شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

گفتگو با مادر شهید حامد جوانی 2

سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

حامد  هر موقع خبر شهادتی را می شنید ناراحت و احساساتی می شد ولی می دانست که خودش هم شهید خواهد شد. یک شاهد برای این حرفم این است که ما برای حامد به خاستگاری رفته بودیم و مقدماتی را نیز انجام داده بودیم و با رضایت طرفین قرار بود ازدواج کنند اما یک دفعه تصمیمش عوض شد و به ما گفت نمی خواهد ازدواج کند. گفت تا زمانی که داعش وجود دارد من  می جنگم تا شهید شوم اما اگر داعش از بین رفت و من هم زنده ماندم آن موقع ازدواج می کنم. ما به خانواده دختر خانم زنگ زدیم و بسیار عذرخواهی کردیم.

آرزویم این بود که به آرزویش برسد؛ اگر او آرزویش شهادت بود من هم همان را برایش می خواستم. شاید شنیدن اینها از زبان یک مادر برایتان تعجب آور باشد اما من همیشه به این فکر می کنم که برفرض حامد زنده می ماند و هشتاد سال و یا بیشتر هم عمر می کرد اما در این مدت گناهی مرتکب می شد و خودش و ما در پیشگاه خداوند روسیاه و سرافکنده می شدیم؛ این شرایط را هیچ کس دوست ندارد. من هم نه برای پسرم و نه برای خودم نمی پسندم که در روز قیامت در چنین موقعیتی قرار بگیرم در حالی که الان می دانم روز قیامت روسفید و سربلند خواهیم بود هرچند که در ایام جوانی دار فانی را وداع گفت.

خداوند در این دنیا همه چیز را به خاطر انسان و انسان را برای خودش خلق کرده است؛ ما هم به نوعی امانت دار هستیم. یعنی خدا حامد را برای خودش می خواست اما مدتی او را به ما سپرده بود؛ مثل همسایه ای که چیزی را به عنوان امانت به شما می سپارد و می گوید پسش خواهم گرفت و شما می دانید که آن همسایه دنبال آنچه مال خودش هست می آید و پسش می گیرد؛ شاید امروز و شاید فردا که شما از زمانش بی خبرید.

خداوند حامد را به ما داد که ما به خاطر دادنش شکر می کنیم؛ او خوب تربیت یافت که این نیز از خدا بود و ما کاره ای نبودیم؛ امروز نیز شهید شده است که ما برای شهادتش هم شکر می کنیم.

هر سال یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س) برپا می شود که امسال به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم. یک روز سر راه از حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند. به حامد گفتم اشکالی ندارد حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و تمیز کردن مسجد کمک می کنیم.

وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت مادر جان من یک نیتی کردم؛ شما بروید و استکان های چای روضه را بشویید. حامد به من نگفت نیتش چیست اما من به همان نیت استکان ها را شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت و بعد خبر شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز نیتش شهادت بود.

آن چه را که آرزو داشت برایش آرزو کردم و حال از حامد می خواهم در قیامت ما را هم نزد چهارده معصوم(ع) شفاعت کند.

من جای خالی اش را در خانه احساس نمی کنم. نمی دانم چگونه بیان کنم تا منظورم را بفهمید و سوء برداشت نکنید ولی من احساس می کنم اصلا حامدی به دنیا نیامده و من بزرگش نکرده ام که امروز با رفتنش جای خالی اش را احساس کنم. در حالی که دوست و فامیل و آشنا همه می دانند که وابستگی ما به همدیگر خیلی زیاد بود.

شاید این صبر نتیجه لطف و محبت اهل بیت(ع) است. مثلا ما زخمی شدن، افتادن یا حالات دیگر حامد را ندیدیم اما امام حسین(ع) با دستان خود طفل شیرخواره اش را به میدان برد و در آغوش خودش گلویش را پاره کردند؛ قطعا این سخت تر است و اصلا قابل قیاس با وضعیت ما نیست. اگر ما مصایب و جان نثاری های کربلا و عاشورا را در نظر داشته باشیم خیلی راحت می توانیم شهادت فرزندمان را بپذیریم و سازگار شویم. ای کاش فرزند دیگری هم داشتیم که در همین مسیر می رفت و خود را فدای اسلام می کرد که البته پسر بزرگترم نیز خیلی دوست دارد برای دفاع از اسلام راهی شود اما متاسفانه تا جایی که اطلاع دارم فقط متخصص می برند که پسر بزرگترم تخصص نظامی ندارد.

ما کوچکتر از آنیم که برای کسی توصیه ای بکنیم ولی به کسانی که دوست دارند راه حامد ادامه بدهند می گویم با قرآن مانوس شوند که اگر انسان یک آیه از قرآن را بخواند و آن را درک کند به روشنایی می رسد. قران را بخوانیم و به آن عمل کنیم نه اینکه فقط شعار مسلمانی بدهیم. هر جوان مسلمانی شعارش توام با شعور و عمل باشد قطعا به درجات والا می رسد. امیدوارم همه جوانان موفق باشند.

آناج

ادامه دارد.....

کانال آقا محمود رضا

  • دوستدار شهدا

حامد جوانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی