گفتگو با خانواده شهید عباس آبیاری 2
پسری که در دفاع از حرم از پدر سبقت گرفت/ حکمهای قهرمانی فراوان از چند کشور مختلف در وزن خودش داشت
پدر شهید عباس آبیاری در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از خصوصیات اخلاقی پسرش چنین میگوید: زمین تا آسمان با من فرق داشت. مأخوذ به حیاتر از او کسی را ندیده بودم. باادبتر از او ندیده بودم. اگر 10 ساعت هم مینشست و دیگران صحبت میکردند، فقط گوش میداد وقتی هم که به سکوتش اعتراض میکردیم، میگفت "من باید گوش بدهم و یاد بگیرم".
او در ادامه میگوید: دو سال بود که میخواست به سوریه برود. خیلی جاها با هم رفتیم، قبول نمیکردند تا اینکه در آبان ماه 94 رفت در دفتر بسیج محل پرونده تشکیل داد و اربعین گفت "میخواهم بروم کربلا". از کربلا زنگ زد و گفت: "میخواهم از طریق کربلا بروم و مدافع حرم شوم." هرچه گفتیم بیا گفت: "نه." یک روز به اربعین مانده بود، گفت: "اینجا به هردری زدیم نشد." گفتم: "بیا، خودم میبرمت." آنجا در کربلا نذر کرده بود تا وقتی حرم حضرت زینب(س) نرسیده آب خالص ننوشد. چای و دوغ میخورد اما آب نه. به مادرش گفته بود میخواهد برود مشهد و بههمراه مدافعان افغانستانی لشکر فاطمیون به سوریه برود. من به او گفتم: "لازم نیست. من خودم تو را میبرم." او را بردم دوره آموزشی، تست هم داد، چون دورههای ویژه رزمی دیده بود، این دورهها برایش آسان و عادی بود، کمربند مشکی در دان 3 رشته کونگفو، دان 3 رشته جودو و دان 3 رشته هاپکیدو را داشت. همچنین استاد مربی و داوری بین المللی ورزش رزمی هاپکیدو را از کره گرفته بود. حکمهای قهرمانی فراوان از چند کشور مختلف در وزن خودش داشت.
8 دفعه تا پای پرواز برای سوریه رفتم و برگشتم
پدر شهید آبیاری دوست داشت همراه فرزندش در دفاع از حریم اهل بیت(ع) حضور داشته باشد، اما از او جا ماند. او در این رابطه میگوید: مدارکمان را جداگانه فرستاده بودیم که بتوانیم هر دو برویم. با اینکه خیلی تلاش کردیم نسبتمان مشخص نشود اما متوجه رابطه پدر و پسری ما شده بودند. روز دوازدهم با عباس تماس گرفتند و گفتند "برو" و به من زنگ زدند و گفتند "شما آخر هفته میروی". او را بردند. یک هفته گذشت و خبری از تماسشان با من نشد. بعد از چند روز زنگ زدند و به من گفتند "مدارکت ناقص است". حدود 12 یا 13 روز گذشته بود که خبردار شدیم عباس به شهادت رسیده است و بعد همرزمانش نحوه شهادتش را برای ما توضیح دادند. من حدود 8 دفعه هم تا پای پرواز برای سوریه و حضور در میان مدافعان حرم رفتم اما من را برگرداندند. این سری که رفتم با من از خانه تماس گرفتند و گفتند پیکر عباس را بازگرداندهاند و مجبور شدم باز برگردم. کاش هیچوقت این تماس با من گرفته نمیشد.
او از نحوه شهادت عباس میگوید و ادامه میدهد: نحوه شهادتش را خیلی بهصورت دقیق نمیدانم. یک بار گفتند تیر از پهلویش خورده و یک بار گفتند تیز از کمر به قلبش اصابت کرده و شهید شده است. خلاصه بعد از شهادت پیکر عباس با یک شهید دیگر را میخواستند با ماشین ببرند، نزدیک یک تویوتا بودند که با موشک کورنت ماشین را میزنند و چند تن از بچهها از جمله مرتضی کریمی به شهادت میرسند و جنازه این شهدا هم تکه تکه میشود.
منبع: تسنیم
- ۹۵/۰۴/۱۰