شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۷۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۰
ارديبهشت


از غیبت خییلی بدش میومد 

اگر کسی هم غیبت کسی رو میکرد به او تذکر میداد.

سوریه بعضی خونه ها باغ داشتند و بیشتر باغ هاهم میوه های درشت و قشنگی داشتن، تو یک خونه بودیم اون خونه پر از درخت پرتغال داشت که واقعا ادما وسوسه میکرد.

ولی سید اجازه نداد که بچه ها میوه ها را بکنند، دیگه همه جا الگوی ما شده بود حتی یبار لیوان رفتم از تو یک ویترین بردارم برای چایی که سید نگذاشت، چون مال مردم بود

شهید مدافع حرم سید یحیی براتی

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۳۰
ارديبهشت

شهید خلیل تختی نژاد سومین فرزند خانواده محمد تختی نژاد 10 مرداد سال 72 در محله آیت الله غفاری بندرعباس(شهنازقدیم) به دنیا آمد و در محله کمربندی بزرگ شد تا به سن 24 سالگی رسید. 

شهید خلیل وقتی یکساله بود به دلیل شغل پدرش که نظامی نیروی انتظامی بود به همراه خانواده به کردستان می روند و تا سال 74 در این استان زندگی را سپری می کند. 

او تا پنجم دبستان را در مدرسه بلال درس خواند و مقطع راهنمایی را در محله سه راه برق در مدرسه امیرکبیر گذراند. دبیرستان تا پیش دانشگاهی را در رشته تجربی در مدرسه شهید ذاکری بندرعباس ادامه داد و بعد از آن وارد دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) شد. 

شهید تختی نژاد مقطعی را در شهرستان های خمیر و قشم خدمت می کرد.

وی یکی از جوان ‌ترین شهیدان مدافع حرم حضرت زینب(س) است که در سه مرحله به سوریه رفت عازم و آخرین مرحله ماه شعبان امسال راهی سوریه شد و درحالی که 24 ساله بود، 14 خرداد همزمان با 19 ماه مبارک رمضان  در نبرد با تروریست ‌های تکفیری در منطقه درعا در سوریه به شهادت رسید. 

خلیل تختی نژاد دومین شهید مدافع حرم از استان هرمزگان و فرمانده عملیاتی، در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید.

با شهادت خلیل تختی نژاد در سوریه، تعداد شهیدان مدافع حرم از استان هرمزگان به 2 نفر رسید. 

شهید عبدالحمید سالاری فرزند حمزه از اهالی روستای سردر سیرمند از توابع شهرستان حاجی آباد به عنوان اولین شهید مدافع حرم از هرمزگان نیز 12 آذر سال 94 در سوریه به شهادت رسید. 

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۳۰
ارديبهشت


چند شب دیدم شهیدبلباسی موقع خواب نیست!، برام جای سوال بود

که چرا وقتی همه خوابند و موقع استراحته ایشون نیستند.

یک شب به صورت اتفاقی ساعت از دوازده شب گذشته بود🕛؛ ایشون رو دیدم

متوجه شدم شهید بلباسی 

شب ها وقتی بیشتر رزمنده ها خواب هستند و درگیر کار نیستند؛

ایشون میرفتند داخل کیسه ها رو پُر میکردند و با ماشین کیسه ها رو جا به جا میکردند و مشغول سنگرسازی بودند.

شهید جاویدالاثر مدافع حرم محمد بلباسی

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۳۰
ارديبهشت

در صحنه های جنگ تیزبینی های خاصی داشت  گاهی پیش بینی هایی میکرد که خیلی از فرماندهان از آن عاجز بودند یک بار در سوریه در حال نبرد بودیم و هدایت آتش  بارهای سنگین بر عهده محمود بود در حین جنگیدن، ناگهان به من گفت سریع به بچه های توپ ۲۳ م م محموله تویوتا بگو منطقه را ترک کنند  و توپ را به جای امن ببرند ‌ احتمالا در دوربین تحرکاتی از تکفیری ها دیده بود که احساس کرد خطری بچه های توپ ۲۳ را تهدید می کند، به سرعت خودم را به اکبر و برادر حسینی رساندم و پیام محمود را به آنها گفتم  آنها هم معطل نکردند و توپ را جای امنی در همان نزدیکی انتقال دانند  ‌دقایقی نگذشت که دیدم نیروهای توپ ۲۳ نیروی دریایی جنوب کشور که در خط کناردستی ما مستقر بودند  و نتوانستند خطری را که محمود پیش بینی اش کرده بود ، حدس بزنند، مورد اصابت موشک هدایت شونده تکفیری ها قرار گرفتند و سه نفرشان به شهادت رسیدند.

مغز متفکر لشکر ۲۵ کربلا مازندران

 منبع کتاب شهید عزیز مجموعه خاطرات شهید رادمهر

 راوے: همرزم شهید مدافع‌حرم

محمود_رادمهر

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۳۰
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

قربة الی الله

نشستم همونجای همیشگی...

بدون تو...

دارم جای خالیتو میبینم...

روی همون فرش...

اصلا میدونی

مثل همون شب سرما هم رفته تو جونم

چقدر جایِ خالیِ تو سردِ محمود...

دست و دلم به نوشتن نمیره،

حرف از دلم به زبونم نمیاد...

بس که دلم تنگه محمود...

چهارده ساله که نشده بیام مشهد،

نشده بیام مسجد گوهرشاد،

نشده همون جای همیشگی بشینم و 

دلم برات تنگ نشه...

حتی وقتی با تو بودم...

حالا روزگارم رو ببین

نشستم

بی تو

وای به حال دلم...

یه وقتایی دلم برای سیدعلی خون میشه، برا مرتضی، برا مصطفی، برای حمید...حتی برای مهدی...

فقط این وسط مسیب زرنگ بود....بامعرفتای بی‌معرفت.

آخ که دلم میخواد زار بزنم

فریاد بزنم

همینجا

همینجای همیشگی

صدات بزنم

من که میدونم اینجایی

صدات بزنم و به امام رضا گله‌گیت رو بکنم

بگم که آقا اینجاست

اینجاست ولی دستم سردِ

اینجاست ولی تنهام

اینجاست و بهم سر نمیزنه...دستم رو نمیگیره...

اینقدر زار بزنم که بیایی

که کنارم بشینی

که بوی تنت رو حس کنم

که دست بندازی رو شونه هام

که...

محمودرضا!

بخدا ازت نمیگذرم اگه منو با خودت نبری...

دیگه خود دانی   رفیق

بخدا که اگه نیای... اگه نیای....

محمودرضا

جای همیشگی

منتظرتم

به یادتم

رو به گنبد طلایی امام رضا.....


ﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻮ ﺳﺎﻏﺮ ﺩﻟﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺷﺪ

ﻣﺪﺍﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺮ ﺩﻭﺍﻡ، ﺑﺎﺩﻩ ﺑﯿﺎﺭ....

رفیق

محمود

جای همیشگی

جای خالی تو

شهیدمحمودرضابیضایی 

@bi_to_be_sar_nemishavadd

  • دوستدار شهدا
۲۸
ارديبهشت


ارادت خیلی زیادی به شهدا و خانواده هاشون داشت...

یه آرشیو کامل از خاطرات و سیره زندگی شهدای دفاع مقدس داشت

یکی از تفریحاتش رفتن سر مزار شهدا بود هر موقع که توی زندگی به مشکلی برخورد میکرد دست به دامان شهدا میشد...

 اگر تشییع پیکر شهیدی میشد هر جوری بود خودش رو میرسوند...

زمان تشییع شهید قارلقی تا صبح بیدار بودند و در حال تدارک مراسم شهید...

وقتی میرفتیم گلزار شهدا ،با حسرت به سنگ شهدایی که سن کمی داشتن نگاه میکرد همیشه به حالشون غبطه میخورد، میگفت خوش به حالشون که تو سن پایین شهید شدند.

من بهشون میگفتم: ولی خوبه آدم مثل حبیب مظاهر باشه تا آخرین لحظه پای رکاب امام زمانش باشه آخرش شهید بشه.

ایشونم همیشه میگفت: اما لذت شهادت علی اکبر کجا و حبیب بن مظاهر کجا

شهید جاویدالاثر مدافع حرم

محمد اینانلو

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۲۸
ارديبهشت


همسرم خصوصیات اخلاقی که داشت اطرافیان می‌گفتند قیافه‌اش شبیه شهداست می‌گفت اگر من شهید نشوم اینطور که همه می‌گویند آبروم میرود محمد شخصیت آرام،صبور وباحوصله ای داشت همه ی خوبی هارا با هم داشت و درعین حال که فوق العاده مومن بود ،خیلی به روز بود آدمی نبود که در مسئله مذهبی تند باشد همیشه آرامش داشت هیچگاه درکاری اجبار نداشت ۱۵سال که با او زندگی کردم صدای بلند همسرم را نشنیدم عشقی که او به شهادت داشت مانع میشد بگویم ماراتنها نگذار،اما انتظار داشتم أین دفعه برگردد  بعضی اوقات حلالیت می خواست میگفت آخرش شهادت  است و مهم عاقبت بخیریست وقتی در سوریه بود از وضعیت آنجا می پرسیدم و میگفت نگران نباشید همه چیز امن و امان است من هم می‌گفتم زودتر برگرد و آنجا نمان  عید که راهیان نور جنوب بودیم چون محمدخادم ‌الشهدا بود ، قبل و بعد از عید جنوب بودیم و برای شهدای مدافع حرم کلیپ می‌گذاشت و میگفت دعا کنید سال بعد عکس من هم کنار شهدا باشد مطمئن بودم همسرم شهید می‌شود ، اهداف بلندی داشت اما اینکه این قدر زود شهید شود تصور نمی‌کردم.

راوے:همسرشهید جاویدالاثر

مدافع‌حرم محمدبلباسے

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۲۸
ارديبهشت


 همه ی ذکر و فکر احمد  جهاد و شهادت بود و همیشه تکرار می کرد:"دنیا.زندان.مؤمن.است" با آن رفاه و ثروت،به دنیا به گونه ای دیگر نگاه می کرد.دنیا برای احمد در حد مردار سگ بی ارزش بود.

در یکی از مأموریت ها یکی از دوستانمان شهید شد من نتوانستم ناراحتی خود را نگه دارم و جلوی احمد گریه کردم.

احمد جلو آمد و دست روی شانه ام گذاشت و گفت "یادت هست زمانی که سید حسن نصرالله به استقبال پیکر پسرش،سید هادی آمد؟ حتی یک قطره اشک از چشمانش جاری نشد و از خودش ضعف نشان نداد.اما شنیدم بعداً او در خلوت برای از دست دادن فرزندش گریه کرده بود.تو هم باید همین کاررا بکنی که نشان دهی به راهی که انتخاب کرده ای وکاری که انجام می دهی اعتماد داری "

خاطرات شهیداحمدمشلب 

راوی:علی مرعی (دوست شهید)

https://t.me/AHMADMASHLAB1995

  • دوستدار شهدا
۲۶
ارديبهشت


در اربعین سال ۹۴ موکبی به همراه تعدادی از دوستان همرزم در کربلا زده بودند، علی آقا یکی از ارکان آن موکب بود و برای خدمت به زوار امام حسین (ع) سراز پا نمی شناخت.

بعد از بازگشت از کربلا عازم سوریه شد و به عنوان یک فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.

بعد از پایان ماموریتش در سوریه مجددا ًبرای پیداکردن اجساد مطهر شهدا، عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد 

و در اردیبهشت ۹۵ در آخرین سفرش برای پیداکردن شهدای لشکر ۲۷ حضرت رسول الله(ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقه کانی‌مانگا، پنجوین عراق، چندین شهید پیدا می کند و در آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت مےگوید «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی ازپاهایش قطع و پای دیگر هم خرد میشود و در همانجا به خیل شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش میرسد.

شهید علیرضا شمسی پور

جستجوگر نور

مدافع حرم

https://eitaa.com/ahmadelyasi1369

  • دوستدار شهدا
۲۶
ارديبهشت

خیلی حال میده یه بچه خوشگل دنیا بیاری خیلی حال میده تو کوچیکی همه جا از ادبش و تو بزرگی از اخلاق و صفا و صمیمیت و معرفتش حرف بزنند

 خیلی حال میده به سن جوونی که رسید وقتی نگاش کنی دلت بره خوشگل،خوشتیپ،شیک 

خیلی حال میده وقتی دفاع از حرم و انسانیت میاد وسط دیگه بی خیال همه چیز بگه می خوام برم  و تو بگی خدا به همراهت مادر 

ولی...

از همه اینا باحال تر می دونی چیه؟

 اینه که وقتی بعد چندین سال چشم انتظاری استخونای پسر خوشتیپتُ بیارن کفن بگیری سمت آسمون و آروم بگی اللهم تقبل منا هذا القلیل

شهید مدافع حرم میثم نظری

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا