یادش بخیر چه افطار و سحرهایی که کنار هم بودیم ...
به نام خدای رمضان
به نقل از همسر شهید آژند :
چند روز پیش، در حال تدارک میز شام بودم. وقتی داشتم ظروف رو آماده می کردم، چهار تا بشقاب گذاشتم و طبق معمول سه بشقاب بزرگ و یکی کوچکتر برای محمد طاها (فرزند کوچک شهید)، سفره رو چیده بودم اما نمیدونم چرا تعلل می کردم؟!
انگار منتظر بودم مثل همیشه محمد بیاد تا شام رو بیارم؛
که محمد مهدی (فرزند بزرگ شهید) گفت: مامان برای چی چهار تا بشقاب و قاشق چنگال گذاشتی؟!
یهو بغضم ترکید ... اصلا حواسم نبود که دیگه همسر مهربونم به خونه برنمیگرده ...
انگار بعد از چهار ماه هنوز ناخودآگاهم باور نکرده ...
یادش بخیر چه افطار و سحرهایی که کنار هم بودیم ...
یادش بخیر سفره های افطاری خونه بابا جون اینا، همه خانواده دور هم جمع می شدیم ...
یاد شوخی و خنده ها و بذله گویی های محمد بخیر ...
باز هم ماه قشنگ رمضان، ماه مهمونی خدا از راه رسید،
اما امسال بعضی ها یه جور دیگه مهمون خدا شدن ...
مثل شهید محمد آژند ...
محمد جان سر سفره ی کریمانه ی اهل بیت، همون جا که پیش خدا مهمونی و روزی میخوری یاد همه ما دلدادگان به راه شهدا هم باش ...
دعا کن ان شاءالله که به حرمت خون شهدا، ما هم امسال مهمون های خوبی برای ضیافت ماه خدا باشیم ...
ماه ضیافت الهی بر همه شما عزیزان مبارک باد
کانال تلگرام شهید محمد آژند:
@mohammadazhand
پل ارتباطی کانال:
@cheshmberahebaradar
- ۹۵/۰۳/۱۹