شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

فرمانده جواد

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۱ ب.ظ


مادر فرمانده جواد میگوید: روز أولی میگفت میخواهم بروم ایران درس بخوانم. بعد سر از سوریه درآورد و نزدیک به چهل روز آنجا ماند و با اصرارهای من هم برنگشت. بعد از آن که دوباره خواست برود جلویش را نگرفتم چون گفت باید برویم از حرم حضرت زینب دفاع کنیم. 

پدر میگوید هیچ مشکلی نداشتم که برای دفاع بروند ، خیلی هم خوشحال بودم. من افتخار میکردم که میخواستند بروند از حرم حضرت زینب دفاع کنند. 


روح الله به حرفهای پدر اضافه میکند: در همان نگاه اول شیفته جواد شدم. این را هم بگویم که در زمان جهاد همه آدمها به فطرت خدایی شان برمیگردند. کسی در جهاد دروغ نمیگوید، همه به هم محبت میکنند، فضائی که قابل توصیف نیست....

شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom

  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی