شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۵۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۵
بهمن

رزمندگان لبنانی، در اطلاعیه‌های خود از شهدای مدافع حرم با عنوان «شهید زینبی» یاد می‌کنند. ۵ مجاهد لبنانی در ژانویه یعنی اولین ماه از سال ۲۰۱۷ میلادی در سوریه به شهادت رسیده و اسامی آنان اعلام شده است.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، چندین سال است که رزمندگان بسیاری با عنوان مدافعان حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با ملیت‌ها و نژادهای مختلف داوطلبانه عازم سوریه می‌شوند و در دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) و ارزش‌های مقاومت اسلامی جان خود را فدا می‌کنند. این مقاومت بین‌المللی نشان داده است که جهاد و گفتمان مقاومت، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و هر کسی فارغ از نام کشور و ملیت داوطلب ایستادگی در برابر تروریست‌های تکفیری در جغرافیای اسلام است. مجاهدان لبنانی و اعضای حزب‌الله لبنان در این میان نقشی فعال ایفا می‌کنند و حضوری پررنگ در میان مدافعان حرم دارند. آن‌ها در این راه شهدای بسیاری نیز تقدیم اسلام کرده‌اند.

رزمندگان لبنانی، در اطلاعیه‌های خود از شهدای مدافع حرم با عنوان «شهید زینبی» یاد می‌کنند. 5 مجاهد لبنانی در ژانویه یعنی اولین ماه از سال 2017 میلادی در سوریه به شهادت رسیده و اسامی آنان اعلام شده است. مشخصات و تصاویر شهدای گرانقدر مدافع حرم لبنانی به همراه گزیده فیلم‌هایی از مراسم وداع و تشییع پیکر مطهر این شهدای حزب الله که در ماه ژانویه 2017 شهید شده‌اند، به شرح زیر است:

شهید زینبی «محمد بسام مراد» ملقب به «مُحمّد الباقر» از اهالی شهرستان «البریقع» در جنوب لبنان

شهید زینبی «حسین محمود عبداللّٰه» ملقب به «ساجد» از اهالی شهرستان «قلیا» در منطقه بقاع لبنان

شهید زینبی «علی حسین سلطان" ملقب به «ملاک» از اهالی شهرستان «الصوّانه» در جنوب لبنان

شهید زینبی «أحمد ربیع نبیه الحاج» ملقب به «ابو علی نوح» از اهالی شهرستان «الجیة» در جنوب لبنان

منبع: تسنیم

  • دوستدار شهدا
۲۵
بهمن

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، برنامه «به تماشای سرو» فرهنگسرای رضوان، هفته گذشته به مناسبت سالروز ولادت «سید جاوید موسوی» میهمان خانواده معظم این شهید مدافع حرم از لشکر فاطمیون بود.

شهید «سید جاوید موسوی»، متولد دهم بهمن 1365 در نبرد با تکفیری‌های تروریست داعش؛ شهریور 1393 در سوریه به درجه رفیع شهادت نایل شد.

همسر شهید عنوان کرد جای او در زندگیمان خالی است

زهرا سادات موسوی همسر شهید این روزها با یادگار همسرش فاطمه کوثر به تنهایی بار زندگی را به دوش می‌کشد. دلتنگی و تنهایی مهمان‌خانه این مادر و دختر است. او درباره آشنایی‌اش با سید جاوید می‌گوید: «ما دخترعمو و پسر عمو بودیم و از کودکی با هم بزرگ شده بودیم. ما خانواده مذهبی بودیم. دین و ایمان و اخلاق برای خانواده من از هر چیزی مهم‌تر بود. جاوید خیلی خوش اخلاق و شوخ طبع بود و در عین حال خیلی آدم معتقدی بود. نماز اول وقتش ترک نمی‌شد. کارش جوشکاری اسکلت ساختمان بود. همیشه از سرکار می‌آمد اول نمازش را می‌خواند. شب تا هر ساعتی بیدار بود، نماز صبحش قضا نمی‌شد. جاوید هر دو کلیه‌اش مشکل داشت و دکتر روزه را برای او منع کرده بود. اما ماه رمضان‌ها را سرکار نمی‌رفت که بتواند روزه‌هایش را بگیرد.»

او درباره تصمیم به رفتن سوریه همسرش می‌گوید: «سید جاوید رمضان 93 حرف رفتن به سوریه را زد. من خیلی جدی نگرفتم. بعد از ماه رمضان 93 جدی و عازم شد. من را با اعتقاداتم راضی کرد. می‌گفت ما چطور برای امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) عزاداری می‌کنیم ولی پای عمل هیچ کاری نمی‌کنیم. همان بار اول داوطلبانه خط شکن شده بود و 20 شهریور 93 به شهادت رسید. ما 10 روز خبر نداشتیم. او به همراه شوهر خواهرش رفته بود. چند روز قبل از شهادتش با او صحبت کرده بودم. شوهر خواهرش به ما نگفته بود. چون پیکرش هنوز دست نیروهای ما نرسیده بود به ما خبرش را نداده بودند.»

همسر شهید از حال و هوایش بعد از شنیدن خبر شهادت همسرش می‌گوید: «هم خوشحال بودم و هم برایم خیلی سخت بود. جاوید در راه خدا شهید شد و این برای  ما باعث افتخار بود. اما جای خالی او در زندگیمان خیلی دیده می‌شود و برای من و دخترمان سخت است. مدتی که نمی‌دانستم شهید شده است. خیلی نگران بودم. استرس داشتم. با اینکه شوهر خواهرش می‌گفت حالش خوب است. خواب دیدم خیلی خوشحال بود چیزی نگفت اما موج خوشحالی در چشمانش دیده می‌شد. یک بار هم در خواب به من گفت افتخار کن به شهادت. من خوشحالم و می‌خواهم تو هم خوشحال باشی. فاطمه کوثر هم خواب پدرش را زیاد می‌بیند. از او می‌خواهم که کمک کند که در این دنیا طوری زندگی کنم که ادامه‌دهنده راهش باشم و دخترمان را خوب تربیت کنم و در آن دنیا شفیع ما باشد.»

همسر شهید همیشه در دلش احساس می‌کرده که او روزی شهید می‌شود: « سید جاوید در افغانستان هم اسیر طالبان بود. وقتی به ایران آمدیم، فکر نمی‌کردم که جاوید شهید شود. اما وقتی حرف سوریه پیش آمد خودم فهمیدم که سید جاوید حتما می‌رود و شهید می‌شود. دوستانش می‌گفتند سید جاوید در عملیات‌ها همیشه داوطلبانه خط‌شکن شده است. او ارتباط خوبی با ائمه(ع) به خصوص حضرت علی(ع) داشت و همیشه می‌گفت من از حضرت علی(ع) خیلی چیزها یادگرفته‌ام. ماه‌های محرم هر پس‌اندازی که داشت برای نذر امام حسین(ع) کنار می‌گذاشت. من و همسرم هرچند وقت یک بار به زیارت مرقد مطهر امام خمینی(ره) می‌رفتیم. سید جاوید علاقه خاصی هم به مقام معظم رهبری داشت.»

گفت وگو با دختر شهید:

نقاشی جشن تولد پدر

فاطمه کوثر نقاشی زیبایی در دست دارد که جشن تولد پدر را کشیده است.  او در مورد نقاشی‌اش می‌گوید: «امروز تولد پدرم است و من برای او نقاشی کشیدم. یک بار خواب دیدم که من و مادرم در خانه تنها هستیم. بابا آمد دو بسته شیرینی هم در دست دارد و به ما می‌خندد. ما خیلی با او حرف زدیم ولی او صحبت نمی‌کرد. من به او می‌گویم که بابا خیلی دوست دارم و خیلی دلم برایت تنگ می‌شود. کاش می‌توانستی با من حرف بزنی.»

فاطمه کوثر با گفتن این حرف‌ها اشک‌هایش جاری می‌شود. اما وقتی به یاد می‌آورد که تولد پدر است غم از چهره اش می‌رود. او می‌گوید: «ما سال گذشته تولد پدر را در بهشت زهرا (س) گرفتیم. اما خوشحالم که امسال دوستانش به خانه ما آمدند و جشن گرفتند.»

گفت‌وگو با عموی شهید:

جاوید همیشه مبارزه‌طلب بود

عموی شهید که پدر همسر او هم هست درباره جاوید می‌گوید: «جاوید از 13 سالگی در افغانستان یک مبارز بود. در مبارزه با نیروهای طالبان چند ماه از او خبر نمی‌شد و فکر می‌کردیم که شهید شده است. همیشه شور مبارزه علیه ظلم را داشت. برادرم که پدر جاوید بود هم شهید شده است. دایی‌های جاوید نیز در شهر مزار شریف افغانستان شهید شدند. آن زمان در مزار شریف تمام شیعیان را قتل عام کردند. وقتی آمدیم ایران و صحبت سوریه شد، اطمینان داشتم که او خواهد رفت و تصمیم رفتن او خیلی سریع انجام شد.»


  • دوستدار شهدا
۲۵
بهمن

وسط روضه بلند شد با گریه می گفت؛

«آنگونه می کُشند که از یک زن حتی نشان قبر هم نمی ماند ...»

این داغ بر غیرت مردانه اش سنگین بود رفت و دیگر برنگشت.

عارف شهید ابراهیم عشریه

 @pelak_sokhteh

✌️"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"

https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافع حرم قم

  • دوستدار شهدا
۲۵
بهمن

 هرطرف ڪہ می‌نگرے

شـــهیدی رامی‌بینے ڪہ

باچشمان نافذوعمیقش

نگـران توسـت ڪہ 

"تـــوچــہ می‌ڪنــے؟"

⚘ "شهادت زیباست" 

آ ن رابہ خاطر بسپاریم

سلام خادم ..

پارسال در این روزها در فکر رفتن بودی. برای خادمی ....

خادمی شهدا 

هفت تپه 

اما امسال هم خادمی ...خادم بی بی زینب کبری  (س)

رفتی و همچون مادر سادات بی نشانی...

نمیدانم چه سری در این رفتن و نیامدنت هست اما ....اما میدانستم گمنامی را دوست داری و خوشا بحالت. چقدر زود به آرزویت رسیدی ..

و حال ای خادم بی بی در این روز ها که میهمان مادر ساداتی دستم را بگیر ...

جا ماندم...

از تو و از تمامی یاران شهیدت ...

دستم را بگیر 

علیرضا جان برایم دعا کن

کانال رسمی شهید جاویدالاثر علیرضا بریری 

@shahidalirezaboriri

  • دوستدار شهدا
۲۵
بهمن

خوشا آنان که در میدان و محراب

نماز عاشقی خواندند و رفتند

شهید مدافع حرم مهدی نعمایی

محل شهادت حما منطقه معبوجه نز‌دیکی عقارب 

نحوه شهادت :مین کنار جاده

@sh_modafeaneqom

  • دوستدار شهدا
۲۳
بهمن


ولادت:1363/10/1 

شهادت: 1395/5/11

محل شهادت: حلب

مزار: مشهد بهشت رضا قطعه شهدا 

 @fatemeuonafg313

ڪانال رسمے فاطمیون

  • دوستدار شهدا
۲۳
بهمن


شهید احمدحاجیوند الیاسی معروف به اخوی احمد،در محله ای ضعیف و خانوادای کم درآمد ب دنیا آمده بود، بسیار شوخ در عین حال خیلی مودب وبا منطق بود که این اخلاق او باعث علاقه مندی زیاد اهالی محله نصبت ب او شده بود،و تاکید بسیار ب پیروی از ولایت فقیه ونماز اول وقت داشت.

شهید فردی خستگی ناپذیر و جوانی فرهنگی بود، بطوری ک در تابستان گرم و سوزان خوزستان با زبان روزه برای رفاه خانواده کار میکرد و بعد از کار نیز با اینکه خسته بود اما بقیه وقتش را در مسجد محله صرف برگزاری مراسمات و برنامهای بسیج میکرد،

احمد اهل غیبت نبود و کسی ک غیبت میکرد راهم دوست نداشت،بسیار از او شنیده بودم ک میگفت دروغ و غیبت مسلمان را کافر و مورد خشم خداوند قرار میدهد،او خودش نیز اهل دروغ نبود و گناه دروغ مصلحتی را با دیگر دروغ ها برابر میدانست و میگفت اینکه میگویند دروغ مصلحتی گناه نیست را من قبول ندارم چون دروغ دروغ هست و مصلحتی یا غیر مصلحتی ندارد

شهادت۱۲/۱۱/۹۴

آزادسازی نبل الزهرا

 نکات اخلاقی شهدا

بانڪ‌اطلاعات‌شهداے‌مدافع‌حرمــ

http://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqmkUF7chrEUA

  • دوستدار شهدا
۲۳
بهمن


با پدر شهید سیدمصطفی حسینی از شهدای فاطمیون مدافع حرم از طریق فرزند شهید داد محمد رحیمی آشنا شدم. پدر زحمتکشی که با رزق حلال یک شهید در دامن خانواده‌اش پرورانده است...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - با پدر شهید سیدمصطفی حسینی از شهدای فاطمیون مدافع حرم  از طریق فرزند شهید داد محمد رحیمی آشنا شدم. پدر زحمتکشی که با رزق حلال یک شهید در دامن خانواده‌اش پرورانده است. روایت زندگی تا شهادت مصطفی حسینی را از زبان  سید حیدر حسینی پدر شهید پیش‌رو دارید.

من سید حیدر حسینی هستم. 60 سال سن دارم. سال 63 از افغانستان به ایران آمدم. شش فرزند دارم. سه دختر و سه پسر. مصطفی متولد 15تیر ماه سال 1367است. از میان بچه‌ها مصطفی بسیار مهربان و مؤدب بود. برای من، مادر و خانواده احترام زیادی قائل بود. مصطفی کارت اقامت نداشت، اما در مدتی که در ایران زندگی می‌کرد هر کاری از دستش برمی‌آمد برای خانواده و کمک به خرج خانواده انجام می‌داد. کارگر ساختمان بود و کاشیکاری و سنگکاری ماهر. کمی بعد از زمانی که در ایران بود به خاطر نداشتن کارت اقامت از کشور بیرونش کردند. کمی بعد وقتی که می‌خواست از راه زاهدان وارد کشور شود ماشینشان بر اثر سرعت بیش از حد از محور جاده خارج شده و چپ می‌کند. مصطفی به کمک دوستش می‌رود همین که دوستش را از ماشین خارج می‌کند خودرو آتش می‌گیرد اما شدت انفجار مصطفی را پرتاب می‌کند و با اصابت سرش به سنگ به کما می‌رود و در بیمارستان زاهدان بستری می‌شود. وقتی به ما خبر تصادف را اطلاع دادند خودمان را به زاهدان رساندیم دیدن وضعیت مصطفی به ما اطمینان داد که او دیگر زنده نخواهد ماند.

بعد از سه هفته که مصطفی به هوش آمد، اولین جمله‌ای که بر زبان آورد این بود که من می‌خواهم برای دفاع از حرم حضرت‌زینب(س) به سوریه بروم. ما همه تعجب کردیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقی برای مصطفی افتاده که این حرف‌ها را می‌زند وقتی علت را از مصطفی جویا شدم گفت در مدتی که در کما بوده است صحنه نبرد تروریست‌ها و رزمندگان مدافع حرم را می‌بیند و شاهد جانفشانی آنها بوده است. در آن میان دیدن حرم حضرت زینب او را بی‌قرار می‌کند. گویی خدا یک فرصت دیگر به پسرم داده باشد. مصطفی می‌گفت در خواب یک نفری آمد و به من گفت شما شهید خواهی شد. شهادت شما یا در روز ولادت امام حسین (ع) اتفاق خواهد افتاد یا در روز شهادت حضرت ابوالفضل (ع). وقتی شرح این روایت را از زبان مصطفی شنیدم با کمال میل از مدافع حرم شدن و راهی شدنش استقبال کردم و گفتم برو خدا ارحم الراحمین است خدا خودش به تو لطف کرده است. . آری آن رؤیای زیبا مصطفای من را بیدار کرد و او بعد از پیگیری و گذراندن دوره‌های لازم راهی میدان نبرد شد.

پسرمکمی بعد از حضور در میدان نبرد و شجاعتی که در صحنه نبرد با دشمن از خود نشان داده بود، به شهادت رسید. در روز ولادت حضرت ابوالفضل (ع) وعده‌ای که به ایشان داده شده بود عملی شد و در 13 خرداد ماه سال 1393آسمانی شد. 

/ روزنامه جوان

  • دوستدار شهدا
۲۳
بهمن

همه ی حرف ها راکه نبایداین دنیا زد

برخی حرف هاتوی سینه می ماند

برای آن دنیا

برای خاک

 مدافع حرم جاویدالاثر

بسیجی پاسدارمحمد معینی زاده

 کانال خادم الشهدا

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۲۳
بهمن
گفت‌وگوی «جوان» با مادر شهید مهندس علی یزدانی شهید مدافع حرمی که در نهروان آسمانی شد
در ماجرای شهادت علی می‌بینیم که چطور یک پهپاد امریکایی به بهانه حمله به داعشی‌ها، جبهه الحشدالشعبی عراق را بمباران می‌کند و به این ترتیب علی یزدانی به همراه یکی دیگر از همرزمانش در منطقه عمومی نهروان به شهادت می‌رسند.
نویسنده : فریده موسوی   
شهید علی یزدانی از مدافعان حرم اهل بیت(ع) بود که هم در جبهه سوریه و هم در جبهه عراق حضور داشت. او با سخت‌ترین دشمنان اسلام جنگید و عاقبت نیز توسط شقی‌ترین آنها که همان امریکایی‌ها باشند به شهادت رسید. در ماجرای شهادت علی می‌بینیم که چطور یک پهپاد امریکایی به بهانه حمله به داعشی‌ها، جبهه الحشدالشعبی عراق را بمباران می‌کند و به این ترتیب علی یزدانی به همراه یکی دیگر از همرزمانش در منطقه عمومی نهروان به شهادت می‌رسند. برای گفت‌و‌گو با زهرا زالزاده مادر پیر و آذری زبان این شهید بزرگوار، عصر یک روز زمستانی راهی محله خزانه فلاح و میدان مقدم شدیم که متن زیر برگرفته از ساعتی همکلامی ما با این مادر شهید است.
حاج‌خانم چند سال دارید و شهید فرزند چندم شما بود؟
من 72 سال دارم اصالتاً اهل اردبیل و شهر سرعین هستیم. من و همسرم غلامرضا یزدانی چهار پسر و چهار دختر داشتیم که شهید پسر سومم بود. علی دوم شهریور ماه 1357 که مصادف با 20 رمضان و شب شهادت امام علی(ع) بود، به دنیا آمد. به همین خاطر نام علی را برایش انتخاب کردیم. از همان کودکی می‌دانستم که سرباز امام زمان(عج) می‌شود. هم به خاطر روز خوبی که به دنیا آمده بود و هم به این خاطر که روحیات و خصوصیات خاصی داشت. علی که هفت سالش بود به تهران مهاجرت کردیم و در میدان مقدم ساکن شدیم. پسرم بچه بازیگوشی بود اما درسش را هم می‌خواند و زیاد با بچه‌های کوچه نمی‌پرید. کمی بزرگتر که شد، اهل مسجد شد و در بسیج ثبت نام کرد. شب و روزش را در مسجد می‌گذراند. سال 76 رفت خدمت سربازی. من خیلی دوست داشتم درسش را ادامه بدهد و او هم در همان زمانی که خدمت می‌کرد در کنکور و رشته کارشناسی مهندسی صنایع قبول شد و مدرک مهندسی‌اش را گرفت. همان زمان دانشجویی‌اش در بسیج دانشجویی فعالیت می‌کرد. در فتنه‌ای که سال 78 بود در سیستان و بلوچستان خیلی فعال بود. 
منظورتان فتنه تیر78 است؟ آن زمان شهید در سیستان چه کار می‌کرد؟
بله همان فتنه که در کوی دانشگاه تهران شروع شد. خیلی از دانشگاه‌های کشور هم تا حدی درگیر آن شدند. شهید آن موقع در دانشگاه زاهدان درس می‌خواند. جانشین بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد زاهدان بود و توانست با اقدامات فرهنگی و سیاسی تاثیرات فراوانی را در سطح دانشگاه و این شهرستان بگذارد. وقتی فتنه 78 رخ داد خیلی از دانشجوها را جذب کرده بود و باعث شد که جمع آنها دچار تفرقه نشود و خیلی به بحث فتنه ورود پیدا نکند. همان زمان تحصیلش در تهران هم یک کانون فرهنگی را با همکاری یکی از بهترین دوستانش پایه‌گذاری کرد و نامش را کانون شهید همت گذاشتند. کار اصلی این کانون پرورش نوجوانان و هدایت آنها در مسیراسلام و اهل بیت و انقلاب بود. این جوان‌ها اکنون هر کدام شان فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های کشور و از افراد متدین، هیئتی و انقلابی هستند.
چرا اسم کانونشان را شهید همت گذاشتند؟
پسرم به شهید همت خیلی علاقه داشت. یعنی به همه شهدای دفاع مقدس علاقه عجیبی داشت. اما عاشق شهید همت بود. عکس این شهید را داشت و سعی می‌کرد خودش را شبیه او کند. به همین خاطر نام کانون شان را شهید همت گذاشتند.
پس قاعدتا شهید یزدانی در فعالیت‌هایی که مربوط به شهدا و دفاع مقدس می‌شد، شرکت داشت؟
بله، خیلی اردوی راهیان نور می‌رفت. در بسیج دانشجویی هم که بود کاروان‌ها را همراهی  و سعی می‌کرد همیشه جوان‌ها را با شهدا و مناطق عملیاتی دفاع مقدس آشنا کند. کلاً عشقش همین کارها بود.
چه سالی وارد سپاه شدند؟
سال 81 دانشگاهش را تمام کرد و دیگر تمام‌وقت به تهران برگشت. چون خدمتش را به خاطر درس خواندن نیمه‌کاره رها کرده بود، خدمتش را تمام کرد و سال 83 جذب سپاه شد. خودش هم داوطلبانه عضو نیروی قدس سپاه شد. کارش خیلی سخت بود و باید مرتب مأموریت می‌رفت. اما راهی بود که خودش انتخاب کرده بود.
موقعی که به سوریه و عراق اعزام شدند، متأهل بودند؟
بله، پسرم سال 85 با همسرشان که سیده هستند عقد کرد و سال 87 هم ازدواج کردند. علی به حضرت زهرا(س) ارادت خاصی داشت. دوست داشت داماد حضرت زهرا(س) شود. یعنی با یک سیده ازدواج کند. به خاطر علاقه به حضرت زهرا هم نام فرزند اولش را زهرا گذاشت. زهرا خانم متولد دی ماه 1389 است و زینب فرزند دومش هم 22 دی ماه سال 92 به دنیا آمد. آن موقع که زینب متولد شد، پسرم در جمع مدافعان حرم بود. تا مدتی حتی نمی‌دانست که فرزندش به دنیا آمده است. چون مدافع حرم بی‌بی زینب(س) شده بود، نام زینب را برای فرزندش انتخاب کرد.
شهید یزدانی از چه زمانی عازم دفاع از حریم اهل بیت شد؟
پسرم از همان اولی که جنگ در سوریه شدت گرفت تصمیم به رفتن داشت. یعنی وظیفه شغلی‌اش هم طوری بود که احتمال اعزامش وجود داشت. ولی خودش قبل از اینکه بخواهند اعزامش کنند، دوست داشت برود. بالاخره خرداد 92 بود که به سوریه رفت. آن موقع چشم به راه دنیا آمدن زینب بودند. اول قرار بود مدت کمی برود، ولی انگار وقتی شرایط آنجا را که می‌بیند، نمی‌تواند زود برگردد و حدود 50 روز در منطقه ماند. وقتی برگشت، فهمید فرزندش دختر است و همان طور که عرض کردم اسم زینب را برایش انتخاب کرد. گفت من برای خانم حضرت زینب(س) خدمت می‌کنم و او را بیمه حضرت زینب(س) می‌کنم ان‌شاءالله خود خانم مراقب فرزندم است. بعد از تولد فرزند دومش محل مأموریت‌هایش به عراق انتقال یافت. داعشی‌ها شهر سامرا را که حرمین عسکریین در آن قرار دارند، تهدید می‌کردند. سال 93 سه بار به عراق رفت و هر بار مدتی را در آنجا ماند و با داعشی‌ها جنگید. همان موقع‌ها یکبار پیشم آمد و گفت مادرجان می‌روم در حرم امام حسین(ع) و برای پدر و مادرت نماز می‌خوانم. گفتم پس برای من نمی‌خوانی؟ گفت مادر جان تو شیرت را به من داده‌ای. تو بدون آنکه من برایت نماز بخوانم پیش آقا احترام خاصی داری.
در همان عراق هم که به شهادت رسیدند، احتمال شهادتش را می‌دادید؟
من همیشه نگرانش بودم. ولی درست روز قبل از شهادتش خواب دیدم چند تا خانم و آقا آمده‌اند. حضرت عباس(ع) با آنها بود. ایشان به من فرمودند شما چهار پسر داری که یکی از آنها برای امام حسین(ع) است. بعد فرمودند: ناراحت که نمی‌شوی؟ گفتم: نه آقا جان. من راضی هستم که جانم هم فدای آقا امام حسین(ع) شود. روز بعدش شب شهادت حضرت زهرا(س) هم بود. علی هم در همین روز به شهادت رسید.
از نحوه شهادتشان برای شما تعریف کرده‌اند؟
پسرم اسفند ماه 93 برای آخرین بار به عراق اعزام شد. قرار بود یکماه بعد و موقع عید نوروز برگردد. تحویل سال 94 در کربلا حضور داشت و نمی‌دانیم در حرم آقا امام حسین(ع) چه گفت و چه حاجتی داشت که سوم فروردین ماه مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س) در منطقه عمومی نهروان در جنوب بغداد با آتش پهپادهای امریکایی به شهادت رسید. آنها در پادگانی بودند که آنجا مهمات زیادی وجود داشت. امریکایی‌ها به بهانه مبارزه با داعش انبار مهمات و تسلیحات نیروهای عراقی را هدف قرار داده بودند. شدت انفجار به حدی بود که فقط تکه‌هایی از بدن فرزندم را تحویلمان دادند. دو دستش مانده بود و چیز زیادی از پیکرش باقی نمانده بود. پسرم قول داده بود که فروردین ماه به خانه برگردد. به قولش هم وفا کرد. اما تنها تکه‌هایی از بدنش به خانه آمد. این طور به قولش عمل کرد و آمد. مسئولان فقط با انجام آزمایش دی ان‌ای توانستند پیکر او را شناسایی کنند و به ما تحویل بدهند. هشتم فروردین 94 پیکرش را در معراج شهدا تحویل گرفتیم، نهم هم که تشییع پیکرش بود. خیلی از دوستان پسرم از شهرهای دیگر آمده بودند. مردم منطقه 17 هم که خودشان شهید زیاد داده‌اند، خیلی‌هایشان آمده بودند. واقعاً تشییع پیکرش باشکوه بود. پیکر علی در گلزار شهدای یافت‌آباد دفن شد.
پس عید سال گذشته برای شما فراموش نشدنی است؟
ما سال 94 عیدی‌مان را با خبر شهادت علی گرفتیم. خیلی سخت بود اما خب راهی بود که خودش انتخاب کرده بود. به پسرم بعد از شهادتش درجه سرداری اعطا شد. او سردار و رزمنده دفاع از حرم اهل بیت بود. من و پدرش عشق به اهل بیت را به علی آموختیم و شکر خدا توانست امتحان خوبی پس بدهد.
گذشته از اینکه شهید یزدانی از رزمندگان و فرماندهان جبهه مقاومت اسلامی بود، به عنوان یک فرزند چه رفتاری با شما و پدرشان داشت؟
پسرم هر موقع به خانه می‌آمد، هنوز از در وارد نشده خم می‌شد و پای مرا می‌بوسید. می‌گفتم چرا این کار را می‌کنی؟ می‌گفت: بهشت زیر پای مادران است. بعد دست پدرش را می‌بوسید. خیلی احترام ما را نگه می‌داشت. اگر نظری می‌داد یا قربانی می‌برید، سهم ما و خواهر و برادرهایش را کنار می‌گذاشت. یک بچه با محبت و بسیار با احترامی بود. من و پدرش از او راضی بودیم و به نظرم خدا هم از او رضایت داشت که شهیدش کرد. ما همیشه در خانه‌مان روضه داشتیم. پسر بزرگم مریض بود و در خانه برای حضرت زهرا(س) روضه انداختم و شفای پسرم را از او گرفتم. پسرم در همین خانه بزرگ شد و عاشق اهل بیت شد و جانش را هم فدای اهل بیت کرد.
مادر جان حرفی دارید که با خوانندگان جوان روزنامه بزنید؟
من عرض خاصی ندارم. فقط از جوان‌ها می‌خواهم ارتباطشان را با اهل بیت محکم‌تر کنند. پسر شهیدم ارادت خاصی به اهل بیت داشت. در شب‌های احیا و ماه رمضان سفره برای مردم پهن می‌کرد و افطاری می‌داد. خانه‌اش را تبدیل به هیئت عزاداری کرده بود و برای آقا امام حسین(ع) عزاداری راه می‌انداخت. هنوز که حدود دو سال از شهادتش می‌گذرد، هیئتی که علی راه انداخت پا برجاست و در آن مراسم برگزار می‌شود.
فرازی از وصیتنامه شهید علی یزدانی:
ای خواهران و برادران هرگز انقلاب را فراموش نکنید. برای دفاع از کشورتان بشتابید. ‌ای همسرم،‌ای مادر و پدر عزیزم هرگز برای من سوگواری نکنید که خداوند به شما اجر فراوان می‌دهد. مرا در گلزار شهدای یافت‌آباد دفن کنید. چون می‌خواهم نزدیک نزدیکان و عزیزانم باشم.

  • دوستدار شهدا