شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

زندگینامه شهید مدافع حرم سردار حاج هادی کجباف

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ب.ظ

شهید کجباف متولد تیرماه 1340 در شهرستان شوشتر است، او پس از گذراندن تحصیلات تا دوره دیپلم در سال 1359 عازم خدمت مقدس سربازی شد.

حاج هادی در ابتدای دفاع مقدس در محاصره شهر سوسنگرد یا زیرکی می‌تواند از طریق کانال‌های اطراف شهر با لباس عربی از مهلکه خارج شود و سپس با بازگشت به جبهه‌ها در تیرماه سال 1360 مجروح می شود.

شهید کجباف پس از مجروحیت در جنگ تحمیلی یکی دوماه بیشتر در خانه استراحت نکرد و پس از آن برای شرکت در آزمون معلمی به تهران رفت، پس از قبولی در آزمون استخدامی آموزش و پرورش، برای استخدام از وی کارت پایان خدمت می‌خواهند و به همین دلیل شهید به شوشتر بازگشت تا کارت پایان خدمت خود را برای استخدام بیاورد.

خانواده وی در انتظار بازگشت وی بودند اما شهید کجباف طاقت دوری از جبهه‌ها را نداشت و این سبب شد که دوباره عازم جبهه‌های جنوب شود، شهید هنگامی که خانواده‌اش به او می‌گویند حالت مساعد نیست و بهتر است بمانی در پاسخشان می‌گوید در بخش فرهنگی جبهه مشغول می‌شوم.

وی در سال 61 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد  و در همان سال نیز ازدواج کرد. شهید کجباف با لباس سبز سپاه درمراسم ساده عقد خود حاضر شد و خطبه عقد وی را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد.

شهید کجباف در طول جنگ تحمیلی 9 بار  مجروح و دوبار دچار موج گرفتگی می شود همچنین در معرض گازهای شیمیایی قرار میگیرد که  آثار شیمیایی تا آخرین روزهای زندگی در ایشان نمایان بود.

وی در اواخر جنگ فرمانده گردان مالک اشتر شوشتر بود و عملیات‌های پارتیزانی در عراق انجام می‌داد، وی تا دو سال پس از جنگ تحمیلی در جزیره مینو بود تا مراقب فعالیت احتمالی بعثی‌ها در مرز باشد.

شهید کجباف پس از پایان جنگ در کنکور شرکت کرد و در رشته مدیریت دولتی مشغول تحصیل شد...

چهار سال در کنار وظایف شغلی اش درس هم می خواند. پس از آن در محل کارش به عنوان معاون تیپ و بعد به عنوان فرمانده تیپ یکم مشغول به خدمت بود. 

زندگی او در چارچوب وظایف شغلی خلاصه نمی شد، همیشه رسیدگی به امورات خانواده شهدا و خدمت به جانبازان را وظیفه خود می دانست و سعی می‌کرد ارزش ها و خاطرات دفاع مقدس را حفظ کند و پیوسته خود را جا مانده ای از قافله شهیدان می دانست، پیوسته بر سر مزار شهیدان می رفت و با آنها مأنوس بود.

او هیچ گاه از موقعیت خویش در جهت ظلم به دیگران سوء استفاده نکرد و درجاتی که پس از جنگ به پاسداران دادند برای او مهم نبود.

 همیشه خود را یک پاسدار ساده می دانست و از بسیاری امتیازاتی که به سپاه پاسداران می‌دادند استفاده نکرد مانند وسایل، سفرها، مراسمات و هدایا. 

با این که ۹ بار در جنگ مجروح شده بود ولی هیچگاه از امکانات و مزایایی که به جانبازان میدادند، استفاده نکرد.

از سال ۸۰ تا ۸۳ در بانک انصار مشغول به کار بود و پس از آن به خاطر فشار مجروحیت دوران جنگ تقاضای بازنشستگی نمود. 

بعد از آن در بعضی کارهای کشاورزی و معاملات تجاری وارد شد و همه این کارها را انجام داد تا برای کمک به مردم دستش باز تر باشد و گرنه برای خودش چیزی نمی خواست و از زندگی تجملاتی پرهیز می‌کرد و طمعی از دنیا در دلش نبود. 

کمک به دیگران سرلوحه زندگی اش بود کمک به افراد بی بضاعت در حد توانش را برای خود و ظیفه می‌دانست. 

ایشان جزو انجمن خیرین مدرسه ساز و مسکن ساز بود و برای اینکه در شهر شوشتر اشتغال ایجاد کند مدتهای طولانی در صدد احداث کارخانه صنعتی در شوشتر بود با وزارت صنایع و معادن در تعامل بود تا کارخانه تولید فولاد در اطراف شهر شوشتر احداث کنند. 

از این رو زمینی برای این کار در نظر گرفتند و ۲ سوله بزرگ ساختند و جلسات متعددی با کارشناسان و مهندسان در این مورد داشتند که بی‌توجهی دولت‌های روی کار باعث ادامه نداشتن این کار شد. 

از دیگر فعالیت‌های ایشان همکاری با سازمان بهزیستی بود در جهت رفاه و معلولین که وقت زیادی را برای این کار می گذاشت.

بعد از بازنشستگی فرصت برای انجام کارهای خیریه بیشتر پیدا کرد و کمک های ایشان به مردم برای خرید خانه ازدواج و هزینه درمان زیاد بود و جمله ای که همیشه به ما می‌گفت این بود که: به کسی چیزی نگویید.

در بازسازی مقام صاحب الزمان شوشتر و ساختن سایه بان برای گلزار شهدای شوشتر شرکت فعال داشت.

از دیگر فعالیت‌های ایشان حضور پررنگ در هیئت عزاداری ائمه معصومین بود. برنامه ای که هر سال تکرار میشد عزاداری زنجیر زنی در هیئت و دعوت از مداحان و سخنرانان برای هیئت بود. از سال ۸۲ تا موقع شهادتش هر سال اربعین پیاده به کربلا می رفت.

از دیگر فعالیت‌های ایشان حضور در مسائل اجتماعی و سیاسی بود، به دلیل اینکه سالها در خدمت انقلاب و دفاع مقدس بود و رنج‌های زیادی کشیده بود نمی‌توانست بعضی از رفتارهای مغایر با انقلاب، امام و رهبری را تحمل کند. از این رو برای حفظ ارزش های اسلامی و انقلابی سرسختانه می ایستاد و ذره ای کوتاه نمی‌آمد و اطاعت از رهبری برای املاک بود. 

 در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس فعالانه شرکت می‌کرد و از افرادی که طرفدار رابطه با آمریکا بودند برحذر بود.

شهید کجباف روحیه حماسه‌طلبی و شجاعت خاصی داشت. در همه حوادث و اتفاقات جهان اسلام و بخصوص منطقه به شدت احساس مسئولیت می‌کرد. 

اخبار  تهدید داعش به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در سوریه را که ‌شنید نتوانست بی‌احترامی داعش را به حرمین تحمل کند. به طوریکه از فکر سوریه شب‌ها حتی خوابش نمی‌برد.

چون از نظر نظامی هم تجربه جنگی زیادی داشت از فروردین سال ۹۲ شروع به جمع‌آوری گروهی از نیروها و آموزش آنها کرد و بالاخره تابستان ۹۲ به سوریه اعزام شد. 

شهریور ماه همان سال مناطق زیادی را از دست داعش آزاد کردندو در همان عملیاتها در اطراف دمشق مجروح شدند.  

تک تیراندازهای داعش از ناحیه سینه او را هدف قرار دادند به طوری که تیر از سینه وارد و از کمرش خارج شده بود. 

در بیمارستان دمشق عملش می‌کنند و اعزامش می کنند ایران. در تهران هم دو عمل جراحی انجام دادند. در تمام این مراحل اجازه نداده بود که به خانواده اش خبر دهند.

 بیمارستان تهران که بستری بود، نیروهایش در سوریه زنگ می‌زدند و او از پشت تلفن راهنماییشان می‌کرد. انگار بلد بوداز روی همان تخت بیمارستان هم خوب فرماندهیشان کند.

این مجاهد غیور بعد از حدود یک سال و نیم فعالیت مستمر و شرکت در عملیاتهای مختلف در عملیات بصر الحریر در تاریخ ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۴ به همراه گروهی از رزمندگان تیپ فاطمیون که فرماندهی آنان را بر عهده داشت به فیض شهادت نائل آمد.

داعش در همان ساعت‌های اول اعلام کرد که جنازه هادی کجباف پیش ماست و در ازای دادن جنازه‌اش مبلغ کلانی از ایران می خواهد.

همسر شهید با شنیدن این خبر با این کار مخالفت کرد و گفت: (این مبلغ هنگفت حتما صرف خرید تجهیزات و سلاح بیشتر توسط داعش خواهد شد تا همسران بیشتری چون همسر من کشته شوند. پس من راضی به این امر نیستم. در ثانی نمی خواهم عزت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در پرداخت پول به گروه خوار و حقیر داعش زیر سوال برود. همسر من که دیگر شهید شده و روحش در درگاه خداوند است. من و خانواده‌ام پیکر ایشان را به خدا سپردیم، همان‌طور که حضرت زینب (س) در دشت کربلا پیکر برادرش را به خدا سپرد و به اسارت رفت. همان طور که حضرت سجاد(ع) مجبور شد پیکر پدرش را در صحرای کربلا رها کند و به خاطر خدا برود. همسر من هم مدافع حرم حضرت زینب(س) است و من هم در عمل به ایشان اقتدا نمودم. من هم از پیکر ایشان گذشتم و آن را به خدا سپردم.)

بعد از عکس العمل خانواده ی شهید مبنی بر مخالفت با پرداخت پول، داعش پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند. 

50 روز پس از شهادت شهید کجباف داعشی‌ها از موضوع مبادله و یا خرید پیکر توسط نیروهای مقاومت مأیوس می‌شوند و پیکر را در منطقه‌ای به همراه چند تن دیگر از شهدا در گور دسته جمعی خاک می‌کنند.

نفوذی‌ها هم این موضوع را به نیروهای مقاومت اطلاع می‌دهند و رزمندگان مقاومت توانستند در یک عملیات پیکر را بازگردانند.

سرانجام پیکر شهید در خرداد ماه سال ۹۴در قطعه مدافعان حرم شهرستان شوشتر در میان انبوه تشییع کنندگان به خاک سپرده شد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

@shahid_mokhtarband

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۲)

سلام انشالله که بتونیم راهشونو ادامه بدیم و اینکه من زمانی که زندگینامه ی شهدا را میخوانم از وجود خود شرمسارم

  • علیرضا بینش فر
  • با سلام و احترام- تهیه این صفحه جای تقدیر و تشکر بسیار دارد؛ ان شاء الله مورد رضای امام زمان(عج) قرار گیرد.

    خواهش و توصیه بنده ایجاد صفحه ای از اطلاعات بیشتر در فضای ویکی پدیا هستش؛ می توانید نمونه های انجام شده را سرمشق خویش قرار دهید. سپاسگزارم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی