شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۵
بهمن


واکنش رهبر انقلاب هنگام شنیدن خبر شهادت شهید شاطری:

خوشا به حال حاج حسن، جوانیش در مسیر خدمت به دین و انقلاب و امام بود و در پایان با نوشیدن شربت شیرین شهادت بهترین پایان را برای زندگی خود رقم زد.»

وی افزود: رهبر معظم انقلاب در ملاقات با خانواده شهید شاطری خطاب به فرزندان وی فرمودند: از این پس من پدر شما هستم

شهید مدافع حرم حسن شاطری

سالروزشهادت

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۲۵
بهمن

یاران چه غریبانه ،رفتند ازاین خانه

هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون است به دل هامان

فریاد و فغان دارد، دردی کش میخانه

هر سو نظر اندازی ، صد خاطره می سازی

زانها که سفر کردند دلشاد از این خانه

تا سر به بدن باشد ، این جامه کفن باشد 

فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه

ای وای که یارانم، گلهای بهارانم

رفتند از این خانه ،رفتند غریبانه

  • دوستدار شهدا
۲۴
بهمن

عاشق کیهان و حسین شریعتمداری بود

به گفته برادر شهید: اطلاعات سیاسی‌اش به روز و روزنامه‌خوان حرفه‌ای بود. هر روز روزنامه کیهان را می‌دید و خیلی خوب و با دقت می‌خواند. حتی نسخه عربی و انگلیسی کیهان را می‌خواند و به دوستان عراقی و لبنانی‌اش می‌داد. سال ۸۶ فهمیدم که در جلسات هفتگی حسین شریعتمداری(مدیرمسئول روزنامه کیهان) می‌رود.

محمود رضا بسیار علاقه‌مند به اطلاعات و سادگی آقای شریعتمداری بود. هر بار که به کتابفروشی انتشارات کیهان میرفت با کلی تمجید از ایشان یاد می‌کرد.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۲۴
بهمن


...برای مدتی حلقه محاصره ما تنگ تر شده بود و تنها راه ارتباطاتی ما آسمان بود .برای تردد و تجهیز هلی برد می شدیم .

برای باز کردن راه زمینی در منطقه ریف عملیاتی را طراحی کردیم و با تمام توانی که داشتیم ,به مسلحین زدیم. بچه‌های حزب الله به ما دست داده بودند و کار به حساس ترین زمان خودش رسیده بود .همان موقع یحیی به من گفت: "ابوادهم که سابقه بیماری قلبی داشت, از هوش رفته ,بیا با آتش تهیه منو حمایت کن تا بتونم این رو ببرم عقب ". قبول کردم. وسط جاده نشستم و شروع کردم به تیراندازی, یحیی سریع ماشین را آورد و ابوادهم را سوار کرد .حجم آتش دشمن خیلی سنگین بود ;اما من باید در همان نقطه کار پوشش را انجام می دادم .یک لحظه سلاحم قفل کرد ,هیچ کاری از دستم بر نمی آمد .دور زدن ماشین یحیی را دیدیم, اگر چند ثانیه تعلل می کردم, هر سه مان را درجا می زدند .فقط توانستم به یحیی که مشغول سوار کردن ابوادهم به داخل ماشین بود ,بگویم که سلاحم خراب شده .یحیی سلاح خودش را از روی دوشش برداشت و به سمت من پرتاب کرد .به محض مسلح شدن, دوباره شروع کردم به تیراندازی. حفظ جان یحیی برایم مهم بود .عملیات خیلی خوب پیش رفته بود و ما تا باز شدن راه ,چند قدم فاصله داشتیم ....

 کتاب رفیق مثل رسول 

@ra_sooll

  • دوستدار شهدا
۲۴
بهمن

شوق شهـادت . . .

در نگاهـش موج می زد ؛

مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد 

شهیـد مدافـع حـرم 

سردار مهدی نعمایی

نام جهادی حاج مسلم

سالـروز شهـادت 


اَلهَدفُ وَاضِح

وَمحددٌ وَ دقیِق

" إِزَالةِ إِسرائیل فِی الْوُجُود "

هـدف واضح و روشن و دقیق است

پاڪ ڪردن اسرائیل از صفحۂ روزگار

شهید حاج عمـاد مغنیہ

سالروز شهادت


هر کہ شد گمنام تر، 

زهرا(س)خریدارش شود

بر درِ این خانـــه  

از نام و نشـان بایدگذشت...

قرار دل‌های بیقرار

مهمان حضرت زهرا (س)

شهید علی بیات 

جاوید الاثر

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۲۲
بهمن

 اسما و یسنا فرزندان مدافع حرم شهید جاوید یوسفی در راهپیمایی 22 بهمن

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۱۵
بهمن

رخسار تـو سپید

در پیش زینب (س) است 

جانـا ؛ شفاعتـی 

بہ رُخ تیـره و تـار ما ...

ولادت : ۶۴/۰۳/۱۵ مینودشت 

شهادت: ۹۵/۱۱/۱۳ حمص‌سوریه

پاسدار مدافـع حـرم

شهید جواد سنجه ولی

سالروز شـهادت

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۵
بهمن


روزی "رسول" به پایگاه بسیج آمده بود تا مادرش را صدا کند خاطرم هست کلاس چهارم یا پنجم دبستان بود پشت پرده اتاق ایستاده بود و صدا می‌زد "یا الله یا الله یا الله". آمدم بیرون به رسول گفتم بیا داخل تو هنوز دهنت بوی شیر می‌دهد به ما نامحرم نیستی، اما "رسول" داخل نیامد من هم چادر و روسری را برداشتم تا عکس العمل او را ببینم ناگهان دیدم رسول فرار کرد و قید مادرش را هم زد.

 راوی: خانم نظری مسئول بسیج زمان کودکی

 @ra_sooll

  • دوستدار شهدا
۱۵
بهمن


دختر شهید رحیم کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد ، خواب حاج رحیم را دید که گفت:

 ما این جا میهمان حضرت زهرا(س) هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۱۵
بهمن



اواخر سال ۸۱ و اوایل سال ۸۲ بود که من و پدر و مادرم از کرج به تهران آمدیم. چه روزهایی که در کرج داشتم. چه دوستان و خاطره‌هایی که در آنجا داشتم. دل کندن از آنها خیلی مشکل بود. دوستانی مثل مرتضی که مثل برادر بزرگم بود و خیلی چیزها از او یاد گرفتم، دوستانی مثل فرید صفری که چه کارها و روزهایی با هم گذراندیم، سیامک فریادرس، اتابک قجری. بروبچه‌های پایگاه شهید قرهی و چه شبها و چه روزهایی. 

خدا را شکر دوستان و محیط خوبی در اطراف من بود. امّا، امّا چرا خوب استفاده نکردم.

 نمی‌دانم! دوستان باتقوا، مذهبی، وفادار، امانتدار و .... من کوتاهی کردم و به خوبی از آنها بهره نبردم تا بتوانم مثل آنان پاک و باتقوا باشم. 

🌸خدایا می‌دانم نمی‌توانم به عقب برگردم. به یادآوردن آن لحظه چقدر شیرین است. اما گذشته و حال من در تهران هستم و نتوانسته‌ام با خودم کنار بیایم و خودم را بهتر از آنچه بودم بکنم. باتقوا و مؤمن. خدایا کمکم کن. تنها امیدم تویی خدا. خوشا به حال شهدا. هروقت خاطره شهدا یا بعضی وقت‌ها که تلویزیون تصاویر شهدا و خاطره یا وصیت‌نامه آنها را پخش می‌کند، حال یک مقدار تغییر می‌کند. به حال آنها به عمل آنها به وقت‌شناسی آنها به عبادت و ... آنها غبطه می‌خورم. 

دوست دارم مثل شهدا باشم. با اخلاق، ایمان، محبت، کیّس، شجاعت، مردانگی. اما کو؟ کو همت، کجاست همت من و شهید همت که واقعاً نامش برازنده اوست. 

«کجایند مردان بی‌ادّعا» 

    شهیدرسول خلیلی

@ra_sooll

  • دوستدار شهدا