شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۷
فروردين

بسم رب الشهدا و الصدیقین

رزمنده دلاور سپاه اسلام لعل محمد امینی  به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.

شهید از کرمان

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۷
فروردين


دلم " تنگ " است

برای یڪ دل‌تنگے

ازجنس جا ماندن

کہ درمانش رسیدن باشد

رسیدن بہ قافلہ ی

یارانے سفرڪرده 

شهیدابوالفضل راه چمنی

حرف دل

همسرشهیدراه چمنی

اولین سالگرد شهادت شهید راه چمنی 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۷
فروردين

بسـم رب الشهـداء و الصـدیقین

دجال ها و حرمله ها را مهاجم

مارا مدافعان حرم آفریدند 

خلاصــه از

زندگینـامه 

شھیـد مـدافع حـــرم 

lحمـــد جمعــه محمـدی

ولادت تا شهادت 

به روایت

برادر شهــــــــید

شهید محمدی

 ..فرزند. محمد ایوب محمدی .

درتاریخ 1366/9/25 در مهمانشهر بردسیر کودکی چشم به جهان گشود

که نام وی را (محمدجمعه)گذاشتند

 شهید محمدی  

سومین فرزند خانواده بود.

شهید محمدی

دوران کودکی خود را در یک خانواده بزرگ و مذهبی سپری نمود

 دوران نوجوانی خویش رابه تحصیل تا مقطع راهنمایی گذراند

در ادامه فراگیری علم و دانش به فراگیری قرآن و نماز هم میپرداخت

و همیشه در جلسات مذهبی و مناسبت ها و ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان امام حسین ع در حسینه و هیئت محل سکونت شرکت میکرد و حضور فعال داشت, وی یکی از حامیان و شخصیت بارزی بود که بین بچه های هیئت نمونه بود.و کمک های مالی در ایام و مناسبت ها انجام میداد

و به محرومان و خانواده های بی بضاعت کمک میکرد

وی پس از اتمام دوره راهنمایی به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور به ترک تحصیل شد

 و به تامین مخارج زندگی به کمک پدر به کار و تلاش پرداخت

اخلاق و رفتار خوبی داشت

احترام خاصی به بزرگترها میگذاشت

شهید محمدی

در سن (25)سالگی به با هم فکری و کمک خانواده تصمیم به ازدواج گرفت

وحاصل این ازدواج یک فرزند (1)ساله می باشد به اسم (ابوالحسن محمدی ).

.و تنها یادگار برای خانواده

همیشه از اوضاع و احوالات منطقه باخبر بود

از جنایت ها و بی حرمتی ها و ظلم و ستم تکفیری های سلفی.صهیونیستی

داعش و...

به ستوه آمده بود

وباید کاری میکرد

با خانواده صحبت میکرد که اجازه دهد

قدمی در راه دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب س .حضرت رقیه س و انسانیت بردارد

شهیـد محمدی

پس از اسرارهای فراوان رضایت خانواده را گرفت

و با جمعی از دوستان برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شد

اواخر مآموریتش بود

وقرار بود به مرخصی بیاید

سرانجام در حلب منطقه (القراصی) دریکی از عملیات ها

 در درگیری با گروه های تکفیری در حالی که برای کمک و نجات, همرزمان زیر آتش دشمن که #محاصره شده بودند, با شجاعت و دلاور مردی خود 

 اقدام به شکستن محاصره میکند.

و در حین عملیات شکستن محاصره مورد اصابت گلوله ای از گروه های تکفیری صهیونیستی 

به پای وی اصابت میکند و مجروح میشود

و درحین انتقال به بیمارستان به شهادت میرسد

و در تاریخ :  1394/8/12 

به فیض شهادت نائل آمد

و به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه دفاع از حرم و انسانیت بود رسید

پیکر مطهر شهید والامقام را

پس شهادت به محل زادگاه وی منتقل شد

و پس از وادع خانواده، دوستان اقوام بستگان و همرزمان و بر دستان مردم شهید پرور منطقه سوزمه قلعه سرپل تشییع و در گلزار شهدای بردسیر 

به خاک سپرده شد

روحــــش شــاد و یـادش گــرامــی

شهــــــــدا 

را یاد کنید با ذکر صلـــوات

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ


  • دوستدار شهدا
۱۷
فروردين


شهید سید علی اکبر موسوی

از خمینی شهر

از رزمندگان لشگر فاطمیون

در دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه

به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

@jamondegan


بسم رب الشهدا

دو مدافع حرم شهید محمد رضایی و شهید محمدآصف جمالی از کاشان، در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

از ناحیه مقاومت بسیج کاشان به طرف میدان کمال الملک تشییع می شوند و در دارالسلام کاشان در قطعه شهدای مدافع حرم به خاک سپرده خواهند شد.

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۱۷
فروردين

پرواز پرستویی دیگر 

شهید مدافع حرم عباسی بخیل شهدا پیوست.

@molazemanharam69


بسم رب الشهدا والصدیقین 

 مدافع حرم حضرت زینب (س)

«حیدرجنتی» در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

@MolazemanHaram69

  • دوستدار شهدا
۱۶
فروردين



پاسدار شهادت طلب مدافع حرم که در نبرد با تروریست های تکفیری در حماه سوریه به فیض شهادت نائل آمد.  روحش شاد و یادش گرامی باد

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۶
فروردين

تازه به عنوان نیروی پیاده به گروهان شهید جمعه خان تزریق شدیم، شهید خدادادی سر دسته بود.

پسری جوان و شجاع ...

در مدت ده روزی که کنار این شهید گرامی بودم شبها در خط تثبیت حدادین به عنوان سردسته از بچه ها سرکشی میکرد و با بقیه سردسته ها به شناسایی میرفت....

تا دو روز مونده به عملیات حندرات ۱...

شهید خدادادی، بچه های که زیر مجموعه اش  رو جمع کرده بود.

من تو دسته شهید خدادادی نبودم، تازه وارد بودم و از دور نظاره گر کارهای شهید بودم.

به بچه ها میگفت: اسلحه شان را تمیز و امتحان کنند و بعد به بچه ها گفت چون شب پیاده به سمت منطقه مورد نظر میریم، سرو صدا نکنند ، چیزهای براق ؛ مثل فندک، چراغ قوه ، انگشتر و چیزهایی که باعث جلب توجه دشمن بشه همراه نداشته باشند.

شهید خدادادی روز رفتن به سمت حندرات دسته خودشو جمع وجور کرد و مقداری راه رو با ماشین به مقر حزب الله رفتیم...

البته ناگفته نماند که ما هم جزء دسته دیگر، با شهید خدادادی همراه بودیم.

در مقر بچه های حزب الله دوباره لوازمی اعم از مهمات و اذوقه راه که کم داشتیم گرفتیم وشب ساعت ۹شب به سمت ماشینهایی که از قبل مهیا شده بود حرکت کردیم، بعد به نقطه ای رسیدیم که باید بقیه راه را پیاده میرفتیم....

شب عید قربان بود تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۰

صبح ۱۳۹۳/۷/۱۱بعد از هفت یا هشت ساعت پیاده روی ، ساعت ۶ صبح به منطقه مورد نظر رسیدیم.

ما سه تا گروهان بودیم، تقسیم شدیم.

و دسته شهید خدادادی هم جزء گروهان ما بود .

هجوم منطقه مربوط به گروهان ما بود که مجموعا به ۸۰ نفر نمی رسیدیم...

با نام خدا همون اول وقت کارو شروع کردیم...

دشمن بی خبر بود ...

تا ساعت ۸ صبح شهرک و گرفتیم.

در این میان شهید خدادادی هم خوب کار میکرد...

یادمه یکی از مقرهای دشمن ،که مرکز اتصالاتش بود، یعنی مخابرات دشمن، شهید خدادادی آنجا را گرفته بودند

تا ۸ صبح شهرک پاکسازی شد، بچه ها در بعضی از خانه ها سنگر تثبیت زدند...

ساعتی طول نکشید که محاصره شدیم

 یعنی دورتا دور دشمن ...

از ۹ صبح درگیری به شدت اوج گرفت شهید خدادادی هم با دسته اش جلو رفته بود اخرین خانه ها...

روبروی دشمن در مقابل شون توی باغات زیتون...

تا ساعت تقریبا بین ۱۲ ظهرتا ۱...

دیگه بچه ها بریده بودند ... بعد از پیاده روی شب، بدون استراحت هجوم کردند خستگی، تشنگی، دوره شدن بچه ها و نداشتن مهمات اضافی، نرسیدن کمکی، شهید شدن بهترین دوستانشون جلو چشمشون که تا دیروز در یک مقر سر یک سفره با هم بودند....

براشون دردناک بود...

به هر حال...

با مواجه شدن این همه کم وکسری بچه ها مجبور به عقب نشینی شدند.

شهید خدادادی رو هم دیدم که با تعدادی از بچه ها با یک ماشین به سمت عقبه میرفت ولی چون بچه ها با منطقه آشنایی نداشتند اشتباهی سمت دشمن رفته بودند...

وقتی شهید خدادادی به نزدیکی دشمن رسیده بودند متوجه شده بود راه رو اشتباه اومده، کار از کار گذشته بود تا به خود جنبیدن که ماشینو دور بدند زیر اتیش دشمن زمین گیر شدند بین اون بچه ها حفیظ همون جا شهید میشه و شهید سیداسماعیل هم...

تعدادی از بچه ها زخمی، که  جیش سوری با اونها سر میخورند و نجاتشان دادند...

ولی پیکر حفیظ همون جا، جا موند که بعد ۷ یا ۸ روز بعد میارن ...

روحش شاد ویادش گرامی.

راوے: ابـوماهـان

گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ








  • دوستدار شهدا
۱۶
فروردين


خاطره

یادش بخیر،یک ماه از خدمتم میگذشت،تازه داشتم نیروهای جدید رو با خط مقدم آشنا میکردم.

منطقه قاسمیه، آموزش نیروها تمام شده بود.

زمانی که نیروها رو خط مقدم بردم ،اولین بار غلام رو اونجا دیدم.

نیروهای ما با غلام هم گروهی بودند و میشناختنش. همین که به منطقه رسیدیم،غلام سمت دوستان و هم گروهی های خودش رفت.

 ولی بچه ها تا غلام رو دیدن، همه به طرف دیگری رفتند و کم محلی کردند. غلام،با لبخند قشنگی به سمت من اومدو سلام کرد.

بعد از احوالپرسی، پرسیدم: چیکار کردی که اینطور از دستت فراری هستند، خندید و گفت: اینا توی پادگان قربون صدقم میرفتن اما حالا که یک  قناصه دستشون گرفتند دیگه منو نمیشناسن.

از صداقتش خوشم اومد بچه ی  رو راستی بود. اسمم رو پرسید و گفت: چند وقته اینجایی؟بعد از گفتگو با هم دوست شدیم (دوستی اینجا چقدر آسونه)

گاهی توی منطقه میدیدمش ماشاالله جگر شیر داشت، چند وقت تخریب رفته بود.

انقدر جلو رفته بود که نیروهای ما به اشتباه میخواستند شکارش کنند.

وقتی که برگشت به سراغم اومد و گفت:خوبه که نیروهات کاملا با قناصه وارد نشدن وگرنه منو  کشته بودن.

داستان رو از بچه ها هم پرسیدم،گفتند: آره یکی با  بادگیر مشکی، بین ما و دشمن بود ،

ما هم شلیک کردیم

در آخر هم بچه ها و هم غلام رو توجیه کردم.

چند روز بعد، فهمیدم به مکانیکی ،رفته.ماشاالله یک جا بند نمیشد.

هر وقت که میدیدمش خوشحال میشدم چون همش خندون بود،هر وقت هم که من رو جایی میدید ،با صدای بلند صدام میکرد.

وایستا داداش! کارت دارم...

بدو بدو  به سمتم میومد  و با خنده یک میوه بهم میداد.

دوستان قدیمیم بهم میگفتن با این گرم نگیر ،آدم درستی نیست.

 منم در جواب بهشون میگفتم: لیاقت داشته که (بی بی زینب) خریدارش شده.

هفته ای یک بار برای استراحت به مقر عقبه( سراج) میرفتم. اون یک روز هم با شیطنت های غلام ، چه روزی میشد!! 

یک شب به اتاقم امد وگفت داداش، مسئول مکانیکی یک ماشین بهم داد.در جواب  گفتم: خوب کجاست؟ گفت :مغازه است،مغازه در شهر کفرین بود

پرسیدم: چرا نیاوردی؟، گفت :مثل توی فیلمها روشن کردم. ولی هرچه دنده میزدم خاموش میشد،بهش گفتم :اصلا ماشین سواری بلدی؟

 آخرش گفت: نه

و ما چقدر خندیدیم، خودش از ما بدتر میخندید.

گروه فرهنگی سرداران بی مرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

  • دوستدار شهدا
۱۶
فروردين


« بِسـم ِ ربـــــِّـ  الشــُّـهـداءِ  والصِّـدیقیــن »

گذرے بر سیره شهید 

⇠محمد همیشه نمازشو اول وقت میخوند و یک شب نمیشد محمد برای نماز به مسجد نیاید. محمد خیلی مهربون بود و حتی یک بار عصبانیتشو ندیدم. محمد خیلی به روزه اهمیت میداد و علاوه بر رمضان ؛رجب و شعبان رو هم روزه میگرفت. تو منطقه های فقیر نشین میرفت کار میکرد(بنایی ) ولی پول نمیگرفت. همت زیاد داشت.

نقل از دوست شهید

⇠چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم. شب که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم. وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود.

شهید محمد هادی نژاد 

نقل از مادر شهید

تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۷

نحوه شهادت:اصابت موشک و قطع شدن سر.

چه زیبا اقتدا کردی به پسر زهرا

معراج عشــــــق

 @mearaj_eshgh 

  • دوستدار شهدا
۱۶
فروردين


شهید قاسم غریب پس از مجاهدتهای فراوان در سپاه استانهای قم و گلستان و مجروحیت در درگیری با پژاک، در ٢۴رمضان سال ٩۴ در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه آسمانی شد.

شهید قاسم غریب در تاریخ ١٣۶١/٠١/٠١ در روستای سیدمیران استان گلستان به دنیا آمد. بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نان حلال، شیرمردانی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد.

او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب، پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد.

شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید صادق تازیکه گذراند و دوراه راهنمایی را به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و در دبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول تحصیل شد.

قاسم غریب در سال ١٣٧٩بعد از اخذ مدرک دیپلم، در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (؏) شرکت کرد و قبول شد و رسماً به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.

 او ۵سال بعد در سال ١٣٨۴در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر۶و ٨ساله بنام های امیرعباس و

محمد امین است.

 او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و در این شهر زندگی می کرد. طی این سالها او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین ۴ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد.


💠 بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ مردم پایه سپاه نینوا پیوست.

 اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دروی از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به به این کشور رهسپار شد.

 او به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در ٢۴رمضان سال ٩۴در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.

 به گواه اکثر همرزمان، دوستان، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با «شربت شهادت»

نمی شد سیراب کرد و آنقدر ذوب در ولایت و دوستدار ائمه اطهار علیهم السلام بود که ذره ای از تلاش برای نجات مسلمین بر نمی داشت. او مداحی بود که آخر مداحی هایش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه می کرد و در آخر هم به این مقام نایل شد.

 قاسم غریب خلیان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال٨٧ در جمع یگان ویژه پاسداران در معیت فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای و سرلشکر عزیز جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران و سید یحیی رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که خلبان این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود.

روحش شاد، یادش جاویدان.....

منبع:  

http://mohebbin.net/portal/?task=contents&id=323

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافع حرم قم

  • دوستدار شهدا