بیاد تمامی شهدای مظلوم اسلام
برادران شهید
سید مجتبی حسینی
سید اسماعیل حسینی
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یا صاحب الزمان
@sardaranebimarz
بیاد تمامی شهدای مظلوم اسلام
برادران شهید
سید مجتبی حسینی
سید اسماعیل حسینی
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یا صاحب الزمان
@sardaranebimarz
مادر شهید"حسن قربانے" دومین فرزندش(محمد قربانے) را فدای دفاع ازحریم اهل بیت(ع)ڪرد
وداع خانواده شهیدمدافع حرم لشڪرفاطمیون "محمدقربانے" درمعراج شهدا
@jamondega
┅┄
انا لله و انا الیه راجعون
خبر شهادت ۳ تن از رزمندگان دلاور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
درگیری با عناصر تروریستی داعش تایید شد
@modafeonharem
بسم رب الشهداء و الصدیقین»
مقام معظم رهبری:
باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
حسینی ها قسمت شان، شهادت است.
شهید علی یعقوبی
متولد سال 1362،
پسری خونگرم و بسیار شیرین
که لقب علی قند را از جانب پدربزرگش می گیرد.
روزهای شیرین کودکی اش را در دوران #جنگ_داخلی و خون و خونریزی و... افغانستان می گذراند.
همین مسئله نیز مانع ادامه تحصیل علی و خیلی های دیگر می شود.
سایه های سیاهِ حاکم بر مردم ما
حتی اعتقادات و باورهای دینی مردم را هدف قرار گرفته
و با حکومت نظامی از برپایی و شرکت مردم در عزاداری های امام حسین(ع) جلوگیری میکردند.
اما با وجود تمام سختی ها و مشکلات هیچگاه عشق امام حسین(ع)،
از دل های مردم بیرون نرفت، بلکه عشق به سالارشهیدان بیش از پیش در دل ها جا گسترده بود.
شهید علی یعقوبی نیز یکی از همین دوستداران اهل بیت بود که با تمام سختی ها،
بازهم در دسته های عزاداری مولایش حسین حضور موثر داشت.
سال 1376با ورود طالبان به افغانستان شرایط زندگی بسیار سخت می شود
و پدر مرحوم شهید علی یعقوبی بار سفر به سمت کشور شیعه نشین ایران می بندد.
مدت ها می گذرد...
شهید یعقوبی، با شنیدن خبر حملات تکفیری ها به سوریه و حرم حضرت زینب(س)
طاقت نمی آورد و با پیوستن به لشکر پرافتخار فاطمیون؛ سعی در انجام رسالتش می نماید.
وی در میدان رزم همانند دیگر هم رزمانش به مقابله با گروهک های تروریستی و دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع، می پردازد.
و در همین راه یکی از دستانش مجروح می شود و جهت درمان و استراحت به مرخصی می آید.
به او اصرار می کنند که دیگر به سوریه باز نگردد و همینقدر تکلیف کافیست
اما او گوشش بدهکار این حرف ها نبود؛
حتی در این ایام بصورت مداوم به دوستان مجروحش در بیمارستان سر میزند و کمک شان می کند.
قبل از پایان مرخصیِ مجروحیتش دوباره عزم رفتن می کند.
قبل رفتن با خواهرش تماس می گیرد،
اما اصرار خواهر نیز فایده ندارد
خواهرش بین اصرار هایش برای بازگرداندن علی به خانه، به او می گوید: داداش #شهید میشی؟!
و علی با لبخند می گوید:
من لیاقت شهادت در راه حضرت زینب(س) را ندارم.
اما سرانجام وی در عملیات نبل و الزهرا جام شهادت را می نوشد.
بعد از شهادت علی مادر بزرگوارشان خیلی غصه می خورند،
همیشه با خود سخن گفته و از علی یاد می کردند
چندباری هم در بیمارستان بستری می شوند
اما باز هم تغییری در حال ایشان بوجود نمی آید
سرانجام نیز دارفانی را وداع می گویند.
بعد از فوت مادر، پدر نیز طاقت نمی آورد
و 5روز بعد به جمع همسر و پسر شهیدش می پیوندد.
نامش ماندگار و راهش پایدار باد!
(بمناسبت سالگرد شهادت علی یعقوبی)
گروه فرهنگی سرداران بی مرز
@Sardaranebimarz
yon.ir/GXQft
بسم رب الشهدا والصدیقین
مدافع حرم حضرت زینب(س)
در راه دفاع از حرم عقیله بنے هاشم حضرت زینب(س)
به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ڪرمان
شهادتت مبارڪ
@jamondegan
گفتگو با همسر شهید زائر شاه؛ از شهدای لشکر فاطمیون
شهدای مدافع را فراموش نکنیم
تنها چهار سال داشت که دست روزگار واژه پدر را برای همیشه از دفتر زندگیاش پاک کرد. زائر شاه سالها با حسرت حضور بابا روزگار گذراند و همه سهم او از پدر قاب عکسی خاموش و بیصدا بود که هر روز و شب از روی طاقچه به او لبخند میزد. پدرش حاج محمد از قربانیان جنگ طالبان در افغانستان بود. جمشید دلش میخواست بهترین بابا برای تنها دخترش زهرا باشد. اما انگار تقدیر چیز دیگری بود و زهرا هم باید درست مثل بابا سالها در حسرت حضور بابا زندگی کند. در این نوشتار زندگی شهید جمشید زائرشاه را از بیان همسرش طاهره علیزاده مرور میکنیم.
خانم علیزاده همسر شما یکی از قهرمانان نابودی داعش است، فکر میکنید شما و دیگر همسران شهدا چه نقشی در این پیروزی داشتهاید؟
به نظر من شهید یک بار شهید میشود ولی بازماندگان شهید به خصوص همسرش هر لحظه شهید میشود به خصوص اگر بچهای از شهید برایش به یادگار مانده باشد. هر بار که دخترم برای پدرش دلتنگی میکند، هر بار که در خیابان دختری را میبیند و نگاهش پر از غم میشود . هر بار که جای خالی او در خانه احساس میشود ما میمیریم و زنده میشویم. به نظر من همسر شهدا در اجر و صواب شهادت شهدا و همچینین وقوع این پیروزی بزرگ نقش مهمی دارند چرا که بعد از شهادت شهید همه مسئولیت زندگی به عهده همسر شهید است و باید برای بچه هم پدر باشد و هم مادر ولی ما همسران شهدا همه این سختیها را به خاطر پیروزی اسلام به جان میخریم.
اولین باری که همسر شما راهی سوریه شد کی بود؟
آقا جمشید اولین بار دیماه سال 94 بود که برای سنگرسازی(کندن کانال، درست کردن خاکریز و سنگر دفاعی) به سوریه رفت. در مسجد محله از طرف فاطمیون فراخوان داده بودند و او هم برای اینکار اعلام آمادگی کرده بود. قرار بود برای سنگر سازی برود و برگردد. بعد از 2 ماه خودش برگشت ولی انگار دلش در سوریه جامانده بود. آخر او با چشم خودش غربت حرم حضرت زینب(س) و جنایتهای داعش را دیده بود. خیلی بیقرار شده بود و تصمیم گرفت که اینبار به عنوان مدافع حرم به سوریه برود.
شما مخالفتی نکردید؟
جمشید چهار ساله بود که پدرش در جنگ طالبان شهید شده بود. به او گفتم خودت با یتیمی بزرگ شدهای اگر شهید شوی دخترت هم باید مثل خودت یتیم میشود. زهرا تنها فرزند ما بود. جمشید هم خیلی او را دوست داشت. فکر میکردم وقتی به او بگویم به خاطر زهرا نرو از رفتن منصرف شود . ولی گفت: شهادت لیاقت میخواهد. اگر هم شهید شدم دخترم خدایی دارد. میگفت من همیشه در کنار زهرا هستم و هیچوقت او را تنها نمیگذارم و الان هم زهرا همیشه حضور بابا را در کنار خود احساس میکند.
از حال و هوای سوریه چه چیزهایی برای شما تعریف کرده بود؟
زمانی که از سفر اول یعنی وقتی که برای سنگر سازی رفته بود، برگشت میگفت گاهی اوقات شبها در حالیکه امکان هر نوع حملهایاز طرف دشمن بود بدون اسلحه تا صبح سر میکردند. مجبور بودند که تا صبح به نوبت نگهبانی بدهند چند نفر از بچههای گروه شان در همین شبها به شهادت رسیده بودند. از آخرین وداعتان با شهید بگویید؟
وقتی میخواست برود حس غریبی داشتم احساس میکردم آخرین دیدارمان است. خود جمشید هم حال عجیبی داشت. از زیر قرآن رد شد چیزی نگفت و رفت. اصلا با ما خداحافظی نکرد چون بغض کرده بود و نمیتوانست صحبت کند. وقتی رسید ترمینال زنگ زد و تلفنی خداحافظی کرد. برای اینکه محبت دخترش زهرا مانع رفتنش نشود، وقتی را برای رفتن انتخاب کرده بود که زهرا مدرسه باشد. آنقدر زهرا را دوست داشت که طاقت خداحافظی و وداع با او را نداشت.
همسر شما در چه تاریخ و در کدام منطقه به شهادت رسید؟
یازدهم تیرماه همین امسال. در منطقه تدمر سوریه به شهادت رسید و الان بیشتر از هفت ماه از شهادتش میگذرد.
در این روزها که شهید زائر شاه در کنار شما و زهرا نیست،با دلتنگیها چه میکنید؟
خیلی روزهای سختی است. از خدا میخواهم که به من صبری زینبی بدهد تا بتوانم این روزهای تلخ را پشت سر بگذارم. بیشتر وقتها که دلتنگ جمشید میشویم سر مزارش میرویم و با خواند قرآن، زیارت عاشورا و درد دل با او آرام میشویم.
حرف آخر...
خوشبختانه جنگ سوریه تمام شده است. ولی امیدوارم یاد شهدای مدافع فراموش نشود و مردم بدانند این دسته گلها که علاقه زیادی هم همسر و فرزندان خود داشتند برای چه هدفی جان خود را فدا کردند. از جوانان میخواهم زندگینامه شهدا را بخوانند تا بیشتر با آنها آشنا شوند.
در سالیان پیش در چنین شبی بانوی مکرمه ای در خانه خانم فاطمه زهرا متولد شد دختری که زینت پدر شد دختری که مادرش را در کودکی از دست داد و مادر خانه شد وصیت های مادر را در واپسین لحظات به دقت گوش داد ناگهان به کربلا رسید و مادر گفت زینبم حسینت را یاری کن
کربلا شد زینب حسینش را تا لحظه شهادت یاری داد اما تقدیر زینب سرکوبی کفر شد اسیر شد اما کفر را ذلیل کرد
حال سال ها از آن حوادث میگذرد تکفیری ها خواستند باز به حریم آل الله جسارت کنند اما محمد من و امثال شهدای زینبی رفتند تا این نقشه شوم را باطل کنند و به هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله لبیک بگویند.
شهدای مدافع حرم آنچنان شیفته عقیله بنی هاشم شدند که از تمام دنیای خود گذشتند و در فراتر مرزهای ایران به دفاع از حرم پرداختند
محمدم نیز چنان عاشق و شیفته این بانو بودند که حتی دیوارهای منزل خود را نیز متبرک به اسماء زینبی کرده بودند و در آخر نیز فدایی عشق خود شد
زندگیمان فدای عمه جانم زینب.
شهید محمد کامران
همسرشهید
شهید علی عسگری ، شهیدی که روز عقد و تولد و شهادتش یکی شد.
سرویس طلای عروسی اش هدیه به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) شد.
@Agamahmoodreza
شهید مرتضى عبداللهى؛
در جهت جذب گروه سنى نوجوان به مسیر الهى، بسیار مهربان و دلسوز بود
و براى پرورش یار و سرباز امام زمان [عجل الله تعالى فرجه الشریف] تمام تلاش خود را مىکرد.
@labbaykeyazeinab