرشهید از رابطه دوستانه پدر با فرزندان یاد می‌کند: «بین بچه‌ها و پدرشان رابطه‌ای دوستانه حاکم بود و با هم صمیمی بودند. در عین حال بچه‌ها خیلی احترام پدرشان را نگه می‌داشتند. اختلاف نظرشان را هم خیلی محترمانه و با رعایت‌شان و ادب به پدر می‌گفتند. همیشه بچه‌ها را به رعایت اصول دینی و مذهبی توصیه می‌کرد. البته خودش نمونه کاملی برای بچه‌ها بود و نیازی نبود که همیشه توضیح بدهد. ‌منش و رفتارش الگو بود.»

 پدر آسمانی

محمد، آخرین فرزند شهید احمد اسماعیلی است. «وقتی از سوریه بر می‌گشت محمد غریبی می‌کرد و پدرش را نمی‌شناخت. می‌گفتم احم

دآقا من عکس‌تان را به محمد نشان می‌دهم تا شما را به یاد داشته باشد و غریبی نکند. ایشان می‌خندید و می‌گفت من 2بار «یاحسین! یاحسین! ‌» بگویم محمد مرا می‌شناسد.» امیرحسین هم 6ساله است. وقتی می‌خواهدبر سر مزار پدرش برود، زودتر از همه راه می‌افتد و می‌گوید: «من می‌دانم بابام کجاست؟ برویم.»«از امیرحسین چیزی را پنهان نکردم. حتی روز تشییع و خاکسپاری هم حضور داشت. الان باور دارد که پدرش نزد خداست. معمولاً با من بر سر مزار می‌آید و با پدرش حرف می‌زند.» فاطمه، امسال در مقطع دوم دبیرستان می‌خواند. سفارش پدر بر حفظ حجاب و نماز اول وقت را آویزه گوشش کرده است.

خدا کند شهادت نصیب من هم بشود

  روایت مادر از امیر

 امیر 18ساله بود که در عملیات والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو در بهمن 1364 شهید شد. او هم مثل احمد در شب شهادت حضرت زهرا(س) شهید شد. امیر روز جمعه‌ای که عید غدیر بود به دنیا آمد. مشغول خواندن دعای ندبه بودم که درد زایمان شروع شد. امیر خیلی شوخ‌طبع بود. می‌گفت مادر! شاید چون دعای ندبه را نصفه خواندی من شهید نمی‌شوم. اوایل سال 64به سوریه مشرف شدم. در حرم حضرت رقیه(س) از خدا خواستم شهادت را نصیب من و بچه‌هایم بکند. وقتی امیر برای مرخصی می‌آمد، نمی‌گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. همه کارها را خودش انجام می‌داد. یکبار که آمده بود مرخصی شنید یکی از بستگان با همسرش اختلاف دارد. آن خانم بعدها به من گفت ببین امیر چه کار کرده. یک کتاب آداب همسرداری به او داده بود تا بخواند و درست زندگی کند.

روایت مادر از احمد

می دانستم راهش را درست انتخاب کرده. می‌گفت مادر اگر راضی نباشی نمی‌روم. بار آخر ساعت شش و نیم صبح آمد به اتاقم و از من خداحافظی کرد. خداحافظی ساده‌ای نبود مثل همیشه. متوجه شدم دیگر بر نمی‌گردد. گریه کردم. گفتم زن و بچه داری. گفت مادر چرا امیر می‌رفت جبهه، شما گریه نمی‌کردی؟ گفتم امیر زن و بچه نداشت. اما شرایط تو فرق می‌کند. گفت مادر، خدا سرپرستی زن و بچه مرا به عهده می‌گیرد. شما فقط صبور باش. من هم از خدا می‌خواهم شهادت را نصیبم کند و با روی سرخ بمیرم نه با روی زرد و در بستر بیماری.

شادی روحش صلوات

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۴
اسفند

 سردار خلیل‌زاده معاون عملیات قرارگاه حمزه خاطره‌ای جالب و خواندنی از آخرین نماز سیّدحمید طباطبایی مهر در عملیات پژاک نقل می کنند:

در گرماگرم آتش در ارتفاعات مرزی گویزه سردشت که هرکس جان پناهی برای خود گرفته بود دوربین فرمانده لشکر، قیام و قعود دلاور مردی استوار را شکار کرد که در زیر باران آتش گلوله جبهه سپاس را در مقابل خداوند قادر متعال بر سینه پهناور کوه می‌سائید و او کسی نبود جز سردار سیدحمید طباطبایی مهر؛ کسی که تجربیات سال‌ها حضور در میدان نبرد به او آموخته بود رمز پیروزی را که

 «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.»

ساعت چهار بعدازظهر روز بیست و نهم تیرماه سال 90 که عملیات در ارتفاعات مرزی گویزه سردشت گره خورده بود شهید طباطبایی با چنان آرامشی به راز و نیاز با معبود خود پرداخت که تحیّر همگان را برانگیخت. و این راز قدرتمندی مردان خدایی است که برخی از سیاستمداران عاجز از درک آن در معادلات قدرت در صحنه تقابل جبهه حق و باطل می‌باشند.

و این شمّه‌ای بود از ویژگی‌های سردار رشید سپاه اسلام حاج سیدحمید طباطبایی‌مهر یکی از فرماندهان فقید معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه که در تاریخ 4 اسفند1391در منطقه عملیاتی حومه حلب(سوریه)  به خیل همرزمان شهیدش پیوست.

 آقا محمودرضا

.

  • دوستدار شهدا
۰۴
اسفند


تولد توست...ستاره ها رو تک تک

به عشق تو شمردیم.... تولدت مبارک...

رسمه که شب تولد هدیه میدن

دستمون خالیه...

فقط کوله باری از گناه داریم

ببخش رفیق...

ابوعلی

 @Hossiny43

  • دوستدار شهدا
۰۲
اسفند


به مناسبت سالگرد شهادت 

شهیدمدافع حرم حجت اسدی 

مادرم طاقت اشک‌هایت راندارم

محمدعلی اسدی پدر شهید حجت‌ اسدی می‌گوید :حجت عشق، علاقه و ارادت خاصی به حضرت زهرا(سلام الله علیها) داشت و همچنین احترام ویژه‌ای نسبت به پدر و مادر قائل می‌شد .

شکرگزار خداوند متعال هستم که فرزند خود را در مسیر الهی و پیروی از ائمه اطهار (علیه السلام) تربیت کرده‌ام و شهادت حجت‌، نعمتی ارزشمند برای خانواده است .. صدیقه سیاهپوش مادر شهید حجت‌ اسدی می‌گوید : پسرم شهادت و حرکت در مسیر الهی و اعزام به منطقه سوریه و دمشق را با مصلحت خود انتخاب کرد و فرد خاصی او را اجبار به اعزام نکرد .. توجه به آرمان‌های امام خمینی (ره) یکی از دغدغه‌ها و خصوصیت‌های بارز حجت‌ بود؛ این شهید اهل ریا نبود و بسیار به کودکان عشق می‌ورزید .. عشق و اراده به ائمه به ویژه حضرت زهرا سلام‌الله علیه و امام حسین (علیه السلام) در شخصیت حجت‌ مشاهده می‌شد، این شهید با آغاز مداحی در سنین 15 و 16 سالگی، هیئت مذهبی را تشکیل داد و افراد را به سمت فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی تشویق می‌کرد .. همسر شهید پا به پای حجت‌ در مسیر زندگی حرکت کرده و این شهید را حمایت می‌کرد .. مادر شهید درباره آخرین دیدار خود با فرزندش می‌گوید: قبل از اینکه به منطقه سوریه و دمشق اعزام شود، بنده را به منزل خود دعوت کرده و گفت، مادر طاقت اشک‌هایت را ندارم ..

شادی روحش صلوات

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

کانال خاطرات ملازمان حرم.

@molazemanharam69

  • دوستدار شهدا
۰۱
اسفند


 شهید مدافع حرم رضا بخشی (فاتح)

تاریخ ولادت

 9 مهر 1365

محل تولد

مشهد

تحصیلات

شهید رضا بخشی در جامعه‌المصطفی تحصیلات حوزوی خود را در مشهد ادامه داده و مدرک لیسانس حوزوی خود را دریافت کرده است.

او برای دوره کارشناسی ارشد هم پذیرفته شد و عباس، برادر شهید می‌گوید: «قبل از رفتن به سوریه مدتی بود که روی پایان‌نامه خود درباره این کشور و تحولات آن کار می‌کرد و امروز نتیجه کار تحقیقاتی و پژوهش‌ها و درس خواندن‌های او در دوره کارشناسی ارشد در زمانی که خودش حضور ندارد، مشخص می‌شود.»

فاتح، دانشجو هم بوده در دانشگاه فریمان درس خوانده است

شهید رضا بخشی تسلط کاملی بر زبان انگلیسی 

و زبان عربی داشتند

مسئولیت در تیپ فاطمیون

جانشین فرمانده تیپ فاطمیون

ویژگی های شهید

 خانواده از موقعیت برادر «سر به مهر» خود شگفت‌زده هستند و همین بی‌آلایشی بودن بیشترین شوک را به آنان وارد کرده است. هیچ‌کس تصور نمی‌کند، برادری که چنان بی‌پیرایه با همه آنان بگو و بخند داشته یک نیروی زبده و توانمند در تراز یک فرمانده جنگ‌های چریکی و نامنظم بوده است و چنین بی‌ادعا روزگار می‌گذرانده است

همچنین مداح اهل بیت(ع) بود. همیشه 10 روز اول ماه محرم مجلس روضه‌ای که مادرش برگزار می‌کردند را ایشان پیش می‌بردند، تمام روضه‌های خانه را رضا می‌خواندند

تاریخ شهادت

 هشتم اسفند ماه سال 1393

مصادف با اولین روز های ایام فاطمیه 

محل شهادت

ارتفاعات تل قرین

ارتفاعاتی مشرف به اسرائیل

نحوه ی شهادت

اصابت خمپاره 

محل دفن پیکر مطهر شهید

بهشت رضا ی مشهد 

@khadem_shohda



  • دوستدار شهدا
۰۱
اسفند


در محضر شهید

توی این عصر پیچیده ی تکنولوژی،آقا علیرضا یک گوشی موبایل ساده داشت.

بهش میگفتم بهتره گوشیتو عوض کنی و گوشی پیشرفته تری بخری.میگفت همین که بشه باگوشی تماس گرفت و گاهی هم مداحی گوش کرد کافیه.هیچوقت نمیخوام وارد دنیای مجازی بشم.

یه روز به من گفت:"فرض کن به محضر امام زمان (عج) رسیدیم،و امام قصد بررسی گوشی موبایل ما را دارند.بنظرت محتویات گوشی ما در حدی هست که بدون دلهره و ترس آن را تقدیم ایشان کنیم؟؟

پیامکها،فیلمها،عکسها،جوری هست که مانع این کار نشه؟؟

درسته که امام زمان نمیان به طور مستقیم گوشی مارا بررسی کنن،اما یقیناً از محتویات گوشی مطلع هستن.

خدا کند که آن روز شرمنده امام زمانمان نشیم."

همیشه پیامهای اخلاقی و معنوی را در گوشیش ذخیره میکرد.

میگفت ما باید از نعمتهایی که خدا در زندگیمان قرار داده درست استفاده کنیم.که خدای ناکرده در دنیا دچار شرمندگی و در آخرت مشمول عذاب الهی نشویم ..

شهید مدافع حرم علیرضا نوری

نقل از همسر شهید

با چشمانی که میخواهی با آن جمال بی مثال مولایت مهدی فاطمه (س) را تماشا کنی گناه مکن.

@shahid_Alireza_Nouri



  • دوستدار شهدا
۰۱
اسفند


تاریخ شهادت:۹۴/۱۱/۲۱

به نقل ازبرادرشهید

شهید مدافع حرم

سیداحسان میرسیار 

 شهید متولد سال  59 و پسر بزرگ خانواده بودند. پدر ایشان اهل سادات محله لاهیجان و مادر گرامی ایشان اهل شهرستان لنگرود هستند. 

وی درباره  اخلاقیات این شهید مدافع حرم افزود: به  تقوا و احکام اسلامی و نماز اول وقت حساسیت ویژه ایی داشتند و از سن پانزده سالگی که به سن تکلیف رسیدند شروع به نوشتن وصیت نامه کردند. 

موقعی که شهید در مقطع راهنمایی بودند روزه می گرفتند و حتی یکبار به خاطر ضعف جسمانی حالشان بهم خورد و به خانه ایشان را آوردند.

برادر شهید درباره نحوه ازدواج و آشنایی ایشان با همسر خود گفت: پدر خانم ایشان هم محلی پدر ما بودند و با هم آشنا شدند و برای خواستگاری به خانه آن ها رفتند. 

شهید از زمان عقد درباره شهادت خود 

وضعیت کاریشان می گفتند و حتی دست نوشته هایی را به هم همسر خود دادند و همیشه تاکید می کردند که به ماندن من عادت نکنید. 

شهید وقت آزاد خود را به تحصیل  

می پرداختند و تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کردند و باقی وقت آزاد خود را با خانواده می گذراندند.

برادر شهید  در ادامه گفت: ایشان سه فرزند به نام زهرا که ششم ابتدایی ،زینب پیش دبستانی، رقیه یک سال و سه ماه دارند که به آموزش تعلیماتی دینی و تربیتی  برای فرزندان خود اهمیت خاصی می دادند.

از خصوصیات شهید می توان به بصیرت خاص سیاسی اشاره کردند که اکثر کسانی که سوال و شبهه ایی داشتند از ایشان می پرسیدند و شهید هم سعی می کردند وقت کافی را برای شفاف سازی شبهات صرف کنند.

برادر شهید مدافع حرم شهید سید احسان میرسیار در ارتباط با نحوه اعزام شهید به سوریه گفت: یک گروه قرار بود از لشکر محمد  رسول الله اعزام بشود وقتی شهید متوجه شدند بسیار تکاپو کردند تا بتوانند اعزام بشوند و در نهایت در گروه دوم ثبت نام کردند. اما با توجه به اینکه یک نفر از گروه اول انصراف داد ایشان توانستند با گروه اول به سوریه اعزام بشوند. 

ایشان دو اعزام به سوریه داشتند که  دراعزام اول در اربعین حسینی برگشتند که از دو ناحیه ترکش خوردند و جانباز شدند و در دومین اعزام خود شهید شدند.

وی در درباره آخرین دیدار خود با شهید گفت: آخرین دیدار ما قبل از اعزام دوم در دی ماه سال 94 ا بود که برای بدرقه ایشان به فرودگاه رفتم. 

برادر شهید مدافع حرم درباره خبر شهادت شهید گفت: اولین سه شنبه بعد تعطیلات بود که مسوولین لشکر 27 محمد رسول الله خبر شهادت ایشان را به ما دادند و گفتند: ایشان مفقود الجسد هستند. بعد از آخرین مکالمه ایشان با بی سیم تقریبا 16 دقیقه بعد بی سیم دست دشمن بود. 

برادر شهید در ارتباط علت درخواست شهید برای دفن در سادات محله لاهیجان گفت :محل دفن خود را سادات محله لاهیجان انتخاب کردند چون عمو شهیدمان در این مکان دفن شدند و در دوره نوجوانی و جوانی ما عموی خود را الگو خود قرار داده بودیم و علاقه خاصی به ایشان داشتیم.

شادی روحش صلوات

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

کانال خاطرات ملازمان حرم

@molazemanharam69

  • دوستدار شهدا
۰۱
اسفند


چند روز قبل از اینکه میخواست بره سوریه خیلی دندون درد داشت

بهش گفتم بریم دکتر، چطور میخوای با این حالت بری سوریه؟!

میگفت برم اونجا حالم خوب میشه...

بهش گفتم یعنی اینجا که هستی و ما پیشت هستیم فقط حالت بده؟!

میگفت: نه...

اونجا حضرت زینب س هستند و هوای همه سربازاشونو دارند.

اونجا دردی نیست به جز درد اضطراب اسیری دوباره حضرت زینب (سلام الله علیها)...

وقتی داشت میرفت یه بسته کامل قرص براش گذاشتم ...

وقتی ساکش رو برام اوردند،فقط دوتای اون قرصا رو مصرف کرده بود، درست تازمانی که قدمهاش به خاک سوریه رسیده بود...

و اونجا بود که فهمیدم حضرت زینب چقدر قشنگ هوای سربازاشون رو دارند...

لبیک یازینب

نقل از همسرشهید ابوالفضل شیروانیان

@shahidshirvani

  • دوستدار شهدا
۰۱
اسفند



@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۳۰
بهمن

شهید علی دراجی فرزند شهید دراجی

شهید علی دراجی دانشجوی رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتی،تبعه کشور عراق مادرش ایرانی و پدرش عراقی بود این شهید در دفاع از حرم حضرت زینب در تاریخ 29 مرداد 1392 در کشور سوریه به شهادت رسید.

و اما پدر او...

شهید صادقی" معروف به "ابو میثم" نیز یکی از فرماندهان برجسته سپاه بدر بود که پس از سال‌ها مجاهدت فراوان در جبهه‌های غرب و جنوب کشورمان و حضور در عملیات‌های متعدد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه رژیم بعثی صدام، سرانجام در سال 1379 هجری شمسی ، به دست مزدوران صدام به شهادت رسید.

شهید مدافع حرم علی دراجی

یاد شهدا با صلوات

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا