شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی


بسم رب زینب,,س,,

خداحافظی کردن سخت است.هرچند که همه چیز مهیا باشد که به زیباترین شکل این وداع محقق شود.دل که راضی نمیشود حالا هزار هزار شاخه گل وآب وآیینه بدست بگیر.بازهم دل است دیگر بهانه میگیرد.امروز تمام ثانیه هایش سخت بود.آنقدر که دیگر توانی برای روی پا ایستادن نداشتیم.همه ی آنچه زیبا بود محیا بود.ماه خدا.همان ماهی که سفره کرامت خدا پهن است.حاضرین همه مهمان خدا.مهمان های که نفس شان ذکر است.خاصه اینکه ذکر لبیک یا زینب بر زبان بیاورند.مسیر غرق در گل وهرکس به بهانه ی تبرک گلی را به امانت برمیداشت.دوستان همه بودند.نگاه که میکردم همه چیز زیبا بود.اما زیباتراز همه  رفتن مرتضی بود که پیشاپیش همه با لبخند رضایتی برلب میرفت.آب وآیینه,گل وعطر اسپند همه چیز بود.اما خداحافظی  برایم سخت بود.آنقدر گشتم تا بهانه ای پیدا کردم.بهانه ام که جور شد خداحافظی کمی فقط کمی راحت تر شد.محارم مرتضی درست در وسط جمعیت بودند.داخل ماشین درست پشت سر وگاهی کنار مرتضی. اما حرمتشان مثل حرمت راه مرتضی حفظ میشد.دوستان زنجیر معرفت را محکم کرده بودند که حتی قدمی ونگاه نامحرمی  به این حریم نزدیک نشود.در عین زیبایی این حفاظت ومراقبت یاد بانوی دمشق دلم را لرزاند.بانوی که سر عزیزان پیش رویش بود.ضجه ی یتیمان وبیقراری سه ساله همقدمش ونیش,کنایه,سنگ وهلهله اهل شام بدرقه کننده اش. اما میگفت جزء زیبایی چیزی نمیبینم.دل به صبرش سپردم. حالا که نگاه میکردم همه چیز حتی خداحافظی مرتضی هم زیبا بود.

"دم عشق،دمشق" 

@labbaykeyazeinab

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی