خاطره یکی از همرزمان شهید بیضایی از او
بکی از رزمندههای مدافع حرم،چند روز بعد از شهادت محمودرضا برایم تعریف کرد که محمودرضا در مناطق مختلف با مردم سوریه ارتباط می گرفت.
یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار تا زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند.
یکی از رزمندههای سوری که همراه ما بود گفت اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند و همانجا یک رگبار جلوی پایشان بست که باعث ترس و وحشتشان شد.
محمودرضا گفت: شاید هم نباشند. بگذارید با آنها صحبت کنیم. بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آنها صحبت کردن.
✌️خودش را معرفی کرد و به آنها گفت: نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید.
وقتی اینرا گفت آرام شدند.
بعد با آنها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیریها را هم در یک خانه نشان ما دادند.
همان رزمنده مدافع حرم گفت محمودرضا حتی برای شناسایی از مردم منطقه استفاده می کرد.
☝️یکبار یکی از اهالی منطقه را که اهل سنت هم بود برای شناسایی با خودش سوار ماشین کرد که ببرد.
من اعتراض داشتم به این کارش و به او می گفتم که به اینها نمی شود اعتماد کرد.
اما محمودرضا جوری با مردم رفتار می کرد که آنها را جذب می کرد و بعد با همانها کار می کرد
شادی روح مدافع حرم شهید محمود رضا بیضایی صلوات 🕊🌹
امید به گوشه چشمی یازهرا
✌️ @ravaayatefath
- ۹۵/۰۳/۱۶