شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۶
فروردين


بسم رب الشهدا و الصدیقین

با یاری خدا و توسل به اهل بیت (ع) این وصیت نامه را مینویسم, انشالله که بعد از مرگم باز و خوانده شود ,سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند .من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از  اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند .خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست . 

بعد از مرگم به پدرم توصیه میکنم که مانند اربابم حسین ع صبر کند و بیتابی نکند و خوشحال باشد که در راه خدا جان دادم و همینطور مادرم به مدد اسوی صبر و استقامت در کربلاحضرت زینب (س) صبور باشد چون با گریه هایش مرا شرمنده می کند.

هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنیدیک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س)بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید.

هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی بعنوان کمک بدهید.

از خواهران و خانواده ای آنها طلب حلالیت میکنم اگر نتوانستم نقش برادری خوب را ایفا کنم.

در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلاقرار بدهید.

تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست

.مهم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که بدترین شرایط اجتماعی ,اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.

 امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.                                    

این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله

مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر 

 چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم

سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام

سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم

اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یو الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسینو اصحاب الحسین ع                                          بسیجی حسین معز غلامی

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

پاسدار شهید مدافع حرم

سعید خواجه صالحانی

تاریخ تولد:  1368/1/8

تاریخ شهادت: 1396/1/4

محل تولد : تهران

محل شهادت : سوریه . حما

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

رفیقان می روند نوبت به نوبت....

پاسدار حسین معز غلامی از دوستان شهید کامران نیز در نبرد با تکفیری ها به فیض شهادت نائل آمد و به دوستانش ملحق شد.

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

شهد شیرین "شهادت" را کسانی می چشند که...

شیرینی گناه به مذاقشان خوش نیاید... 

شهید ابراهیم عشریه

مدافع حرم

تاریخ تولد : ۵۶/۶/۱

تاریخ شهادت : ۹۵/۱/۲

@MolazemanHaram69

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين


همه جا عید  نیست پولهای عربی غربی صرف نسل کشی مسلمانان میشود تا اسراییل  در امنیت بحیات خود ادامه دهد 

لعنت الله علی قوم الظالمین

کودکان در خون غلتیده

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

شهیــد مرتضـــی خـــدادادی

  ولادت: 1366 

  شهادت :24 آبان 1394

  مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50

پارسال همه رفتن کربلا شهیدمرتضی بخاطر مشغله کاری زیاد نتونست مسافر کربلا باشه خیلی غصه میخورد براش شده بود یک اندوه, یه غصه...

 همیشه سر زبانش همین بود خدایا از قافله حسین (علیه السلام) جاموندم تا برج ۶ سال ۹۵ وقتی اعزام شد سوریه به خانوادش گفت امسال صددرصد میرویم کربلا تو دلم افتاده امسال کربلایی میشم من میروم سوریه انشاالله اربعین برگشتم آمادگی داشته باشید همینکه برگشتم برویم کربلا ...

روزی که قرار بود اعزام بشن صبحش تعریف میکرد که فقط برام دعا کنید اسیر نشم چون خواب دیدم این دفعه شهید میشم همسرش ناراحتی کرد پس من اجازه نمیدم تو بری سوریه...

مادرش گفت من دوست ندارم بری سوریه چند وقته رفتی جهاد کردی بسه !!!...

اگه بحث جهاد باشه بنظرم کافیه تو جهاد تو کردی با حرف مادرش آقا مرتضی خیلی ناراحت شد بعد به جواب مادرش گفت شما چطور دلتون راضی میشه سرباز بی بی زینبو مانع رفتنش بشید...

با این حرفش مادرش بغض کرد و اشک از چشماش جاری شد اون روز مادرش راهی شیراز بود با این حرف شهید مرتضی اون روز مادرش که هم ذوق کرده بود هم بغض بخداوندی خدا مادرش ازتهران تا شیراز گرسنه وتشنه رفت یک مادر پیرفقط با صبحانه ای که ساعت 8 میل کرده بود راهی شدتا صبح فردای اون روز ...

بعد رفتن شهید مرتضی به سوریه چند وقتی گذشت تا اینکه یک روز تماس گرفت به خانوادش گفت که من دارم میام حاضر باشید بریم کربلا خواب دیدم رفتم کربلا ان شاالله رسیدم سریع میرویم هممون کربلا... 

یک هفته به اومدنش مونده بود که گوشیش خاموش شد تا 10روز خانواده چشم انتظار از دنیا بیخبر که یک روز رفیقش کوله پشتی و وسایلاشو آورد خبر شهادتش را به خانواده داد.

دوستان و همرزمانش تعریف کردن که اون روزی که شهید شربت شهادتو نوشیدن صبح از خواب بلند شده موقع صبحانه برای دوستانش تعریف کرده که امشب خوابی دیدم منو حلالم کنید فکر میکنم امروز نوبت منه بچه ها زدن زیر خنده به شوخی گرفتن.

بعد صبحانه سریع رفت دوش گرفت لباسای تمیز پوشید بعد لباس مخصوصشو پوشید رفت دنبال کارای روزانش هیچ وقت کسی متوجه نشد مرتضی چطوری رفت چطوری شهید شد همان روز شهید مرتضی با چندتا از دوستان عزیزش راهی کربلا شدو با کاروان (اباعبدلله الحسین کاروان شام و دمشق) همسفر شدن... 

سوم و هفتم شهید عزیزم با اربعین سرور و سالار شهیدان اباعبدالله یکی شد

خودش به تنهایی بدون خانوادش رفت کربلا ....

"شهید مرتضی کربلایی زیارت قبول"

روحــش شـاد و یـادش گـرامــی

گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

 برادرهمسر شهید محمد جواد قربانی:

آقا محمد جواد فرمانده پایگاه بسیج حاجی آباد بودند.

فرمانده ای منظم جدی مقتدر و...

من هم عضو بسیج بودم.

یکبار سر یکی از جلسات دیر رسیدم.

در را قفل کردند و گفتند:چرا دیر آمدی؟

باید سر وقت خودت را میرساندی،حتی شما بسیجی عزیز

هیچ وقت اگر دیر می آمدم یا کم کاری می کردم،از من هم نمی گذشتند و می گفتند من از پارتی بازی خوشم نمی آید.

 آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين


شهیدمدافع‌حرم عبدالرضا مجیری

عبدالرضا در سلام کردن همیشه پیش قدم بود،طوری که هر وقت زنگ خانه را میزد و ما میگفتیم کیه؟ بجای اینکه خودش را معرفی کند یا بگوید باز کن یا...میگفت:سلام..ما هم به شوخی وقتی شهید مجیری زنگ خانه رامیزد،میگفتیم : سلام آمد!

حساسیت به حق الناس

همسرشهیدعبدالرضامجیری

خیلی دقت روی حق الناس داشت؛ به عنوان مثال برای خرید میوه، وقتی می خواست میوه جدا کند آنقدر حواسش بود که اگر ناخنش به میوه ای می خورد همان را بر می داشت که نکند به اندازه ذره ای حق الناس شده باشد.

@Haram69

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

  • دوستدار شهدا
۰۵
فروردين

سید حکیم یکی از همین فرماندهان چشم بادامی افغانستانی است. او هم همچون خیلی از شهدا خوب می‌دانست هر چه گمنام‌تر باشد به خدا نزدیک تر است. این دست‌های خالی ما در مقابل روح بزرگ او شرمگین و از نفس افتاده است.

خبرگزاری تسنیم- ن. موسوی

پنج سال از جنگی که تروریست‌ها در سوریه و عراق راه انداخته‌اند، می‌گذرد. تمام هجمه و توان و نیروی نظامی خود را به صحنه آوردند اما پنج سال است که سوریه مقاومت می‌کند. نسلی تازه از مجاهدان و مدافعان حرم برای دفاع از کیان اسلام، پا به بیرون مرزهای خاکی گذاشته‌اند. آسمان شام، بیروت، تهران، کابل، مشهد، بغداد، و... برای همه آن ها یکی است.

در میان همه این غیورمردان آوازه رشادت‌های فاطمیون بلندتر از دیگران شنیده می‌شود. حالا همه کلیشه‌های رسانه‌ای از ملت افغانستان شکسته است. مردانی از سرزمین افغانستان، خط مقدم دفاع از اسلام شده‌اند. مردان افغانستانی‌ای که سال‌ها تجربه جهاد افغانستان و دفاع مقدس ایران را با خود به همراه داشتند. رزمندگانی از سپاه محمد(ص) و تیپ ابوذر که سال‌ها در میادین دیار خود برای ریشه کن کردن ظلم و ستم جنگیدند و در این راه بسیاری از دوستان و همرزمان خود را از دست دادند.

فاطمیون پیش از این هم مردانه جنگیده و ایستادگی کرده‌اند. سال‌های سال است که خاکریز به خاکریز اسلحه به دوش می‌گیرند و برای دفاع از حقیقت دین، در برابر کمونیست کافر، لیبرال ولنگار و وهابی تکفیری می‌ایستند. اما نه مدال شجاعتی گرفتند و نه عنوان رسمی برای همه روزهای ایستادگی‌شان، مطالبه کرده‌اند. توقعی هم ندارند. نمونه واقعی «مردان بی ادعا» در روزگار اسم‌ها و رسم‌ها شده‌اند.

همه جای دنیا غیور مردان و سربازانی که بخشی از عمری خود را در جنگ‌ها سپری می‌کنند و خسته و زخمی به دیار خود بازمی‌گردند، مورد لطف و توجه قرار گرفته و شایسته دریافت مدال شجاعت از مدیران خود می‌شوند. در جغرافیای اسلام نیز همه رزمندگان مقاومت مورد احترام هم کیشان و هموطنانشان هستند و جایگاه والایی در جامعه خود پیدا می‌کنند. اما ماجرا برای مجاهدان افغانستانی گویا تفاوت دارد.

هیچ گاه از کسی مزدی برای مجاهدت شان طلب نکردند و هیچ‌گاه بابت تمام سال‌هایی که اسلحه در دست در سخت ترین شرایط جنگی ایستادگی کردند، موقعیت خاصی اجتماعی، مالی یا سهمیه ای نخواستند. دوباره همانند قبل از نبرد در افغانستان به سراغ شغل‌های سخت و کم درآمد رفتند. از فرمانده‌ای که گچ بری پیشه کرد تا پرچمدار مقاومتی که تن به چوپانی و قنات کنی داد. این شغل‌ها در عین اینکه مانند صاحبانشان شریف‌اند، اما حرف بزرگی دارند از بی پیرایگی قهرمانی که آن‌ها را برمی‌گزیند و تلخی اجحافی که در هدر رفت استعداد و قدردانی از ایثار آنان صورت گرفته است. مردان ساکن شده در ایران، فاطمیون مانند «حکیم فاطمیون» و «ابوحامد» کاری به قضاوت‌های عامه یا بی‌توجهی مسئولان نداشتند و سر معامله با کسی دیگر، بازکردند. نه تنها ادعایی نداشتند بلکه ایران را پایتخت جهان اسلام می‌دانستند و زندگی در جغرافیای ایران حتی بدون کوچکترین امتیاز، برایشان با اهمیت بود.

بعد از مدتی دوباره شیپور جنگ در امت اسلام نواخته شد. دوباره در گوشه‌ای از این دیار مسلمانان به دست تروریست‌ها به خاک و خون کشیده شدند و ناموس اسلام مورد تعرض تکفیری‌ها قرار گرفت. این بار نه در افغانستان که در سوریه مسلمانان به دست گروه‌های تروریستی مختلفی همچون داعش سلاخی شدند و فرزندان و کودکان بی گناهشان در جریان این یورش وحشیانه یکی یکی کشته شدند. ندای هل من ناصر ینصرنی مسلمانان بی پناه، مردان مقاومت را از گوشه و کنار جغرافیای اسلام فراخواند تا برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) و نجات مسلمانان مظلوم به پا خیزند و خیزشی دوباره در خط مقاومت اسلامی به پا شد. در این نبرد باز دوباره مردان مقاومت افغانستانی پیشقراول بودند.

حالا بعد از گذشت چند سال، نام فاطمیون، آشناتر از قبل همچون نگینی در پهنه جهاد و مقاومت اسلامی می‌درخشد و آوازه سرداران بی ادعای افغانستانی در دنیا طنین انداز شده است. سردارانی که کتوم بودند، حالا خدا نامشان را بر سر زبان‌ها زنده کرده و رعب از هیبتشان را در دل تروریست‌های داعش انداخته است. جهاد فاطمیون رنگ سهم‌خواهی ندارد و برخلاف تمام تلخی‌هایی که به واسطه برخورد ناپسند با مهاجران افغانستانی در کامشان ریخته شد، بی‌منت برای دفاع از امت اسلام جان خود را بر سر دست گرفته و رهسپار نبرد با هولناک‌ترین و دژخیم‌ترین سربازان کفر شده‌اند.

سید حکیم یکی از همین فرماندهان چشم بادامی افغانستانی است. یکی از همان مردان خوش سیرتی که گمنام زندگی کرد، گمنام مبارزه کرد و در گمنامی به شهادت رسید. او هم همچون خیلی از شهدا خوب می‌دانست هر چه گمنام‌تر باشد به خدا نزدیک تر است. دل در گرو تعلقات دنیا نبست و در مسیر جهاد و احیای خط مقاومت اسلامی تمام جوانی، زندگی و در نهایت جان خود را تقدیم کرد. کسی که هیچ گاه از خودش و از کارهایی که انجام می‌داد برای کسی نگفت و نان شهرت نخورد و میوه شهامتش را به دنیا نفروخت. حالا به جز چند خاطره محدود و روایات حضورش در شهرهای سوریه چیزی از این سردار گمنام نیست و این دست‌های خالی در مقابل روح بزرگ او شرمگین و از نفس افتاده است.

  • دوستدار شهدا