شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

گفتگو با مادر شهید حامد جوانی 1

سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ


به بهانه سالگرد شهادت پاسدار رشیداسلام  مدافع حرم حضرت زینب (س) حامد جوانی

بازنشر سخنان پدرومادر معززشهید

مادر معزز شهید:

دو پسر داشتیم و حامد فرزند دوم مان بود، در سال 1369 به دنیا آمد؛ از همان اول سعی کردیم او را در فضای مذهبی قرار بدهیم تا به قول خودمان بچه هیئتی بار بیاید.

در سال 88 وارد سپاه شد و رغبتش برای خدمت به نظام و انقلاب بیشتر شد. او همیشه می خواست طوری زندگی کند که برای دین و انقلاب مثمر ثمر باشد. با همین اندیشه و نیت بود که در تیر ماه سال 94 به شهادت رسید.

من کار خاص و اساسی برای حامد نکردم بلکه سعی کردم همین روال درست و ساده ی تربیت دینی را در پیش بگیرم. مثلا از کودکی او را به نماز و روزه ترغیب می کردیم و او نیز از همان بچگی هم نمازهایش را می خواند و هم در امر روزه و دیگر واجبات مبادرت داشت.

حامد خیلی پاک و صادق بود؛ به من و پدرش بسیار احترام قائل می شد. اگر از او درخواستی می کردم هر کار مهمی هم که در دست داشت رها می کرد تا حرف من زمین نماند.

حامد در رشته علوم نظامی تحصیل کرده بود، من دوست داشتم او در مسیر حفظ و حراست از نظام قدم بردارد و از تصمیمش خوشحال نیز بودم، چون معتقدم نیتش حسینی بود و در راه امام حسین(ع) حرکت خواهد کرد و هرکسی در این راه باشد حتما سعادتمند می شود.

حامد در دوران مدرسه دوستی به نام حامد داشت، که در همان دوران مدرسه به او گفته بود صبر کن و ببین که روزی من کاری خواهم کرد که در دنیا سر و صدا کند. روز تشییع جنازه حامد، مادر دوستش این ماجرا را از زبان پسرش نقل کرد.

او خیلی راحت در این مورد با ما حرف زد و ما هم راحت پذیرفتیم. چون ما هرکجا باشیم به عنوان شیعه وظایفی داریم. من خود اعتقاداتی دارم که برای دفاع از آن اگر اجازه داشته باشم به سوریه یا هرجای دیگر هم می روم. به همین دلیل وقتی حامد تصمیمش را با ما درمیان گذاشت به او گفتم ای کاش ده برابر دیگر هم داشتی تا همه با هم به دفاع از حریم آل الله می رفتید.

وقتی حامد می رفت ما این حقیقت را قبول کردیم که وقتی کسی به این راه می رود یا شهید می شود یا مجروح و یا سالم بر می گردد. برای همین نیز وقتی خبر شهادتش را آوردند اصلا ناراحت نشدیم. حامد به من و پدرش گفته بود اگر شهید شدم و مراسمی به پا کردند گریه نکنید تا مبادا دل دشمن شاد شود.

حال باید بگویم ما به راحتی این اتفاق را پذیرفته ایم و هرلحظه حضور حامد را در خانه حس می کنیم.

خدا می داند که یکبار هم دلم نلرزید، یک بار هم اراده ام سست نشد؛ شاید به نظر برسد من روحیه ی عجیبی دارم اما این همان کاری است که حضرت زینب(س) انجام داد و بدون اینکه زره ای واهمه به خود راه بدهد فرزندانش را راهی میدان کرد درحالی که می دانست کشته می شوند.



  • دوستدار شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی