شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۷۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۶
مهر


مادر بزرگوار شهید رضا سنجرانی: 

روزی که رضا می‌خواست به سوریه برود، گفتم: 

«من جواب بچه‌هایت را نمی‌توانم بدهم»، 

رضا گفت: «مادر! من اگر نروم از حرم دفاع کنم، شما فردا می‌توانی سرت را مقابل جدت حضرت زهرا(س) بالا بگیری؟ به حرم بی بی(س) جسارت می‌کنند، من چطور آرام بنشینم؟»

 حالا هم در عجبم که چرا اینقدر آرام و صبورم.

مطمئنم رضا در حقم دعا کرد وگَرنه مگر می‌شود خار به پای فرزندی برود و مادرش آرام بنشیند. 

بخدا رضا برایم دعا کرده است.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


‍ دوست شهید حامد جوانی :

آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.

وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می گرفت.

با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. 

وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...

بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.

می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"

و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"

که بالاخره این طور هم شد.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۶
مهر


بسم رب الشهدا والصدیقین

رزمنده دلاور،احمد طاهر عظیمی از رزمندگان لشکر فاطمیون 

در راه دفاع از حرم حضرت زینب س به فیض شهادت نائل آمد

صلوات



شهادتت مبارک دلاور . . .

شهید قربان برات زاده امروز صبح درمنطقه بمو استان کرمانشاه درحین پاکسازی میادین مین وبرخوردبا مینTS50 به یاران شهیدش پیوست . . .

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۱۵
مهر


بسم رب الشهداء و الصدیقین 

مدافع حرم حضرت زینب(س) 

محمدرضا احمدی 

 در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهادتت مبارک

@jamondegan

 

علی خوش لسان؛ از اهواز

در دفاع از حریم اهلبیت(ع)، اسلام حقیقی و تامین امنیت ملی کشورمان؛ 

بدست تروریستها در عراق شهادت رسید و آسمانی شد. 

@mostafa_sadrzadeh

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر

پدر شهید «سید زمان حسینی»:

بقیه فرزندانم را هم به سوریه می‌فرستم/ خانواده‌ام از ترس طالبان فراری هستند

شهید سید زمان حسینی

پدر شهید زمانی گفت: از زمانی که طالبان مطلع شد که سیدزمان به سوریه می‌رود، با وسایل شخصی از خانه گریختیم. در طی یک سال گذشته پنهانی در افغانستان زندگی کردیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - زبان، فرهنگ، تاریخ و ادبیات از شاخصه‌های اصلی هویت یک ملت است که میان افغانستان و ایران مشترک است. افغانستان قریب به دو هزار شهید در دوران دفاع مقدس تقدیم اسلام کرده است که در نوع خود کم‌نظیر است. این در حالی است که هر زمان افغانستان به کمک نیاز داشت، ملت ایران به یاری آن‌ها شتافتند. این دو ملت به «خون‌شریکی» رسیدند و هرگز خون یکدیگر را بر زمین نریخته‌اند.

در طی چند سال گذشته نیز مجاهدانی از افغانستان در راه خدا از وابستگی‌های دنیوی دل کندند و زمین خدا را وطنشان دانستند. از این رو در قالب تیپ فاطمیون همراه با مدافعان حرم وارد میدان جنگ مقابل ناحق و ظلم شدند. این امر پیوندهای دو ملت را بیشتر کرده است.

یکی از جوانان افغانستانی به نام «سید زمان حسینی» سال 94 برای بدست آوردن درآمد وارد ایران شد. وی نخستین فرزند و نان‌آور خانواده هفت نفره‌شان بود. سید زمان از زمان ورودش به ایران، در کاشان، شهریار و شهر ری سکونت داشت و به کارگری می‌پرداخت تا اینکه به طور داوطلبانه با تیپ فاطمیون راهی سوریه شد و نهایتا پس از سه مرتبه اعزام، در 25 بهمن ماه سال جاری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید بزرگوار در جوار حرم بی‌بی فرخنده خاتون (س) به خاک سپرده شد.

«سید حسن حسینی» عموی شهید «سید زمان حسینی» گفت: از دوران نوجوانی به ایران مهاجرت کردم. از آن‌جایی که وضعیت مالی برادرم خوب نبود، سال 94 سید زمان برای کار به ایران آمد و در خانه ما ساکن شد. خرج خانواده‌اش را با کارگری به دست می‌آورد.

وی ادامه داد: در فضای مجازی با تیپ فاطمیون و وقایع سوریه آشنا شد. او از خوی وحشی داعش و فعالیت‌هایشان آگاهی داشت و با اطلاع و بدور از احساسات تصمیم گرفت که راهی سوریه شود. در کانال‌های تلگرامی مربوط به شهدا عضو بود و اخبار سوریه و شهدای تیپ فاطمیون را رصد می‌کرد. نخستین بار بدون اطلاع از خانواده به سوریه اعزام شد اما در مراحل بعدی به خانواده خبر داد.

عموی شهید حسینی افزود: چند تن از اقوام و همشهریان ما در قالب تیپ فاطمیون به سوریه اعزام شدند و به شهادت رسیدند. در مراسم تشییع و خاکسپاری آن‌ها شرکت کردیم اما فکر نمی‌کردم که برادرزاده خودم هم روزی به شهادت برسد.

وی تصریح کرد: زمانی که خانواده مطلع شدند که سید زمان به سوریه می‌رود، مانع رفتنش نشدند زیرا می‌دانستند که وی با اطلاعات و ایمان می‌رود.

حسینی با بیان این که پدر شهید 45 روز پیش از شهادت وی به ایران آمده است، گفت: سید زمان راهش را انتخاب کرده بود اما از سوی دیگر نگران خانواده‌اش بود، به همین خاطر به سختی پدرش را به ایران آورد. وی در اوایل مردادماه سال جاری از کاشان به سوریه اعزام شد. قصد داشت پس از بازگشت، به دنبال دیگر اعضای خانواده‌اش برود.

عموی شهید حسینی اظهار کرد: اگر بگویم که از شهادت سید زمان ناراحت نیستیم، دروغ است. مگر می‌شود که عزیزی را از دست بدهیم و ناراحت نباشیم اما از اینکه وی در راه اسلام به شهادت رسید، خوشحالیم. سید زمان را به حضرت زینب (س) سپردیم.

وی ادامه داد: سید زمان روزی به شوخی به من گفت که عمو اگر من شهید شوم من را کجا به خاک می سپاری؟ پاسخ دادم که باید در راه اسلام بجنگی. اسلام به سرباز نیاز دارد ولی اگر شهادت روزی‌ات باشد، تو را هر کجا که بخواهی به خاک می سپاریم. لبخندی بر لب سید زمان نشست و گفت: «خوشحالم که در ایران کسی را دارم که اگر شهید شدم برایم مراسم یادبودی برگزار کند.»

حسینی با بیان اینکه گاهی سید زمان از سوریه و شهدا برایم می‌گفت، روایت کرد: سید زمان روایت کرد که در دومین اعزام خود به سوریه، در آخرین روز که قصد بازگشت داشت، در یک سنگر با دوستش بود. یک سوراخ کوچکی برای جابجایی هوا و دیدبانی در سنگر وجود داشت. سید زمان خطاب به دوستش می‌گوید که از این سوراخ فاصله بگیر ممکن است که تک تیرانداز داعشی او را نشانه بگیرد. دوستش از این جمله سید زمان می‌خندد. در همین حین یک تیر از همان سوراخ مستقیم به سر دوستش شلیک کرده و وی را به شهادت می‌رساند.

«نبی حسینی» پدر سید زمان گفت: سید زمان به سن قانونی رسیده بود و بخاطر علاقه‌اش به ائمه اطهار (ع) وارد جنگ در سوریه شد.

حسینی گفت: از زمانی که طالبان مطلع شد که سیدزمان به سوریه می‌رود، با وسایل شخصی از خانه گریختیم. در طی یک سال گذشته پنهانی در افغانستان زندگی کردیم.

وی ادامه داد: از اعزام سید زمان راضی بودم. دو فرزند پسر دیگری هم دارم که در صورتی که خودشان تمایل داشته باشند، راضی هستم که آن‌ها هم به سوریه بروند. اگر لشکر فاطمیون راضی به اعزام آن‌ها نشود، با گروه‌های دیگر اعزام‌شان می‌کنم.

پدر شهید حسینی تصریح کرد: از مسئولین خواستم که اجازه دهند همسرم هم برای وداع با پیکر سیدزمان به ایران بیاید اما قبول نکردند.

منبع: دفاع پرس

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر

«شهید مفقودالجسم مدافع حرم سیدحسن حسینی از شهدای لشکر فاطمیون»

فرزند: سیدحسین

شهادت: ۱۳۹۴/۰۱/۳۱

محل شهادت: سوریه - بصرالحریر

به روایت همرزم شهید:

شب عملیات قرار شد ماشین‌ها رو بزاریم نقطه‌ی رهایی و بعد از اینکه به دشمن تک زدیم و خط شکسته شد ماشین‌ها رو هم بیاریم.

من هم چون ماشین تحویلم بود دنبال یک نفر می گشتم که ماشین را تحویلش بدم و خودم بچها را همراهی کنم؛ دنبال کسی بودم که بتونه عملیاتی رانندگی کنه و زیر دید و تیر دشمن کم نیاره.

بعد از کمی پرس و جو متوجه شدم سیدحسن راننده ی قابلی هست و شب عملیات چند ساعتی مونده بود به حمله ازش تست گرفتم و بعد از کلی صحبت ماشین رو تحویلش دادم.

حدودا نیم ساعتی مونده بود به حمله که سیدحسن اومد پیشم و بهم گفت:

حاجی من نمیتونم ماشینو تحویل بگیرم…

گفتم چرا؟

بهونه های مختلفی آورد که من قبول نکردم بعد به جد شهیدش امام حسین(علیه السلام) قسمم داد که منم ببرین...

گفتم:

سید جان شما بعد ، با بچه های  دیگه، پیش ما میاید.

گفت:

نه میخوام خط شکن باشم…

خوب چهره اش یادمه به حالت التماس گفت:

تورو به امام حسین قسم منم ببر.

دیگه مونده بودم چی بگم، اون هم با ما اومد و فردا صبح دیگه ندیدمش.

چون سیدحسن حسینی هم به جد شهیدش امام حسین(علیه السلام) پیوست ؛ پیکر پاک و مطهرش دست تکفیری های افتاد

روحش شاد و راهش پر رهرو...

گروه فرھنگی سرداران بی مرز

@Sardaranebimarz

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر


با اینکه من در یک خانواده ی مذهبی و تقریبا شناخته شده بزرگ شدم و سنی ازم گذشته بود، ولی تا به اون روز این چنین دعای عرفه رو درک نکرده بودم..

🌹چند وقتی از عقد دخترم و حسین آقا می گذشت که یک شب ایشون در منزل ما بودن و فردا صبح باید به محل کار یا ماموریت کاری می رفتن، که به من یادآوری کردن: حاج خانوم فردا روز عرفه است..

و حالتی داشتن که نگران وقتشون بودن و براشون خوندن دعا عرفه اهمیت زیادی داشت..

حدودا ساعت 2, 3 بعداز ظهر بود که حسین آقا برگشتن خونه و تا در و باز کردم گفتن: سلام دعا شروع شده؟؟

دیدم خیس عرق بود و گفتم: الاناست که شروع شه..

دقیق خاطرم نیست ولی انگار نهار هم نخورده بود. باعجله وضو گرفت و از من مفاتیح خواست، بعدش شروع کرد با تلویزیون دعا خوندن و منم به اتاق دیگه ای رفتم..

وقتی به اتاق برگشتم تا چیزی بردارم، خدا میدونه دیدم صفحه ی مفاتیح خیس شده و پر از اشک و حالت عجیبی داشت...

یهو خودم خجالت کشیدم. از اون روز به بعد، اگر خدا قبول کنه، هر سال، یک روز مونده به عرفه خودمو برای این روز و دعا آماده میکنم، واز دیدن اون صحنه درس گرفتم.


@shahiddarabi

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر


همسر شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى): 

مهمترین صفتی که آقا مرتضی را به "مقام شهادت" اون هم ظهر روز عرفه رساند، طوری برای زائرین امام حسین (ع) زحمت می کشید مانند مادری که برای فرزندش بدون هیچ چشم داشتی کارهای او را انجام می دهد.

از هیچ کاری کوتاهی نمی کرد.

حتی یک نفر در طول سفرهایی که با آقا مرتضی به زیارت عتبات رفتند را پیدا نمی کنید که از او دلخور شده باشند.

"هیچ گاه در شهر کربلا کفش به پا نمی کرد. "

می گفت: خاک کربلا حرمت داره. خون سیدالشهداء در اینجا ریخته شده.

هیچ گاه به کسی نمی گفت جا نداریم هر کس گذرنامه میداد قبول می کرد و می گفت: کسی که دعوت کرده خودش درست میکنه.

حتی مواردی پیش مى آمد که به یقین می رسیدیم خود ارباب کارها را درست می کرد.

یکبار که باید برای بستن قرارداد اتوبوس ساعت هفت صبح می رفت والّا صاحب اتوبوس با فرد دیگه ای قرارداد می بست و هیچ پولی برای بستن قرارداد نداشت و شب تا صبح می گفت نمی دونم صبح چه کار کنم.

صبح زود که برای برداشتن وسایل کار رفته بود مغازه، زنگ زد و از خوشحالی برای من تعریف کرد که طبق قولی که یکی از کارخانه های وسایل تاسیسات داده بودن و باید پنج سکه برای او می فرستادن.

وقتی آمده بود درب مغازه را باز کند بسته ای از لای درب افتاده بود و وقتی اون بسته را باز کرده بود. چهار نیم سکه داخل بسته بود و سریع اونها را فروخته بود و قرارداد اتوبوس را همان اول صبح بسته بود.

چه قدر اون روز آقا مرتضی خوشحال بود و گفت خود ارباب کارها را درست میکنه.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر


این نوکرى و این همه دل بستگى به او

از گریه‌هاى بى‌حد و نم‌نم شروع شد

این وحی منزل است، نوحوا عَلی الْحُسَیْن

این نوحه‌ها زِ عرش معظم شروع شد

 عکس نوشت:

آخرین وداع در اتاق شخصى

 @labbaykeyazeinab

  • دوستدار شهدا
۱۴
مهر

فرازی ازوصیت نامه شهیدحججی

نمیدانم چه شدکه سرنوشت مرابه این راه پُرعشق رساند

بدون شک

شیرحلال مادرم

لقمه حلال پدرم

وانتخاب همسرم درآن اثر داشته است

تصویری از وداع همسرشهیدحججی

@jamondegan

  • دوستدار شهدا