شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۸
اسفند

پست‌ اینستاگرام زینب سلیمانی

‌‌ این پلاک را اولین‌بار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی... سکوت کردم و گفتم یعنی با هم شهید میشویم؟ گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن در همه جا، آخر با من شهید میشوی... بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال میشوم تو با من شهید شوی. ‌‌ هر سفر که با هم میرفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت با شما بودم... چه انتظار بی‌ثمری شد... آخر به شما نرسیدم... و شما پر کشیدید... شاید بالهای من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید میماندم تا بالهایم را قوی‌تر کنم تا اوج بگیرم... ‌‌ امسال تلخ‌ترین سال زندگیم شد و هر سال تلخ‌تر و تلخ‌تر خواهد شد... نمیدانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال باید انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با مهدی فاطمه خواهید آمد... ان روز دور نیست... ‌‌ سال نو را پیشاپیش بر تمامی مردم شریف و صبور این آب و خاک تبریک عرض میکنم. ‌‌ از خداوند منان خواستارم که امسال را سال پایان سختی مردم سرزمینم قرار دهد.

التماس دعا

یقینا کله خیر

زینب حاج قاسم 

@sayedkhorasani

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

 

این دست نوشته در جیب یکی از شهدایی که در بمباران هوایی آمریکا در عراق شهید شده است، پیدا شد. ترجمه: ای مولای من، رودهای روان بهشتی، جاودانگی و نعمت‌های بی انتهایش را نمی‌خواهم. نه از روی زهد و بی‌نیازیم، بلکه به طمع هر آنچه نیکوتر است نزد تو. ای مولای من، تنها بهشت من همسایگی با اباعبدالله الحسین علیه السلام است.

 @khabar_sepah | خبرگزاری سپاه

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

در دریای وابستگی‌های دنیا اگر شناگر خوبی نباشی غرق می‌شوی. اما گاهی اوقات هم، خدا فرشته نجاتی را می‌فرستد، مثل شهید محمدخانی که این روزها دست‌های خسته از گناه را گرفته و به سوی خدا برده است. . کمتر کسی است که اسم حاج عمار را بشنود و یاد محمد حسین نباشد. . زندگی‌اش درسی است برای آنان که راه عشق را می‌جویند، حتی برای آنان که راه را اشتباه رفته‌اند و منتظر راهنمایی هستند. . ▪️سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک ▪️ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک . آنقدر داغ عظیم است که بر دل شده حک ▪️سر زینب به سلامت سر نوکر به درک . تمام زندگی‌اش همین دو بیت بود. مدافع شد و شهید، آن‌هم با اصابت ترکش بر سرش اما دل ها را وقتی سوزاند که وصیت نامه‌اش حکایت از پیراهن مشکی هیئت و زیارت عاشورا و سینه زنی بر پیکرش داشت. حتی شهادت را هم با روضه ارباب می‌خواست. . او فهمید... عشق را... حسین را... خدا را... . و این روزها حواسش هست، به دلی که عاشق ارباب است، به دلی که غافل شده است، حتی آن‌ها که زخم گناه، روحشان را آزرده کرده است. ای شهید... مدت هاست گم شده‌ایم. پاهایمان خسته از رفتن های اشتباه و پراز التهاب گناه، بغض‌هایمان پیچک شده در گلو، چشم هایمان پر از اشک ندامت، نَفسِمان پر از وصله‌های توبه و خسته از شکستن های دوباره. . با نفس مسیحایی‌ات روضه شش ماهه بخوان بر دل های مرده ما، به یاد همان روز که کودک شش ماهه‌ات را به خاک سپردی و برای دل ارباب گریه کردی. . برایمان بغض کن، گریه کن، دعا کن، تا شرمنده نشویم؛ شرمنده نشویم در مقابل حضرت زهرا(س)، در مقابل حسین(ع)، در مقابل زینب(س)، در مقابل مدافعانش، در مقابل شهدا، در مقابل تو... .

شهید محمد‌ حسین محمد خانی . حاج عمار .

نویسنده: طاهره بنائی منتظر . 

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

قربة الی الله

گفت: رفتم بیمارستان ملاقات یکی از بچه‌های زینبیون،بعد از دو روز که تو اون سرما رو زمین مونده بود، تونسته بودن برش گردونن. ازش پرسیدم، چی شد؟ تعریف کن. تعریف کرد که: پای راستم تیر خورد, با کش بستمش و دوباره شروع کردم به تیراندازی. پای چپم هم تیر خورد، با چفیه بستمش،دیگه نمیتونستم حرکت کنم ولی همه چنان درگیر بودم باهاشون.نزدیک سه چهارنفرشون رو زدم. دوباره پای راستم تیر خورد. دیگه توان درگیری نداشتم.افتاده بودم رو زمین و قدرت حرکت هم نداشتم. زمین گل بود و نم بارونی میزد.هوا به شدت سرد بود. با چراغ قوه افتاده بودن دنبالم تا پیدام کنن. تو گل و لای افتاده بودم و تکون نمیخوردم،یعنی اصلا نمیتونستم تکون بخورم. هر آن ممکن بود برسن بالاسرم. ولی پیدام نکردن... . گفت: ازش پرسیدم اصلا ازینکه چطور هنوز بر اثر این همه خونریزی زنده موندی یا چطور اومدن بالاسرت و پیدات نکردن بگذریم، فقط بگو ببینم چطر تونستی اون سرمای وحشتناک رو تک و تنها وسط مسلحین، با اون خونریزی و وضعیت تحمل کنی!!؟ جواب داد: مطمئن بودم, قلبم گرم بود, تنها نبودم....دو تا شهید همه اون دو روز کنارم بودن...با من حرف میزدن....من مطمئن بودم. گفت: پرسیدم که کدوم شهدا؟ جواب داد: شهید کربلا و شهید حیدر جنتی....

..... . . شهید حاج حیدر زینبیون کربلا خلصه

سربازان آخرالزمانی امام زمان عج

فدایی حضرت زینب سلام الله علیها

شهیدمحمدجنتی

@bi_to_be_sar_nemishavadd

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

رزمنده مدافع حرم " مهران عزیزانی" بعد از سه هفته اسارت؛ بدست گروه تروریستی جبهه النصره در سوریه به فیض شهادت نائل آمد هنیئا لک یا شهید نسئل_الله_منازل_الشهداء

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

 خانطومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می‌اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده. راضی نمی شد. میگفت نمشه، تو اون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از شهادت و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش ... انگشتر مال تو، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمیخواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم... از دستش در آورد و انگشتم کرد بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت ... انگشتری که به من دادی و دادم به کسی... اصلا بهش برنخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از حاج قاسم سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود.

راوی همرزم شهید عطایی 

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۲۸
اسفند

 یکبار با روح‌الله حرف میزدیم. میون حرف هامون گفتم: من که می‌دونم جهنمی هستم. ما که جامون آخر جهنمه. یکدفعه چهره روح‌الله عوض شد. اخم هایش در هم رفت و ازم رو برگردوند! چند ساعتی با من حرف نزد. خیلی از دستم عصبانی شده بود. انگار به بخشندگی خدا توهین کرده بودم و به او برخورده بود بعد از کلی منت کشی برای آشتی کردن بهم گفت: دیگه هیچوقت این‌ حرف رو نزن. خدا خیلی بخشنده است خیلی...

راوی همسرشهید روح‌الله قربانی @zakhmiyan_eshgh 

  • دوستدار شهدا
۱۸
اسفند

دیدار عیدانه فرزند شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر با پدرش

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۸
اسفند

شاید ... نام دیگرِ " روز پدر " روز دست های مهربان باشد ‌؛ دست‌هایی که امنیت را برایمان آورد ... مثل پدر شهید حاج‌قاسم سلیمانی روزت مبارڪ پدر آسمــانی @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۸
اسفند

 از کجا بدانم از کجا ؟

بارانی که روی گلدان های ایوان نشسته تو نیستی؟

شاید آمده ای تماشایم کنی

که در آشپزخانه راه می روم

و هنوز هم دلم که می گیرد

پشتِ آن ستون پناه می گیرم

و آه می کشم.... 

 شهید خداداد رضایی فاطمیون  بر سر مزار شهید رضا بخشی(فاتح) @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا