شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی
۲۱
آذر


‍  رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود ؛ زیرا غسل شهادت انجام داد و پیراهن مشکے که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را بر تن ڪرد . فردای آنروز در آخرین عملیات سامرا مهدی سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود . با انرژی عجیبے که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را هدایت مےڪرد . ما تقریبا در ڪمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید ، از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که نارنجک دستی هم میانداختند .

در یکے از آخرین لحظات ، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد ، بلافاصله کاپشنش را درآوردم تیر به سمت راست سینه اش خورده بود و از آنطرف در رفته بود اما خونریزی بسیار شدیدی داشت با همین حالت هنوز یک خشاب گلوله داشت باز هم شجاعانه ایستاد و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد اما دیگر جانی برایش نمانده بود نفسش به شماره افتاده بود همه می دانستیم که مهدی چقدر عاشق امام حسین است ، مدام ذکر لبش یا حسین بود و این لحظه آخر هم یا زهرا گفت . یکی دو تا از بچه های دیگه اومدن و پوشش دادن و من مهدی را کول کردم و کشان کشان آوردم عقب تر و صدایش هم آرام شنیده می شد که می گفت یا حسین به بیمارستان رسیدیم نیم ساعت طول کشید اما مهدی شهید شده بود و من هم بی برادر ...

شهید مهدی نوروزی

مدافـع حـرم

شیـر سـامـرا

روایت از همرزم شهید


  • دوستدار شهدا
۲۱
آذر

سیدمهدی عالمی

بچه خوب وزرنگی بود

ازکابل آمده بود.

دوره اول تو حما تیپ سیدالشهدا دربخش زرهی باعلی شارجی حضورداشتند.

روزای آخری که دمشق بودم دمه مرخصیم میومداتاق من آروم وقرارنداشت.

دفعه اخر با جاویدسلطانی باهم رفته بودن کابل وبرگشته بودن.

وقتی شهیدسلطانی تو تدمر شهیدمیشه مهدی هم خیلی بی قرارمیکنه.

براهمین خودش رواز حفا به پیاده نظام انتقال داد.

میگفت: باجاویدوچندتاازبچه ها همه باهم اومدیم،باهمم بایدبرگردیم.

من الان تنهاباچه رویی برگردم؟

درنهایت هم در قراصی حلب شهیدمیشود و پیکرش بازنمیگردد.

به نقل از همرزم

" سرداران بی مرز "

@Sardaranebimarz



  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر

هزاران بار خدا را شــکـــر 

که چنین روزے را آفـــرید

تا باغ جهــان نظـــاره گــرِ

شکفتن گلے چون تو باشـد

شهید رسول خلیلی

تولدت مبارک ای فدایی زینب

@haram69

  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر



لباس مشکی شهید مدافع حرم کربلایی حسین  محرابی و محل اصابت گلوله وپیراهن خون الودش.

 آجرک الله یابقیه الله

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافــع حــرم قـــمــ

  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر

شهید سجاد خیلی انسان خوش رو، و با ادبی  بود خلاصه از اونجایی که من باسجاد رفیق بودم نمی دونم چی شد یه دفعه گفت ما خیلی آدم های بی چاره ایی هستیم با تعجب!گفتم چرا؟

 با یه نگاهی گفت آخ ما پدر نداریم.

گفتم هان!گفتم یعنی چی؟

گفت پدرمون نیست دیگه مگه تو امام زمان (عج) رو نمیشناسی گفتم چرا نمی شناسم من نوکر اقا صاحب الزمان هستم،  تازه فهمیدم چی میگه دو هزاریم افتاد

منظور سجاد این بود که در نبودن امام زمان (عج) ما پدر نداریم چون اعتقاد داشت که ما  بچه شیعه ها  فرزندان امام زمان هستیم و در نبود اقا پدر نداریم و اخر این قضیه بهم گفت رفیق همیشه غصه امام زمانت رو بخور که امام زمان هم خریدارت باشه. بغضم گرفت و رفتم..

و خدا شاهد هر وقت سجاد رو میدیدم یاد اون حرف می افتادم غصه امام زمانت رو بخور که امام زمان هم خریدارت باشه حرف زیبایی گفت و این رو میدونم  که سجاد انقدر غصه امام زمان رو خورد که حضرت خریدارش شد.

کانال‌شهید 

 @Shahid_sajad_zebarjad

تاریخ شهادت۹۵/۷/۷

نحوه‌شهادت ترکیدن خمپاره کنارشون

شهیدمدافع‌حرمــ  سجاد زبرجدی

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

http://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqmkUF7chrEUA🍁

  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر

پای درد و دل های مادر علیرضا می نشینیم 

از حرفای زیبایش درباره 

فرزند عزیزش

و برادر دلاورش

از خانواده ی صبور شهید اسدالله کمالی خداحافظی کردیم و در همان محل به خانه ی شهیدان علی ناظری و حسن مرادی رسیدیم.

آنجا خانم مرادی برای ما هم از برادرش حسن گفت و هم از پسرش علی.

علی ۲۲ساله و تک تیر انداز از لشگر فاطمیون بود.

خانواده ی او ۳ پسر و ۲ دختر داشت.

حالا با رفتن علی یکی از جمع آن ها کم شده.

او عضو فاطمیون بوده و تنها توانست مدرک تحصیلی سیکل بگیرد.اما به قول قدیمی ها یک موی این جوان از صدها موی تحصیل کردگان از خدا بی خبر با ارزش تر است.

خانواده  آن ها از ۲۶ سال پیش تا کنون در ایران زندگی می کنند و حالا در منطقه زینبیه ی اصفهان ساکن شده اند.

علی کاشی کار بود و پدرش در منطقه محمد آباد در کوره های آجر پزی لقمه ای حلال برای خانواده فراهم می کرد.مادر علی می گوید:علی آرزوی شهادت داشت و می گفت که من خود را نذر حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده ام ان شاءالله حضرت زینب شهادت او را از ما بپذیرد.

مادر میگفت که وقتی علی دید دایی اش به سوریه می رود آمد سراغ من و گفت مادر برگه ی رضایت والدین را می توانی امضا کنی؟

اما من گفتم برا کجا؟

او انگشت مرا گرفت و اثر انگشتم را برداشت و رفت تا اینکه به همراه دایی حسنش به سوریه اعزام شدند.

وقتی به سوریه رسیدند و تماس گرفت در مرتبه اول نماز ظهر می خواندم که گفت من با دایی و پسر خاله در سوریه ایم و از آن زمان هر هفته تماس می گرفت.

استرس زیادی داشتم و وقتی نماز می خواندم دلم شور میزد تا اینکه پس از مدتی از ناحیه پای چپ تیر خورد و برای درمان به ایران آمد و دو شب در بیمارستان بود بعد که درمان شد به او گفتم دیگر نرو.او گفت نه مادر آنجا جای خوبی است و من آنجا را دوس دارم و باید بروم و با اصرار زیاد خداحافظی کرد و رفت.

علی مدتی بعد در ۲۱ رمضان در تماس با خانواده گفت که من در حرم حضرت رقیه هستم و سالمم و عکس هایش را از طریق تلگرام فرستاد.

دیگر از او خبری نداشتیم تا اینکه سه روز پس از عید فطر در تماس با یکی از همرزمانش فهمیدیم که شب بیست و سوم رمضان(شب قدر) از ناحیه سمت راست سر ترکش خورده و شهید شده.

مادر دل شکسته از برادرش می گوید:

برادرم حسن هم ۳۵ ساله بود که شهید شد.

او در افغانستان فرمانده یکی از فسمت های ارتش بود.یک سال بیشتر در ایران زندگی نکرده بود که به زیارت کربلا رفت.پس از بازگشت هوای سوریه به سرش زد .او عضو زرهی جبه مقاومت فاطمیون سوریه شد.

حسن در سوریه ۱۲ نیرو تحت فرماندهی خود داشت.تا اینکه در یک عملیان توسط نیروهای داعش محاصره و با آتش گرفتن تانک شهید شد و پیکرش سوخت به طوری که وقتی برا شناسایی او به باغ رضوان رفتیم جنازه اش اصلا معلوم نبود و با سیم ها و لاستیک های سوخته تانک مخلوط شده بود

او چهار فرزند داشت و همسرش فوت شده بود و حالا فرزندانش یتیمش در افغانستان زندگی می کنند.

مادر دلسوخته ی علی در حالی که بغض گلویش و اشک چشمانی را گرفته بود می گفت:

پس از این واقعه ما به همراه ۱۵ خانواده شهید افغان دیگر از شهرستان های دیگه اطراف اصفهان از طرف بنیاد شهید برای زیارت به سوریه اعزام شدیم.و در آنجا از خانواده ی علی به خاطر رشادت ها و جان فشانی ها تجلیل شد.و مدال لیاقت و لوح تقدیر به ما داده شد و مدت ۴ روز در دمشق و حرم حضرت زینب حضور داشتیم.

ان شاءالله که حضرت زینب از ما این دو قربانی را قبول کند.علاوه بر این امسال در افغانستان پسر عمو و پسر عمه ام در افغانستان بودند نیز به دست طالبان و داعش شهید شده اند.

دیدار ما با این خانواده ی شهداء مدافع حرم اصفهان پایان یافت.

اما یاد و خاطره ی شهداء مدافع حرم از ذهم ما پاک نخواهد شد.

به امید روزی که با ظهور منجی عالم بشریت رزمندگان  و شهداء فاطمیون را در رکاب حضرت ملاقات کنیم..

@fatemeuonafg313

 کانـــال رسمــے فاطــــمیون

  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر

مدافع حرم

شهید جمال الدین 

ولادت: 1362 

شهادت 94/11/15حلب

مزار:‌ بهشت الزهرا بردسیر

 @fatemeuonafg313

کانـــال رسمــے فاطــــمیون

  • دوستدار شهدا
۲۰
آذر

سید محمد مهدی شفیعی شعری در محضر رهبر انقلاب اسلامی خواند. مضمون این شعر پیرامون مدافعان حرم و دفاع از سرزمین‌های اسلامی است.

کوه باشی سیل یا باران... چه فرقی می‌کند

سرو باشی باد یا توفان.... چه فرقی می‌کند

مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان

آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند

قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم

حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می‌کند

مرز ما عشق است هرجا اوست آنجا خاک ماست

سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست

بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند

شاعر محمد مهدی شفیعی 


  • دوستدار شهدا
۱۹
آذر


تاابد یادم نمیره....

روزی که برای اولین بار وارد دمشق شدیم واینکه چجوری خودمون رو بشهرک زینبیه نیمه محاصره رسوندیم....

روی دیوار های حرم زینب نوشته بودند...

زینب تو را از شام.بیرون خواهیم کرد.....

میومدن دقیقا روبروی حرم زانو بزمین میزدن وتو فاصله 150.متری ارپی جی بسمت گنبد شلیک میکردن...

و باچه غروری تیربار روی در دیوار حرم میگرفتن............................

وهنوزبعداز3سال وتعمیر کامل گنبد...

رد گلوله روی در دیوار بیرونی بچشم میاید....

حرمش ودیوارهایش خود پناهگاه مدافعان حرمش بود...

معدودبومیها و افغانیها وعراقیها ولبنانیها وچند ایرانی وحاج ابوتراب.(محمودالشبیب)....

مدافعانی که پشت حرم و درسمت مخالف  با دستان خالی وسلاحهای سبک ساختمان های بلند وهتلهای روبروی حرم رو که سنگرگاه تروریستها بود هدف قرار میدادند تا جرات نکنند این 100متر اخر رو طی کنند و........

وفاصله زینب با حرامیان فقط یک خیابان دوطرفه بود....

بنازکی یک چادر زنانه

شهدایی که یواشکی دفن میشدن....

چنتاایرانی گمنام در قبرستان شهدای بومی وبقیه هم که.....

انقدربی سرصدا درشهراشون ارام.میگرفتند که انگار پیرمردی متوفی شده ونه یک جوان برومند در سه هزار کیلومتر انطرفتر ودر دفاع از حرم عمه سادات....

وحلب هم......

همین پارسال پیکر سید ابراهیم که 5 روز نشد از فرودگاه پرواز بلند بشه بیاره دمشق...

تکفیریهای حلب نذاشتن......

وسردارهمدانی که مجبور شد زمینی از حلب برگرده که در اثنای راه........

و........

ونمیخاستند زینب در شام بماند

........وحالا.....دمشق امن شده وحلب ازاد..... 

لبهامان خندان ولی دلهای ما همچنان گریانست...

 و.......................

شهدایی که دیگر نطیری ندارند

شهدای مدافع حرم.....

آنان که با زینب در شام تاابد ماندند

@nabjahadi



  • دوستدار شهدا
۱۸
آذر

ساعاتی پیش مراسم اولین سالگرد 

مدافع حرم 

شهید سید یحیی براتی

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


  • دوستدار شهدا