خاطره ای از زبان خواهر شهید«سیدامین حسینی» با نام جهادی « سیدعقیل»
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ
سری آخر که سوریه رفت چند روز بعد به من زنگ زد بعد از چند لحظه ای که با هم صحبت کردیم
گفت: آبجی یه چیزی بهت میگم از دستم ناراحت نشو،گفتم: بگو؟ ،گفت: آبجی من شهید میشم ،منم ناراحت شدم و باهاش بد برخورد کردم.
گفت:ناراحت نشو من خوابمو دیدم و شهید میشم و برام گریه نکن.
آره برادرم خودش میدونست که شهید میشه و سری آخر هم رفتار و حرکاتش تغییر کرده بود.
اطرافیانش هم بهش میگفتن تو این سری که میری سوریه شهید میشی و تمام این حرفا به واقعیت پیوست و برادرم شهید شد.
هزاران جوان فدای جوان حسین«علیه السلام»
ڪاناڸ رسمے«سرداراڹ فاطمیوڹ»
telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg